سلام بر صادق آل محمد
شهادت حضرت امام صادق (علیه السلام ) برحضرت امام زمان (عج)و همه شیعیان آن بزرگوار تسلیت باد
سالها آب شدم سوخت ز پا تا به سرم
آخر ای زهر جفا شعله زدی بر جگرم
کشت منصور ستم پیشه ز بیداد مرا
کاش میکرد دمی شرم ز جد و پدرم
دلِ شب بود که دشمن به سرایم آمد
برد از خانه برون وقت نماز سحرم
سالها داغ بنیفاطمه را میدیدم
کس ندانست که یک عمر چه آمد به سرم
من جگرپارۀ زهرایم و باید به چه جرم
عوض گل جگر پاره برایش ببرم
بارها تیغ کشیدند پی کشتن من
بارها سیل بلا برد به موج خطرم
دشمن آن لحظه که بر خانۀ من آتش زد
یاد آمد ز غم مادر نیکو سیرَم
دل شب خصم مرا برد به قصر منصور
یاد از بزم یزید آمد و از طشت زرم
«میثم» از تربت بیشمع و چراغم پیداست
که چو جد و پدرم از همه مظلومترم
غلامرضا سازگار
********************************
بارها سینه سوزان مرا سوزاندند
وقت و بی وقت دل و جان مرا سوزاندند
هر شب و نیمه شب آزار دلم میدادند
در خفا قلب پریشان مرا سوزاندند
سر سجاده اهانت به نمازم کردند
بر لبم آیه قرآن مرا سوزاندند
پا برهنه برُبودند مرا از حرمم
حرمت پیری و عنوان مرا سوزاندند
ناسزا پیش دو چشمم که به مادر گفتند
به خدا عزت جانان مرا سوزاندند
من به دنبال سر اَستَرشان ذکر به لب
سوز ذکر لب عطشان مرا سوزاندند
از غم مادر خود بی سر و سامان شده ام
که به کوچه سر و سامان مرا سوزاندند
گرچه دیدند که بر کرب و بلا میگریم
باز هم دیده گریان مرا سوزاندند
به خدا بر جگرم زهر جفا مرحم بود
گرچه از کینه دل و جان مرا سوزاندند
محمود ژولیده
********************************
از ازل دَرد به پیمانه مردان کردند
دل عاشق شده را کلبه احزان کردند
هرکسی را که به عالم سر حشمت خواهی ست
لطف کردند و شبی خادم سلطان کردند
سفره ای وسعت صدق تو گشودند به دهر
انبیا را سر احسان تو مهمان کردند
همه آفاق گرفته است به خود رنگ تو را
با وجودی که همه فضل تو کتمان کردند
در تو دیدند ملائک صفت خالق را
علت این است اگر، سجده به انسان کردند
بر سر سفره دونان نبرم منت نان
من همانم که به من لطف فراوان کردند
هشتمین آینه وجه خدائی ، صد حیف
شش جهت ظلم به تو حضرت جانان کردند
دل شب بود که گنجینه دین را بردند
عده ای کفـر صفت ، سرقت ایمان کردند
پا برهنه عقب اسب دواندند تو را
آسمان را پس ازاین حادثه گریان کردند
همه روضه همین است که آقای مرا
مدتی گوشه اسطبل به زندان کردند
گرنبودی ، اثر از روضه ارباب نبود
خلق با حنجر تو ذکر حسین جان کردند
یاسر حوتی
********************************
از سوز زهر آب شد از پای تا سرم
با اشک هم قدم شده ساعات آخرم
پایم به سوی قبله ، لبم غرق خون شده
دیگر رمق نمانده به اعضای پیکرم
آه ای بقیع باز کن آغوش خویش را
من آخرین امانت شهر پیمبرم
بار سفر به دوش گرفتم وَ با خودم
یک عالَمه مصیبت و اندوه میبرم
از غصه آه میکشم و ناله میزنم
یا رب ببین زمانه چه آورده بر سرم
دشمن شبی که پای برهنه مرا دواند
داغ رقیه بود عیان در برابرم
رحمی نکرد بر من و بر سنّ و سال من
انداخت ریسمان به روی دست لاغرم
ارث علی به من ز همه بیشتر رسید
سوزانده شد دو بار ، حریم مطهرم
کاشانهام اگرچه به آتش کشیده شد
امّا نسوخت چادر و گیسوی همسرم
وقتی که دود خانهی ما را گرفته بود
دیدم فرار میکند از شعله دخترم
آنجا به یاد کرب و بلا روضه خواندم از
طفل یتیم و عمّهی محزون و مضطرم
طفلی که ضجّه میزد و از ترس میدوید
میگفت پس کجاست عموی دلاورم
علی صالحی
********************************
آئینه بود و سنگْ دلش را شکسته بود
عمری به پایِ لحظه ی مرگش نشسته بود
آن شب دلش برای زیارت گرفته بود
از شوق ِ وصل ، بندِ دل از هم گسسته بود
صادق ترین سروده ی دیوان کردگار
از آن همه دروغ از آن شهر خسته بود
تکرار قصه ی علی و بند و کوچه هاست
روشن ترین دلیل همان دست بسته بود
پای پیاده در پی مرکب امام عشق
انگار روی اسب مغیره نشسته بود
بر خاک خورد و گفت که ای وای مادرم
آن شب ، شبِ زیارت پهلو شکسته بود
محمد ناصری