مهرخوبان

یادداشت های فتحی

مهرخوبان

یادداشت های فتحی

مهرخوبان
دوشنبه, ۳ تیر ۱۳۹۲

ولادت مهدی موعود

 

جریان ولادت حضرت مهدی(عجل الله فرجه)

 

 

 

 

کـلینى و ابن بابویه و شیخ طوسى و سید مرتضى و غیر ایشان از محدثین عالى شاءن به سندهاى معتبر روایت کرده اند از حکیمه خاتون که

 

 

 

 

. . . . . . روزى در خانه حضرت امام حسن عسکرى علیه السـلام تا وقت غروب آفـتـاب پـس صدا زدم به کنیز خود که بیاور جامه هاى مرا تا بروم .

 

 

 

 

حضرت فرمود: اى عـمه ! امشب نزد ما باش که در این شب متولد مى شود فرزند گرامى که حق تعالى به او زنده مى گرداند زمین را به علم و ایمان و هدایت بعد از آن که مرده باشد به شیوع کفر و ضلالت.

 

 

 

 

 گفتم : از کى به هم مى رسد اى سید من و من در نرجس هیچ اثر حملى نمى یابم.

 

 

 

 

فـرمـود کـه از نـرجـس بـه هم مى رسد نه از دیگرى .

 

 

 

 

 پس . . . هـیـچـگـونـه اثـرى نیافتم ، پس ‍ برگشتم و عرض کردم.

 

 

 

 

حضرت تبسم فـرمـود و گـفـت : چـون صـبـح مـى شـود اثـر حـمـل بـر او ظـاهـر خـواهـد شـد و مـثـل او مـثـل مـادر مـوسـى اسـت کـه تا هنگام ولادت هیچ تغییرى بر او ظاهر نشد و احدى بر حـال او مـطلع نگردید؛ زیرا که فرعون شکم زنان حامله را مى شکافت براى طلب حضرت موسى و حال این فرزند نیز در این امر شبیه است به حضرت موسى .

 

 

 

 

حـکـیـمـه گـفـت کـه بـه نـزد نـرجـس رفـتـم و این حـال را بـه او گـفـتـم ، گـفـت : اى خـاتـون ! هـیـچ اثـرى از حـمـل در خـود مـشـاهـده نـمـى نـمـایـم .

 

 

 

 

شب در آنجا ماندم و افطار کردم و نزدیک نرجس خـوابـیـدم و در هـر سـاعـت از او خـبـر مـى گـرفـتـم و او بـه حال خود خوابیده بود، هر ساعت حیرتم زیاده مى شد و در این شب بیش از شبهاى دیگر به نماز و تهجد برخاستم و نماز شب ادا کردم چون به نماز وتر رسیدم نرجس از خواب جست و وضـو ساخت و نماز شب را به جاى آورد چون نظر کردم صبح کاذب طلوع کرده بود پس نـزدیـک شـد شکى در دلم پدید آید از وعده اى که حضرت فرموده بود .

 

 

 

 

ناگاه حضرت امام حسن عسکرى علیه السلام از حجره خود صدا زد که شک مکن که وقتش نزدیک رسیده . پس در ایـن وقـت در نـرجـس اضـطـراب مـشـاهده کردم پس او را در برگرفتم و نام الهى را بر او خـواندم باز حضرت صدا زدند که سوره اِنّا اَنْزَلْناهُ فى لَیْلَةِ الْقَدْرِ را بر او بخوان . پـس از او پـرسـیدم که چه حال دارى ؟ گفت : ظاهر شده است اثر آنچه مولایم فرمود. پس چـون شـروع کـردم بـه خـوانـدن سـوره اِنـّا اَنـْزَلْنـاهُ فـى لَیـْلَةِ الْقـَدْرِ، شـنـیـدم کـه آن طـفـل در شـکـم مـادر بـا مـن هـمـراهـى مى کرد در خواندن و بر من سلام کرد، من ترسیدم پس حـضـرت صـدا کـرد کـه تـعـجب مکن از قدرت حق تعالى که طفلان ما را به حکمت گویا مى گـردانـد و مـا را در بزرگى حجت خود ساخته است در زمین . پس چون کلام حضرت امام حسن عـسـکـرى عـلیـه السـلام تـمـام شـد نرجس از دیده من غائب شد گویا پرده اى میان من و او حـائل گـردیـد، پـس دویـدم بـه سوى حضرت امام حسن عسکرى علیه السلام فریادکنان ، حـضـرت فـرمود: برگرد اى عمه ! که او را در جاى خود خواهى دید، چون برگشتم پرده گـشـوده شد و در نرجش ‍ نورى مشاهده کردم که دیده مرا خیره کرد و حضرت صاحب را دیدم کـه رو بـه قـبـله بـه سجده افتاده به زانوها و انگشتان سبابه را به آسمان بلند کرده ومى گوید:

 

 

 

 

( اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلا اللّهُ وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهُ وَ اَشْهَدُ اَنَّ جَدّى رَسُولُ اللّهِ وَ اَنَّ اَبى اَمیرُالمُؤ مِنینَ وَصِىُّ رَسُولُ اللّهِ ) .

 

 

 

 

پس یک یک امامان را شمرد تا به خودش رسید فرمود:

 

 

 

 

( اَللّهـُمَّ اَنـْجـِزْلِى وَعـْدى وَ اَتـْمـِمْ لى اَمـْرى وَ ثَبِّتْ وِطْاءَتى وَ امْلاِ اَلارْضَ بى عَدْلا وَ قِسْطا ) ؛

 

 

 

 

یـعـنـى خـداونـدا! وعده نصرت که به من فرموده اى وفا کن و امر خلافت و امامت را تمام کن اسـتـیـلاء و انـتـقـام مـرا از دشـمـنـان ثـابـت گـردان و پـر کـن زمـیـن را بـه سـبـب مـن از عدل و داد.

 

 

 

 

. . . . پس حـضـرت امام حسن عسکرى علیه السلام مرا آواز داد که اى عمه فرزند مرا بگیر و به نزد مـن بـیـاور چـون بـرگـرفتم او را ختنه کرده و ناف بریده و پاک و پاکیزه یافتم و بر ذراع راسـتـش نـوشـتـه بود که ( جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ اِنَّ الباطِلَ کانَ زَهُوقا ) ؛(4) یـعـنـى حـق آمـد و بـاطـل مـضـمـحـل شـده و مـحو گردید پس به درستى که بـاطـل مـضـمـحـل شـدنـى اسـت و ثـبـات و بـقـا نـدارد. پس ‍ حکیمه گفت که چون آن فرزند سـعـادتـمـنـد را به نزد آن حضرت بردم همین که نظرش ‍ بر پدرش افتاد سلام کرد پس حـضرت او را گرفت و زبان مبارک بر دو دیده اش مالید و در دهان و هر دو گوشش زبان گـردانـیـد و بـر کـف دسـت چپ او را نشانید و دست بر سر او مالید و گفت اى فرزند سخن بگو به قدرت الهى ، پس صاحب الا مر استعاذه فرموده و گفت :

 

 

 

 

( بـِسـْمِ اللّهِ الرَّحـْمـنِ الرَّحـیمِ وَ نُریدُ اَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا فِى الاَرْضِ وَ نـَجـْعـَلَهـُمْ اَئِمَّةَ وَ نـَجـْعـَلهـُمُ الْوارِثـیـنَ وَ نـُمـَکِّنَ لَهـُمْ فِى الاَرْضِ وَ نُرِىَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما مِنْهُمْ ما کانُوا یَحْذَرُون ) .(5)

 

 

 

 

. . . . که مى خواهم منت گذاریم بر جماعتى که ایشان را سـتمکاران در زمین ضعیف گردانیده اند و بگردانیم ایشان را پیشوایان در دین و بگردانیم ایـشـان را وارثان زمین و تمکن و استیلا بخشیم ایشان را در زمین و بنماییم فرعون و هامان را و لشکرهاى ایشان را و از آن امامان آنچه را حذر مى کردند.

 

 

 

 

پـس حـضـرت صـاحب الا مر علیه السلام ، صلوات بر حضرت رسالت و حضرت امیرالمؤ مـنـیـن و جـمـیـع امـامـان فـرسـتـاد تـا پـدر بـزرگـوار خـود.

 

 

 

 

( با استفاده از کتاب شریف منتهی الآمال – نوشه شیخ عباس قمی )

 

 

 

 

۹۲/۰۴/۰۳

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی