مهرخوبان

یادداشت های فتحی

مهرخوبان

یادداشت های فتحی

مهرخوبان

۵ مطلب در اسفند ۱۳۸۴ ثبت شده است

شنبه, ۲۷ اسفند ۱۳۸۴

اربعین و نوروز

اربعین و نوروز 

روز بیستم صفر روز اربعین و روز بازگشت حرم امام حسین علیه السلام است از شام . و روز وُرُود جابربن عبدالله انصارى است به کربلا برای زیارت امام حسین علیه السلام و او اوّل زائر آن حضرت است و زیارت آن حضرت در این روز مستحب است .

 حضرت امام حسن عسکرى علیه السلام  فرمود علامات مؤ من پنج چیز است  :
- پنجاه و یک رکعت نماز فریضه و نافله در شب و روز گذاردن 
-  زیارت اربعین 
-  انگشتر بر دست راست کردن 
-  پیشانی  را در سجده بر خاک گذاشتن
-  بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ را بلند گفتن

                 ***********

امسال عید نوروز با ایام عزای امام حسین (علیه السلام) مصادف شده و از طرفی در آستانه شهادت امام حسن مجتبی  و رحلت رسول اکرم  و شهادت امام رضا (صلوات الله علیهم ) می باشد .


نیز این روزها به خاطر جسارت و بی حرمتی دشمنان اسلام به حرم دو امام بزرگوار حضرت امام هادی و امام عسگری (علیهما السلام) و هتک حرمت قبر مقدس حضرت حکیمه خاتون و حضرت نرجس (سلام الله علیهما)  قلب امام زمان (عج ) و شیعیان جریحه دار است بنابر این شایسته است مردم عزیز و با صفای ایران اسلامی برنامه ها و رفت و آمد های خود را طوری انجام دهند که به اولیای خداوند بی حرمتی و بی احترامی نشود

البته به دیدار نزدیکان رفتن و صله رحم چیزی است که مورد پسند اسلام عزیز است اما باید مراقب باشیم که ملاحظه قلب داغدار امام زمان و حضرت فاطمه ( سلام الله علیهما ) باشیم
از خدای بزرگ سلامتی و موفقیت و سربلندی همه عزیزان را در سال جدید آرزو می کنم و از همه شما التماس دعا  دارم

دوستان خوبم     من به علت کار های پایان سال و وظایفی که بر عهده داشتم موفق نشدم به وبلاگ های زیبا و پر محتوای شما سر بزنم امیدوارم پس از ایام شهادت امام رضا علیه السلام بتوانم از نوشته های خوب شما بهره مند شوم - شاد و سر بلند و سلامت و موفق باشید   عارف

۰ نظر ۲۷ اسفند ۸۴ ، ۱۰:۵۷
فتحی
يكشنبه, ۲۱ اسفند ۱۳۸۴

خورشید بر نیزه

خورشید بر نیزه

از استاد علی معلم ‌دامغانی

روزی که در جام شفق مل کرد خورش
بر خشک چوب نیزه‌ها گل کرد خورشید
شید و شفق را چون صدف در آب دیدم
خورشید را بر نیزه گوئی خواب دیدم
خورشید را بر نیزه؟ آری این‌چنین است
خورشید را بر نیزه دیدن سهمگین است
بر صخره از سیب ز نخ بر می‌توان دید
خورشید را بر نیزه کم‌تر می‌توان دید

در جام  من می بیش‌تر کن ساقی امشب
با من مدارا بیش‌تر کن ساقی امشب
بر آبخورد آخر مقدم تشنگانند
می ده حریفانم صبوری می‌توانند
این تازه رویان کهنه رندان زمینند
با ناشکیبایان صبوری را قرینند
من صحبت شب تا سحوری کی توانم
من زخم دارم من صبوری کی توانم
تسکین ظلمت شهر کوران را مبارک
ساقی سلامت این صبوران را مبارک

من زخم‌های کهنه دارم بی‌شکیبم
من گر چه این‌جا آشیان دارم غریبم
من با صبوری کینه‌ی دیرینه دارم
من زخم داغ آدم اندر سینه دارم
من زخم‌دار تیغ قابیلم برادر
میراث‌خوار رنج ِ هابیلم برادر
یوسف مرا فرزند مادر بود در چاه
یحیی! مرا یحیی برادر بود در چاه
از نیل با موسی بیابانگرد بودم
بر دار با عیسی شریک درد بودم

من با محمد از یتیمی عهد کردم
با عاشقی میثاق خون در مهد کردم
بر ثور شب با عنکبوتان می‌تنیدم
در چاه کوفه وای حیدر می‌شنیدم
بر ریگ صحرا با اباذر پویه کردم
عمار وش چون ابر و دریا مویه کردم
تاوان مستی هم‌چو اشتر باز راندم
با میثم از معراج دار آواز خواندم

من تلخی صبر خدا در جام دارم
صفرای رنج مجتبی در کام دارم
من زخم خوردم صبر کردم دیر کردم
من با حسین از کربلا شبگیر کردم
آن روز در جام شفق مل کرد خورشید
بر خشک چوب نیزه‌ها گل کرد خورشید
فریادهای خسته سر بر اوج می‌زد
وادی به وادی خون پاکان موج می‌زد

بی درد مردم، ما خدا ، بی درد مردم
نامرد مردم ، ما خدا ، نامرد
از پا حسین افتاد و ما بر پای بودیم
زینب اسیری رفت و ما برجای بودیم
از دست ما بر ریگ صحرا نطع کردند
دست علم‌دار خدا را قطع کردند
نوباوه‌گان مصطفی را سر بریدند
مرغان بستان خدا را سر بریدند
در بر گ ریز باغ زهرا برگ کردیم
زنجیر خائیدیم و صبر مرگ کردیم
چون بیوه‌گان ننگ سلامت ماند بر ما
تاوان این خون تا قیامت ماند بر ما
**************

روزی که در جام شفق مل کرد خورشید
بر خشک چوب نیزه‌ها گل کرد خورشید

۰ نظر ۲۱ اسفند ۸۴ ، ۱۸:۵۵
فتحی
چهارشنبه, ۱۷ اسفند ۱۳۸۴

اگر نمی ‏دانید . . .

اگر نمی ‏دانید  . . .

در قرآن کریم دو مورد آمده است که  اگر نمی دانید از آگاهان بپرسید (فَاسْأَلُواْ أَهْلَ الذِّکْرِ إِن کُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ ) و این چیزی است که عقل هم آن را می پذیرد و تایید می کند و انسانهای عاقل نیز بر این روال عمل می کنند
ائمه معصومین (علیهم السلام ) نیزاین نکته را فرموده اند که مردم غیرمتخصص در امر دین به متخصصان مراجعه نمایند و از آنها پیروی کنند
من کان من الفقهاء صائنا لنفسه حافظاً لدینه مخالفاً على هواه مطیعاً لأمر مولاه، فللعوام أن یقلّدوه
هر یک از فقیهان ـ کسانى که در روایات اهل بیت درنگ کرده و حکم الهى را از آنها بدست آورده اند که داراى این شرایط باشدـ : خود نگهدار بوده و نگاهبان دین خود باشد (حرفى نزده و یا کارى نکند که مایع تضعیف دین خدا شود) با خواهشهاى نفسانى خود مخالفت کند (تهذیب نفس کرده باشد) و در همه ى امور مطیع محض اوامر الهى باشد. پس بر کسانى که احکام الهى را نمى دانند، لازم است در مسائل از او تقلید کنند (به نظرات او عمل کنند)

البته از آنجا معصومین (علیهم السلام ) حجت های الهی هستند و نهایت دلسوزی و مهربانی را نسبت به انسانها دارند در راهنمایی خود فرموده اند شما به کسانی مراجعه کنید که علاوه بر آگاهی صفاتی نظیر دلسوز و امین و باتقوا و .  . . نیز داشته باشند
پس در هر کار و مسئله ای که انسان از آن آگاهی ندارد لازم است به آگاهان و کارشناسان مراجعه و از از آنها کمک بگیرد
این مسئله در زبان دین و فقه اصطلاحا « تقلید » نامگذاری شده است و غالبا در ابتدای رساله های توضیح المسائل که برای راهنمایی مردم در انجام تکالیف عمومی نوشته می شود، عبارتی به این مضمون  آمده است : مسلمان باید به اصول دین یقین داشته باشد و در فروع دین یا خودش مجتهد باشد و یا از یک مجتهد دارای شرایط تقلید کند .
این قضیه ی کاملا عقلانی و تایید شده از طرف خدا و اولیای خدا را برخی نمی پذیرند و تصور می کنند تقلید یک نوع اهانت به افراد و کوچک شمردن آنهاست . وحتی برخی افراد غافل عبارات زشتی برای این موضوع به کار بردند که عکس العمل شدید علمای بزرگ دینی را در پی داشت .

اما همه ما عملا در کارهای دیگر زندگی خود این کار ار کاملا عادی می دانیم مثلا برای تعمیر یک دستگاه و یا ساختن یا خانه و  . . . به افراد متخصص مراجعه می کنیم . چون اعتقاد داریم  که کار مورد نظر  باید صحیح انجام شود و برای صحت کار یا خود باید تخصص و اطلاع کافی داشته باشیم و یا از افراد آگاه و متخصص کمک بگیریم .. . . .
همه می دانیم که اگر مراجع محترم تقلید با دلسوزی و آگاهی و تقوا و بصیرت خاص خود در قضایای اهانت به مرقد مطهر  امامان عسگریین (علیهما السلام ) راهنمایی نمی کردند ، امکان ایجاد اختلاف در میان مسلمانان بود ، و احتمال  بالا گرفتن اختلاف و حتی شروع یک برادر کشی بود ، که نتیجه ای جز شکست و ضعف میان مسلمین و خوشحالی و موفقیت دشمنان قسم خورده نبود . اما هوشیاری و اعلام نظر مراجع بزرگوار باعث شد توطئه دشمن به ضرر خودش و به نفع وحدت و انسجام و اقتدار بیش از پیش مسلمانان تمام شود     فاعتبروا یا اولی الابصار

۰ نظر ۱۷ اسفند ۸۴ ، ۱۰:۵۴
فتحی
شنبه, ۶ اسفند ۱۳۸۴

خطبه امام سجاد(ع)

سلام برامام سجادعلیه السلام ویران کننده کاخ یزید

چون روز جمعه فرا رسید یزید یکى از خطباى مزدور خود را به منبر فرستاد و دستور داد هر چه تواند به على و حسین علیهما السلام اهانت نماید و در ستایش شیخین و یزید سخن براند، و خطیب چنین کرد . حضرت سجاد (علیه السلام ) به خطیب فرمود : خشم خداوند را برای رضایت مخلوقش کسب کردی . . . . و فرمود ای یزید بگذار من براین چوبها بالا روم و سخنی بگویم که موجب رضای خدا و ثواب برای مردم باشد .  یزید از قبول این پیشنهاد سرباز زد و مردم از یزید مصرانه خواستند تا امام سجاد علیه السلام نیز به منبر رود.
بالاخره در اثر پافشارى شامیان، یزید موافقت کرد که امام به منبر رود.
آنگاه حضرت سجاد علیه السلام به منبر رفته و پس از حمد و ثناى الهى خطبه ‏اى ایراد کرد که همه مردم گریستند و بیقرار شدند:

در قسمت اول حمد خداوند و نصیحت به مردم فرمودند که می توانید در اینجا ببینید  و در ادامه چنین فرمودند :
پس هرکس مرا شناخت که شناخته است ، و هرکس نشاخت من خود را با حسب و نسب معرفی می کنم
اى مردم! من فرزند مکه و منایم، من فرزند زمزم و صفایم، من فرزند کسى هستم که حجر الاسود را با رداى خود حمل و در جاى خود نصب فرمود، من فرزند بهترین طواف و سعى کنندگانم، من فرزند بهترین حج کنندگان و لبیک گویان هستم، من فرزند آنم که بر براق سوار شد، من فرزند پیامبرى هستم که در یک شب از مسجد الحرام به مسجد الاقصى سیر کرد، من فرزند آنم که جبرئیل او را به سدرة المنتهى برد و به مقام قرب ربوبى و نزدیکترین جایگاه‏مقام بارى تعالى رسید، من فرزند آنم که با ملائکه آسمان نمازگزارد، من فرزند آن پیامبرم که پروردگار بزرگ به او وحى کرد، من فرزند محمد مصطفى و على مرتضایم، من فرزند کسى هستم که بینى گردنکشان را به خاک مالید تا به کلمه توحید اقرار کردند.

من پسر آن کسى هستم که در حضور پیامبر با دو شمشیر و با دو نیزه مى‏رزمید، و دو بار هجرت و دو بار بیعت کرد، و در بدر و حنین با کافران جنگید، و به اندازه چشم بر هم زدنى به خدا کفر نورزید، من فرزند صالح مؤمنان و وارث انبیا و از بین برنده مشرکان و امیر مسلمانان و فروغ جهادگران و زینت عبادت کنندگان و افتخار گریه کنندگانم، من فرزند بردبارترین بردباران و افضل نمازگزاران از اهل بیت پیامبر هستم، من پسر آنم که جبرئیل او را تأیید و میکائیل او را یارى کرد، من فرزند آنم که از حرم مسلمانان حمایت فرمود و با مارقین و ناکثین و قاسطین جنگید و با دشمنانش مبارزه کرد، من فرزند بهترین قریشم، من پسر اولین کسى هستم از مؤمنین که دعوت خدا و پیامبر را پذیرفت، من پسر اول سبقت گیرنده‏اى در ایمان و شکننده کمر متجاوزان و از میان برنده مشرکانم، من فرزند آنم که به مثابه تیرى از تیرهاى خدا براى منافقان و زبان حکمت عباد خداوند و یارى کننده دین خدا و ولى امر او، و بوستان حکمت خدا و حامل علم الهى بود.

او جوانمرد، سخاوتمند، نیکوچهره، جامع خیرها، سید، بزرگوار، ابطحى، راضى به خواست خدا، پیشگام در مشکلات، شکیبا، دائما روزه ‏دار، پاکیزه از هر آلودگى و بسیار نمازگزار بود . او رشته اصلاب دشمنان خود را از هم گسیخت و شیرازه احزاب کفر را از هم پاشید. او داراى قلبى ثابت و قوى و اراده‏اى محکم و استوار و عزمى راسخ بود وهمانند شیرى شجاع که وقتى نیزه‏ها در جنگ به هم در مى‏آمیخت آنها را همانند آسیا خرد و نرم و بسان باد آنها را پراکنده مى‏ساخت.
او شیر حجاز و آقا و بزرگ عراق است که مکى و مدنى و خیفى و عقبى و بدرى و احدى و شجرى و مهاجرىاست، که در همه این صحنه‏ها حضور داشت.او سید عرب است و شیر میدان نبرد و وارث دو مشعر، و پدر دو فرزند: حسن و حسین.
آرى او، همان او (که این صفات و ویژگیهاى ارزنده مختص اوست) جدم على بن ابى طالب (علیه السلام ) است .

ای مردم من فرزند فاطمه زهرایم ( سلام الله علیها ) من فرزند سرور زنانم ، من فرزند طاهره بتولم ، من فرزند پاره تن رسولم من فرزند خدیجه کبرایم .
منم فرزند کسی که به ظلم کشته شد ، منم فرزند کسی که سر او را از قفا جدا کردند ، منم فرزند کسی که تشنه جان داد  منم فرزند کسی که جسمش در کربلا افتاد ، منم فرزند کسی که عمامه و عبایش را به غارت بردند  ، منم فرزند کسی که فرشتگان آسمان برایش گریه کردند  ، منم فرزند کسی که پیکرش به خون غلطید  ، منم فرزند کسی که جنیان در زمین و پرندگان در هوا بر او نوحه کردند  ، منم فرزند کسی که سرش بر بالای نیزه رفت و به هدیه برده شد  ، منم فرزند کسی که خانواده اش را اسیر کردند و از عراق به شام بردند ، منم فرزند کسی که آب را به روی او بستند در حالی که برای همه مخلوقات آزاد بود  ، منم فرزند کسی که غسل و کفن نداشت  ، منم فرزند کسی که در کربلا حرمت حریم او را شکستند  ، منم فرزند کسی که بدنش در یک جا و سرش در جای دیگر است  ، منم فرزند کسی که در اطرافش جز دشمن کسی را ندید  ، منم فرزند کسی که خانواده اش را اسیر کردند و به شام سوغات آوردند  ، منم فرزند کسی که یاور و حامی نداشت  ، منم فرزند کسی که خیمه اش را دشمنان آتش زدند .  . . . . 

در این هنگام فریاد شیون و ضجه از مردم بلند بود و یزید بیمناک شد .  براى آنکه مبادا انقلابى صورت پذیرد به مؤذن دستور داد تا اذان گوید تا بلکه امام سجاد علیه السلام را به این نیرنگ ساکت کند!
مؤذن برخاست و اذان را آغاز کرد، همین که گفت: الله اکبر، امام سجاد علیه السلام فرمود : چیزى بزرگتر از خداوند وجود ندارد.
و چون گفت: اشهد ان لا اله الا الله، امام علیه السلام فرمود: موى و پوست و گوشت و خونم به یکتائى خدا گواهى مى ‏دهد.
چون مؤذن گفت: اشهد ان محمدا رسول الله، امام سجاد علیه السلام عمامه خویش از سر برگرفت و به مؤذن گفت: تو را بحق این محمد که لحظه ‏اى درنگ کن، آنگاه روى به یزید کرد و گفت: اى یزید! این پیغمبر، جد من است و یا جد تو؟ اگر گویى جد من است، همه مى ‏دانند که دروغ مى ‏گوئى، و اگر جد من است پس چرا پدر مرا از روى ستم کشتى و مال او را تاراج کردى و اهل بیت او را به اسارت گرفتى؟ ! این جملات را گفت و دست برد و گریبان چاک زد و گریست و گفت: بخدا سوگند اگر در جهان کسى باشد که جدش رسول خداست، آن منم، پس چرا این مرد، پدرم را کشت و ما را مانند رومیان اسیر کرد؟ ! آنگاه فرمود : اى یزید! این جنایت را مرتکب شدى و باز مى‏گویى: محمد رسول خداست؟ ! و روى به قبله مى استى؟ ! واى بر تو! در روز قیامت جد و پدر من در آن روز دشمن تو هستند.
پس یزید فریاد زد که مؤذن اقامه بگوید! در میان مردم هیاهویى برخاست، بعضى نماز گزاردند و گروهى نماز نخوانده پراکنده شدند.

۰ نظر ۰۶ اسفند ۸۴ ، ۰۸:۴۹
فتحی
چهارشنبه, ۳ اسفند ۱۳۸۴

ای زبان علی در کام

تسلیت

انا لله وانا الیه راجعون
انفجار حرم مطهر حظرت امام هادی و امام عسکری ( علیما السلام ) و سرداب مقدس امام زمان علیه السلام را به پیشگاه مقدس صاحب الزمان (عج)و به  شما و همه شیعیان سلیت عرض می کنم
خدایا دستهای کثیف ظالمان را از عتبات مطهر کوتاه فرما و مسلمانان را برای دفاع از مقدسات خود بیدار و متحد فرما
آمین رب العالمین ****************************

ای زبان علی در کام

. . .  ای زینب
ای زبان علی در کام !
با ملت خویش حرف بزن
!
ای زن !
ای که ، مردانگی ، در رکاب تو جوانمردی آموخت
زنان ملت ما اینان که نام تو ،آتش و درد بر جانشان می افکند بتو محتاجند . بیش از همه وقت ،  . . . . .
. . . .  آنانرا بر ((استحمار کهنه و نو )) بر بندگی ((سنت های پوسیده)) و

(( دعوتهای عفن )) بر ملعبه سازان ((تفنن جدید))
به نیروی فریادهایی که بر سر یک شهر شهر قساوت و وحشت

می کوبیدی ، و پایه های یک قصر . قصر جنایت و قدرت را می لرزاندی ،

برآشوب!
تا ، در خویش بر آشوبند، و تار و پود این پرده های عنکبوت فریب را بدرند
وتا در برابر این طوفان بر باد دهنده ای که  وزیدن آغاز کرده است ((ایستادن)) را بیاموزند،

و این ماشین هولناک را که از آنها (( بازیچه های جدیدی می سازد))
باز برای بلعیدن حریصانه آنچه سرمایه داری به بازار می آورد، برای لذت بخشیدن به هوسهای کثیف بورژوازی، برای شور آفریدن به تالارها و خلوت های بیشور وبی روح (( اشرافیت جدید))  و برای سر گرمی زندگی پوچ و بی هدف سرد ((جامعه رفاه)) در هم بشکنند ،
و خود را از ((حر م های اسارت قدیم )) و ((بازارهای بی حرمت جدید ))
به امامت تو نجات بخشند !

ای زبان علی در کام !
ای رسالت حسین بر دوش
!
ای که از کربلا می آیی
وپیام شهیدان را در میان هیاهوی همیشگی قداره بندان و جلادان ، همچنان به گوش تاریخ می رسانی ،

زینب !
با ما سخن بگو.
مگو برشما چه گذشت ،
مگو در آن صحرا ی سرخ چه دیدی ،
مگو جنایت آنجا تا به کجا رسید ،

مگو خداوند آنروز عزیزترین و پر شکوهترین ارزشها و عظمت هایی را که آفریده است ،یکجا ،در ساحل فرات ، و بر روی ریگزار های تفدیدهء بیابان تف ، چگونه به نمایش آورد و بر فرشتگان عرضه کرد ،تا بدانند که چرا می بایست بر آدم سجده می کردند ؟
آری زینب !
مگو که درآن جا بر شما چه رفت ، مگو که دشمنانتان چه کردند ، دوستانتان چه کردند؟
آری ای پیامبر انقلاب حسین !
ما می دانیم ،
ما همه را شنیده ایم ،
تو پیام کربلا را ، پیام شهیدان را به درستی گزارده ای ،
اما بگو ،
ای خواهر ،
بگو ما چه کنیم ؟
لحظه ای بنگر که ما چه می کشیم!
دمی بما گوش کن تا مصائب خویش را با تو باز گو ییم ،
با تو ای خواهر مهربان
!
این تو هستی که باید بر ما بگریی ،
ای رسول امین بردار ، که از کربلا می آیی و طول تاریخ ،بر همه نسلها می گذری و پیام شهیدان را می رسانی ،

ای که از باغ های سرخ شهادت می آیی و بوی گلهای نو شکفته آن دیار را ، در پیراهن داری ،
ای دختر علی ،
ای خواهر ،
ای که قافله سالار کاروان اسیرانی ،
ما را نیز ،در پی این قافله با خود ببر !

از کتاب شهادت - دکتر شریعتی - سخنرانی روز تاسوعا ( اسفند 1350 )

۰ نظر ۰۳ اسفند ۸۴ ، ۲۰:۴۶
فتحی