مهرخوبان

یادداشت های فتحی

مهرخوبان

یادداشت های فتحی

مهرخوبان

۶ مطلب در مهر ۱۳۸۴ ثبت شده است

دوشنبه, ۲۵ مهر ۱۳۸۴

تولد کریم اهلبیت

تولد کریم اهلبیت

امام سجّاد زین العابدین  ( (علیه السلام ))مى فرماید:
چون حضرت فاطمه زهراء علیها السلام اوّلین نوزاد خود را به دنیا آورد، از همسرش امام علىّ  ( (علیه السلام ))درخواست نمود تا نامى مناسب براى نوزادشان انتخاب نماید.
امام علىّ  ( (علیه السلام ))فرمود: من در این امر هرگز بر رسول خدا (صلى الله علیه و آله) سبقت نخواهم گرفت
.
هنگامى که حضرت رسول (صلى الله علیه و آله) وارد منزل شد، قنداقه نوزاد را تحویل حضرتش دادند
.
. . . .ایشان  به امام علىّ  ( (علیه السلام ))خطاب کرد، و فرمود: آیا اسمى برایش تعیین کرده اید؟

حضرت على  ( (علیه السلام ))اظهار داشت : یا رسول اللّه ! ما بر شما سبقت نخواهیم گرفت ، و حضرت رسول (صلى الله علیه و آله) فرمود: و من نیز بر پروردگارم سبقت نمى گیرم .
در همین بین خداوند متعال توسّط جبرئیل  ( (علیه السلام ))وحى فرستاد: اى محمّد! چون علىّ بن ابى طالب براى تو همانند هارون براى موسى است ؛ پس اسم این نوزاد را همنام فرزند هارون قرار ده
.
حضرت رسول (صلى الله علیه و آله) پرسید: فرزند هارون چه نام داشته است ؟

جبرئیل  ( (علیه السلام ))پاسخ داد : شُبَّر.
حضرت رسول اظهار داشت : زبان من عربى است و زبان هارون عِبْرى بوده است ، جبرئیل پاسخ داد، نام او را حسن بگذارید
.
و آن گاه رسول خدا (صلى الله علیه و آله) در گوش راست نوزاد اذان ؛ و در گوش چپ اقامه گفت و سپس فرمود: خداوندا! این نوزاد را از تمام آفات و شرور شیطان رجیم در پناه تو قرار مى دهم

*************************************

1-  مَنْ عَبَدَاللّهَ، عبَّدَاللّهُ لَهُ کُلَّ شَىْءٍ
ترجمه : هر کسى که خداوند را عبادت و اطاعت کند، خداى متعال همه چیزها را مطیع او گرداند.

2-  وَ إ نّ حُبَّنا لَیُساقِطُ الذُّنُوبَ مِنْ بَنى آدَم ، کَما یُساقِطُ الرّیحُ الْوَرَقَ مِنَ الشَّجَرِ.
ترجمه : همانا محبّت و دوستى با ما (اهل بیت رسول اللّه (صلى الله علیه و آله) ) سبب ریزش گناهان - از نامه اعمال - مى شود، همان طورى که وزش باد، برگ درختان را مى ریزد

3-  مَنْ قَرَءَ الْقُرْآنَ کانَتْ لَهُ دَعْوَةٌ مُجابَةٌ، إ مّا مُعَجَّلةٌ وَإ مّا مُؤ جَلَّةٌ.
ترجمه : کسى که قرآن را - با دقّت - قرائت نماید، در پایان آن - اگر مصلحت باشد - دعایش سریع مستجاب خواهد شد - و اگر مصلحت نباشد - در آینده مستجاب مى گردد

4- مَنْ أ کْثَرَ مُجالِسَة الْعُلَماءِ اءطْلَقَ عِقالَ لِسانِهِ، وَ فَتَقَ مَراتِقَ ذِهْنِهِ، وَ سَرَّ ما وَجَدَ مِنَ الزِّیادَةِ فى نَفْسِهِ، وَکانَتْ لَهُ وَلایَةٌ لِما یَعْلَمُ، وَ إ فادَةٌ لِما تَعَلَّمَ.
ترجمه : هر که با علماء بسیار مجالست نماید، سخنش و بیانش در بیان حقایق آزاد و روشن خواهد شد، و ذهن و اندیشه اش باز و توسعه مى یابد و بر معلوماتش افزوده مى گردد و به سادگى مى تواند دیگران را هدایت نماید.

5-  مَنْ عَرَفَ اللّهَ اءحَبَّهُ، وَ مَنْ عَرَفَ الدُّنْیا زَهِدَ فیها.
ترجمه : هرکس خدا را بشناسد، (در عمل و گفتار) او را دوست دارد و کسى که دنیا را بشناسد آن را رها خواهد کرد
.
6-  هَلاکُ الْمَرْءِ فى ثَلاثٍ: اَلْکِبْرُ، وَالْحِرْصُ، وَالْحَسَدُ؛ فَالْکِبْرُ هَلاکُ الدّینِ،، وَبِهِ لُعِنَ إ بْلیسُ. وَالْحِرْصُ عَدُوّ النَّفْسِ، وَبِهِ خَرَجَ آدَمُ مِنَ الْجَنَّةِ. وَالْحَسَدُ رائِدُ السُّوءِ، وَمِنْهُ قَتَلَ قابیلُ هابیلَ

ترجمه :هلاکت و نابودى دین و ایمان هر شخص در سه چیز است : تکبّر، حرص ، حسد.
تکبّر سبب نابودى دین و ایمان شخص مى باشد و به وسیله تکبّر شیطان - با آن همه عبادت ملعون گردید
.
حرص و طمع دشمن شخصیّت انسان است ، همان طورى که حضرت آدم  ( (علیه السلام ))به وسیله آن از بهشت خارج شد
.
حسد سبب همه خلاف ها و زشتى ها است و به همان جهت قابیل برادر خود هابیل را به قتل رساند.

7-  بَیْنَ الْحَقِّ وَالْباطِلِ اءرْبَعُ اءصابِع ، ما رَاءَیْتَ بَعَیْنِکَ فَهُوَ الْحَقُّ وَقَدْ تَسْمَعُ بِاءُذُنَیْکَ باطِلاً کَثیرا
ترجمه : بین حقّ و باطل چهار انگشت فاصله است ، آنچه که را با چشم خود ببینى حقّ است ؛ و آنچه را شنیدى یا آن که برایت نقل کنند چه بسا باطل باشد.   

 از سایت غدیر

۰ نظر ۲۵ مهر ۸۴ ، ۲۱:۳۷
فتحی
شنبه, ۱۶ مهر ۱۳۸۴

جرعه ای ازجام ابوحمزه

جرعه‌ای از جام ابوحمزه

عزیز دلم!
چند وقته  که احساس می‌کنم یه جورایی مشکل‌دارم. نمی دونم چی شده. فقط می دونم هر وقت می خوام با تو خلوت کنم و کمی درد دلم رو بگم نمیشه! یا تونمی ذاری!
هر وقت می گم این دفعه دیگه آماده شدم. میام پیشت و حرفامو می زنم، مانع سر راهم پیدا میشه و یه جوری فرصت از دستم می ره! یا خوابم می گیره،  یا مشغول کارای بی اهمیت میشم ، یا گرفتاری و غفلتی برام پیش میاد! 
 اگر هم  با هزار امید خودمو می رسونم و میخوام مشغول راز و نیاز بشم تو تحویل نمی گیری!
هر وقت گفتم دیگه درست شد! بقیه متن در ادامه مطلب
۰ نظر ۱۶ مهر ۸۴ ، ۲۱:۲۸
فتحی
سه شنبه, ۱۲ مهر ۱۳۸۴

نذر جمال تو

نذر جمال تو

گر قسمتم شود که به کویت گذر کنم
از هرچه جز هوای تو صرف نظر کنم

تا در هوای میکده جان را جلا دهم
آسیمه سر هزار بیابان سفر کنم

در آرزوی جرعه ای از باده وصال
نذر جمال تو دل بی پا وسر کنم

آیا شود که نیم نگاهی کنی به من
تا رونمای تو سر و جان سر به سر کنم   «عارف» ۱۲/۷/۸۴

۰ نظر ۱۲ مهر ۸۴ ، ۱۱:۲۵
فتحی
يكشنبه, ۱۰ مهر ۱۳۸۴

دعوت نامه رسول خدا برای همه

دعوت نامه


در آخرین جمعه ماه شعبان پیامبر اکرم مردم را به مهمانی خدا دعوت کردند 

 

ای مردم!
ماه خدا با برکت و رحمت و آمرزش به سوی شما رو کرده است.
ماهی که نزد خدا، بهترین ماههاست و روزهایش بهترین روزها و شبهایش بهترین شبها و ساعتهایش بهترین ساعتهاست.

ماهی که در آن شما را به مهمانی خدا دعوت کرده اند و شما در آن از اهل کرامت خدا شده اید.
نفسهای شما در آن ثواب تسبیح و ذکر خدا دارد و خواب شما ثواب عبادت.
اعمال شما در آن پذیرفته است و دعاهای شما مستجاب، پس، از پروردگار خویش با نیت های راستین و دلهای پاک، بخواهید که توفیق روزه این ماه و تلاوت قرآن در آن را به شما عنایت فرماید. شقی و بدبخت، آن کسی است که در این ماه بزرگ، از آمرزش خدا بی بهره شود.
در این ماه با گرسنگی و تشنگیتان، گرسنگی و تشنگی روز قیامت را بیاد آورید.
به فقیران و درماندگان کمک و تصدیق کنید.
  
به پیران و کهنسالان احترام و ارج بنهید.
به کودکانتان ملاطفت و مهربانی کنید.

۰ نظر ۱۰ مهر ۸۴ ، ۱۱:۲۳
فتحی
شنبه, ۹ مهر ۱۳۸۴

یک مهمانی با حال

یک مهمانی با حال

سلام به تو یار همدل و همراه
دوس داری توی  یه مهمونی باحال شرکت کنی ؟
دلت می خواد اونی که از همه بیشتر تو رو دوس داره و از همه هم بیشتر به تو خوبی کرده ، حالا سر سفره ش بشینی ؟

آخ خ خ خ که چه مهمونی باصفایی !!!!  فکرشو بکن ، در همه عالم ، از اول تا حالا ، چقدر مهمونی برگزار شده ؟ صاحب خونه ها کیا بودن ؟ چه آدمایی توی مهمونی ها شرکت کردن ؟ پذیرایی ها چه جوری و با چی بوده ؟؟
همه ی اونا رو که مقایسه کنی ( البته اگر بتونی ، من که نمی تونم . فکرشو که می کنم سرم سوت می کشه ) اما اگر بشه و بتونی مقایسه کنی و نمره بدی ، کدوم مهمونی بیشترین نمره رو می گیره ؟

کدوم مهمونی ؟ کدوم صاحب خونه ؟ کدوم پدیرایی ؟؟؟
معمولا تو پذیرایی هایی که میشه ، چه چیزایی به مهمون میدن ؟ بهترین چیزی که میدن فایدش چقدره ؟ تا کی اثرش میمونه ؟ ضرر هم داره یانه ؟؟   
حالا یه مهمونی رو در نظر بگیر که لذتش موندنیه ، از بین نمیره و برا همیشه می مونه  (مگر من و تو خودمون بخوایم ازبین ببریم )  با بهترین دوستها و بهتریت آدم ها همنشین بشی .

وای ی ی ی ی ی  که چه حالی داره !!
می خوای توی این مهمونی شرکت کنی ؟  لذت ببری ؟ حال کنی ؟؟ با کسانی سر سفره همنشین بشی که تو تموم عالم بهتر از اونا نیست . دوس داری ؟؟؟
یه کارت دعوت برات اومده . بخونش  . آماده شو برو مهمونی . مواظب باش جانمونی . دست خالی بر نگردی !!!

( متن کارت دعوت چون کمی طولانی بود من اونو اینجا ننوشتم . توی پستهای دیگه قبلی  و اینجا هست بخونش و بعد هم اگه نظری داشتی بگو)

دوست دارم منم به این مهمونی بیام – خدا کنه ببینمت – یا علی مدد

۰ نظر ۰۹ مهر ۸۴ ، ۰۷:۲۲
فتحی
سه شنبه, ۵ مهر ۱۳۸۴

درد دل با محبوبم

  درد دل با محبوبم

 سلام به دوستان عزیزم
مطلب این پست کمی طولانی شد و لی لطفا تا آخر بخوانید امیدوارم بپسندید

عزیزترینم  !
 نمی دانم از کی و چند سال پیش ، اما می دانم که سال هاست این تجربه برایم تکرار شده و دیگر قلق کارم وزیر و بم رابطه ام با تو خوب برایم جا افتاده .  یادم هست که در هر سال به اولین روز اردوی مهمانان تو با افسوس وارد شدم . هیچ وقت نشد مثل یک دوست که نزد دوستش از موقعیت خودش مطمئن هست ، با تو روبرو شوم . و این آرزو هنوز برایم برآورده نشده ، و این عقده همچنان بر دلم سنگینی می کند.
محبوبم !
 برایم گفته اند ، در نوشته ها خوانده ام  ، و می دانم که شرط تحقق این آرزو آمادگی قلبی و قبلی است. باید پیش از رسیدن موعد به فکر باشم . خانه تکانی کنم . وبه قول یک دوست خودم را با زینت هایی که تو می دانی و من ، مزین کنم . از گرد و غبار هایی که تو می دانی و من شستشو دهم . و رنگ و عطر دوستی
محبت تو را به خود بگیرم . که اگر این گونه باشد ، دیدار تو و اجابت دعوت تو و داخل شدن در جمع دوستان تو ، حال و هوا و لذت دیگری دارد.
عزیز دلم !
 این ها را می دانسته ام و می دانم ، اما هر سال چون کودک دبستانی  بودم ، که از اول سال همه فرصتها را به بازی و سرگرمی از دست داده ، وهمه امکانات
ظاهری و باطنی را به غفلت صرف کرده ، وتنها زمانی که امتحاناتش شروع می شود باور می کند که باید بادست پر وارد امتحان شود ، تا با روسفیدی و نمره خوب بیرون بیاید. اما دیگر دیر شده و این باور و توجه کردن کارساز نیست .
نازنینم !
 آری من هم مثل چنین کسی ، فقط وقتی که که می فهمم ماه رمضان شروع شده ، یکمرتبه از خواب بیدار میشوم ۀ و باز افسوس و حسرت تکرار می شود . . .
ای وای ! دیدی این بار هم نتوانستم تا فرصت بود خودم را برای دیدار یار آماده کنم ؟
مولایم !
 اکنون می خواهم از خودم نزد تو شکایت کنم .
از بی خبری و غفلتم .
از امروز و فردا کردنم .
تو هم مرا خوب می شناسی و هم خطاهایم را می دانی . می خواهم با تو درد دل کنم . غصه هایم را ، نیاز هایم را، برایت بگویم .
بیا و لحظاتی درد دل این شکست خورده و عبرت ناگرفته را بشنو !
نگو چه وقت برای گفتن حرفهایت و راز و نیاز آمدی که راهت ندادم ؟ کی درد دل داشتی که نشنیدم ؟ نگو  . وبیش از این خجالتم را سنگین نکن . حال که آمدم
بگذار تا من بگویم و تو بشنو !
حبیب قلبم !
نمی دانم چرا . ولی می دانم که اگر چه از همه کاستی ها و دردهای من با خبری ، اگر چه احتیاج و نیازم را می دانی ، اگر چه دردها و رنجهای پنهان و آشکارم برایت معلوم است ، با این حال از عمق دلم و صمصم قلبم دوست دارم برایت حرف بزنم . گویا این گفتن و بر زبان آوردن خودش دارویی است . می دانم که تو هم دوست داری که من حاجتم و گرفتاری ام را بر زبان بیاورم و باز گو کنم
پس بشنو تا برایت بگویم !!
امید من !
 بگذار در پناه تو باشم . لحظاتی را سر بر دامان مهر تو بگذارم . بگذار از همه نامردمی ها ، نا راستی ها و ناصواب ها شکایتم را به تو ابراز کنم .
راستش بیشتر از همه از نفس و قلب خودم شکایت دارم . بگذار از هجوم ناگهانی اما مکرر و یورش بی رحمانه شیطان برایت بگویم ، که او با دشمن داخلی من – یعنی دشمن ترین دشمنانم – همدست می شود و به قصد ربودن و ویران کردن و بر باد دادن هرچه که دارم بر من می تازند.
تنها پناه من !
انتظارم این است که این بار با کمک و هدایت خودت و در پناه تو ، با مدد خودت به تو نزدیک شوم . درخواستم را اجابت کن .
عزیز جانم !
 تو آنچه را که در قلب و درون من می گذرد ، نیک می دانی و به نیاز من آگاهی . و هیچ چیز در باره من نیست که از تو پنهان باشد ، حتی آنچه که در حال و آینده بر زبان می آورم و با تو در میان خواهم گذاشت ، می دانی. 
ای غنی بی نیاز ! اشگ چشمانم گواهی می دهد که دلم با زبانم یکرنگ و همراه است .
به این فقیر نیازمند رحم کن که جز تو کسی را ندارد.
مرا از خودت نران ، که غیرتو یار و یاوری ندارم .
 اگر تو محرومم کنی چه کسی نیاز مرا بر می آورد و دستگیری ام می کند؟ و اگر تو مرا خوار نمایی و طردم کنی دیگر به چه کسی روی آورم و کیست آنکه یاری ام کند ؟؟؟

الهی ! ان حرمتنی فمن ذاالذی یرزقنی ؟ و ان خذلتنی فمن ذاالذی ینصرنی ؟ !!!

۱ نظر ۰۵ مهر ۸۴ ، ۲۰:۱۸
فتحی