مهرخوبان

یادداشت های فتحی

مهرخوبان

یادداشت های فتحی

مهرخوبان

۷ مطلب در آذر ۱۳۸۴ ثبت شده است

سه شنبه, ۲۹ آذر ۱۳۸۴

دلم برای خودم تنگ شده

دلم برای خودم تنگ شده

خیلی از خودم  دور شدم ، خیلی به خودم بدی کردم  از من زده شد ، فاصله گرفت.  دیگه حالی از من نمی پرسه نمی گه من به اون عادت کرده بودم . نمی گه هوای دیدنش  رو می کنم . این همه فاصله ! این همه دوری ! این همه جدایی !

من با اون انس داشتم ! او به دردهام می رسید و من هم همراه با اون برای درمان دردها دنبال دارو بودم . شب و روز من ، لحظه لحظه من  مراقبت و کشیک از اون بود . و همه وقت و همه جا نور پیدا در ضمیر او به من جان می داد . وای که چه روز و شبهایی با خودم  داشتم ! اون ماه شعبان ! چه حرص و ولعی داشتم برای آماده شدن بیشتر ، آراستگی بیشتر ، تا بتونم ماه رمضان سرم رو بالا بگیرم و با صاحب خونه حرف بزنم ! . . . . بعد که گفتند ماه رمضان داره میاد  با شوق و ذوق رفتم استقبالش ، مثل جان شیرین در آغوشش گرفتم و اونم منوحسابی تحویل گرفت . چه وصلی ! چه وصالی ! چه شوری و چه حالی ! روزها پر از نور و سرور عارفانه عشق ، وشبها روشن و نورانی از سوز عاشقانه عرفان ، دیگه بیداری شب و زمزمه سحر  یه چیز عادی شده بود . !!

من همه جا مواظب بودم که اون ضرر نکنه ، عقب نمونه ، سرافکنده نشه . خودمو میگم .  از روسیاهی فردا می ترسیدم ، و از خالی بودن دستم موقع رسیدن به خط پایان ، به خودم می لرزیدم . برای همین هم حسابی کار می کردم . ورد زبونم شده بود صلوات و حتی با دهان بسته و برای دوری از ریا  همیشه کلمات نورانی رو تکرار می کردم.

وقتی شبهای قدر گذشت اونقدر از توشه هایی که جمع کرده بودم خرسند بودم که احتمال هم نمی دادم یه روز بازهم به گدایی و مفلسی می افتم .  روز عید فطر هرچی گفتن توی این سرمای اول صبح ، خوب همین مسجد سرکوچه که نماز عید برگزار میشه برا چی می خوای بری مصلی ؟؟  اونقدر این حرف برام بی اهمیت بود که حتی جواب ندادم .  آخه وقتی یه کم اون طرفتر خروار خروار ثواب می دادند چطور راضی باشم که به برداشت اندکی قناعت کنم ؟؟؟؟

. . . .  حالا با اینکه خیلی از اون روزا نگذشته ، ولی چقدر من عوض شدم ! چقدر عقبگرد کردم ! چقدر جا موندم ! 
وای ی ی ی ی ی  که چه بلایی سرم اومد ! با خودم چه کردم . .چه کردم  . .چه کردم ؟؟؟ 
کارم به جایی رسیده که دیگه  خودم رو از دست دادم ، بی توجه ، بی مسئولیت ، بی همت ، بی . . . .!    این چه بلایی بود که سرمن اومد ؟ من از کجا خوردم ؟ چی شد که اینطوری شدم ؟؟؟

من خودم رو از دست دادم ، از خودم جدا شدم ، بریدم ، فاصله گرفتم  . .  . وقتی فکر می کنم که چقدر اون خود من  خوب بود دوست داشتنی بود  . . . وای ی ی  چقدر دلم برا خودم تنگ شده !!  چقدر حسرت می خورم که بازم همون باشم ، ولی آخه  کو؟  کجا  ؟ چطوری میشه باز همون بشم ؟؟ اون خیلی خوب بود  خیلی خوب بود  خیلی . . .  دلم براش خیلی تنگ شده . .  شاید یه نامه براش بنویسم . بگم  من پشیمونم  ،غلط کردم ، میخوامت ،  بیا که دلم برات یه ذره شده ، دلم برات تنگ شده ، دلم برات تنگ شده !!  ولی اون بر میگرده ؟؟؟     ۲۹-۹-۸۴

۰ نظر ۲۹ آذر ۸۴ ، ۱۴:۱۶
فتحی
پنجشنبه, ۲۴ آذر ۱۳۸۴

یا ضامن آهو

یا ضامن آهو

بیا ای دل که ذکر هو بگوییم
ثنای ضامن آهو بگوییم
خوشا آنان که دایم با رضایند
کبوتر های آن حال و هوایند
پناه ماسوایی یابن زهرا
گل باغ خدایی یابن زهرا
قلوب عاشقان دیوانه تو
تویی شمع و جهان پروانه تو
نه شرقی و نه غربی اصل نوری
به هر مشکوه داری یک ظهوری
کلام طیبی چون نخل جانی
به اذن حق ثمربخش جهانی

مزارت کعبه حج فقیران
منای عشق تو سرچشمه جان
همه دل بسته روی چوماهت
همه شیدای یک برق نگاهت
ضریح پاک تو قلب جهان است
مطاف جمله پیغمبران است
ستاره چون به شب دیده گشاید
سلام عشق تقدیمت نماید
به تعظیمت که هرشب ماه خیزد
برآن گلدسته عطر نور ریزد
سحرگه مهر با مژگان نورین
زند جاروب بر ایوان زرین
بهشت ما سرای تو رضاجان
رضای حق رضای تو رضاجان
فدای آن کبوتر های کویت
منم سرمست احسان سبویت
من ودل بسته موی تو هستیم
نمک پرورده کوی توهستیم
به چشم مست تو حیرانم ای دوست
به کوی عشق تو مهمانم ای دوست
شدم پروانه گل دسته تو
منم آن زایر دلخسته تو
رضا جان من گدایم من گدایم
گدای یک سبو سلم و رضایم
بده زان می که در خمخانه داری
به این مهمان که می نالد به زاری
سرا پا غرق الطاف تو هستم

می عشقت نموده مست مستم
ألا یاضامن آهو کرم کن
نگاهی گوشه صحن و حرم کن
منم آهوی دربند و پریشان
تو ضامن شو رهایم کن رضاجان
زخوی تو سخاوت می تراود
زلبهایت کرامت می تراود
به هر دردی دوا خاک مزارت
شفای هر غمی باشد غبارت
منم عبدی که آزاد تو هستم
به هر جا پا نهم یاد تو هستم
شهادت می دهم از روی ایمان
که می دانی مقام و حال مهمان
تو آگاهی به اوراد و کلا مم
جوابت شامل عرض سلا مم
در این درماندگی و بی پناهی
نوازش کن دلم را با نگاهی

« مشهد مقدس - عارف »

 

۰ نظر ۲۴ آذر ۸۴ ، ۱۲:۴۳
فتحی
چهارشنبه, ۲۳ آذر ۱۳۸۴

سلام بر امام رئوف

آقا امام رضا سلام !

سلام آقاجان ، سلام گل بهشی فاطمه ، سلام پاره تن رسول الله ، سلام حجت خدا در میان خلق ، سلام نور خدایی ، سلام بهترین نعمت الهی ، سلام چراغ روشنی بخش راه زتدگی ، سلام پرچم هدایت ، سلام ضامن سعادت ، سلام کشتی نجات ، سلام محرم راز های ناگفته دلم ، سلام دوای دردهای نهفته در وجودم ، سلام عزیزم ، سلام امیدم ، سلام پناهم ، سلام امام عزیزم ، سلام سنگ صبورم ، سلام امام رضا  تولدت مبارک  . . . . . . .


کاش قابل بودم که فدات بشم ، کاش معرفت داشتم که پیروت باشم ، کاش سعادت داشتم که شیعه ی توباشم ، کاش . . .کاش الان توی حرمت بودم  . .  توی اون شلوغی زائرای عاشقت گم می شدم .. . خودم را رها میکردم در اون موج دریای عاشقات ، لحظاتی یادم می رفت که چقدر بدم  ، چقدر ازتو دورم ، چقدر  دست خالی ام !!! آقاجان هروقت دلم می گیره هر جا که باشم رو می کنم طرف حرمت ،  اگر بتونم خودمو به حرم تو می رسونم ، اگه زائرات بذارن و اذیت  نشن میام سرمو به ضریح با صفات می چسبونم و عقده های  دلم رو با اشک خالی میکنم . آخه تو مملکت ما تو نماینده همه اونها هستی . تو برای من  پیغمبر ی  ، توعلی هستی ، تو گمشده ی پهلو شکسته علی هستی ، تو حسینی ، تو همه کس منی . تو همه چیز منی  ، تو امام منی ، تو مولای منی

آقاجون دلم میخواد یک گوشه حرمت بشینم به ضریحت نگاه کنم باهات حرف یزنم و گریه کنم ،  . . . دلم گرفته ، عقده دارم  آقاجون آقا جون آقاجونم  . . . توهم به من جواب میدی ؟؟ تو هم منو دوس داری ؟؟ تو هم به من نگاه می کنی ؟؟

 آقا جون تولدت مبارک

۰ نظر ۲۳ آذر ۸۴ ، ۱۲:۱۲
فتحی
شنبه, ۱۹ آذر ۱۳۸۴

شهید محراب - گناهان کبیره

شهید محراب - گناهان کبیره
 

20 آذر 1360 حضرت آیت الله سید عبدالحسین دستغیب نماینده امام و امام جمعه شیراز توسط منافقین در نماز جمعه به شهادت رسید 

او از یارن مخلص وهمدل و همرا ه امام خمینی ( ره ) بود و شهادتش برای امام بسیار تلخ و غم افزا بود. و در مدت عمر پر برکت خود هم در پرورش شاگردان شایسته وهم در نشر و ترویج تعالیم مقدس اسلام بسیار موفق بود . در سال های اول انقلاب به خصوص پس از شهادتش ، بیشتر افراد اهل مطالعه و علاقمند به اسلام با کتاب ها و نوشته هایش انس خاصی داشتند . بیانات شیوا و رسا و دل پاک و نیت خالصش این جاذبه را مضاعف می کرد . حدود به چهل عنوان کتاب ازآن بزگوار به چاپ رسیده . و در میان کتابهایش‌ " گناهان کبیره " از همه بیشتر مورد توجه و مطالعه قرار گرفت . روح مطهرش شاد و با اجداد معصومش محشور باد                             برای شادی روحش صلوات و فاتحه 

 کتابهای شهید:
    1- ایمان   2- بندگی راز آفرینش ( شرح خطبه فدکیه )  3 -  گناهان کبیره ( 2 جلد )  4- توحید 5- آدابی از قرآن ( تفسیر سوره حجرات )  6- اخلاق اسلامی  7- نبوت  8- راز گویی و قرآن ( تفسیر سوره مجادله )  9- مظالم  10- معاد  11- حقایقی از قرآن ( تفسیر سوره قمر )  12- نفس مطمئنه  13 – عدل 14- قیامت و قرآن ( تفسیر سوره طور )   15- شرح خطبه شعبانیه  16-  امامت  17- قلب قرآن ( تفسیر سوره یس )  18- صلواة الخاشعین  19- فاطمه زهرا (سلام الله علیها ) 20- معراج ( تفسیر سوره النجم )  21- استعاذه  22- سید الشهداء (علیه السلام )  23- معارفی از قرآن ( تفسیر سوره حدید )  24- 82 پرسش 25- زینب کبری (سلام الله علیها )  26- سرای دیگر ( تفسیر سوره واقعه )  27- داستانهای شگفت  28- مهدی موعود  29- بهشت جاویدان ( تفسیر سوره الرحمن )  30- فاتحة الکتاب  31- قیام حسینی  32- قلب سلیم ( 2 جلد )    33- خطبه های جمعه

کتاب گناهان کبیره

گناه کبیره چیست ؟
 
1- هر گناهی که در قرآن و حدیث به کبیره آن تصریح شده باشد
 
2- هر معصیتی که در قرآن یا سنت معنبر صریحا برای ارتکاب آن وعده آتش رسیده باشد
 
3- گناهی که در قران و سنت معتبر از گناه کبیره مسلم بزرگتر شمرده شود ( مثلا = فتنه از قتل بزرگتر است )
 4- گناهی که دین داران آن را بزرگ می دانند 

 از آنجا که دانستن گناهان کبیره بر هر مسلمانی واجب است تا از آنها پرهیز کند ، گناهانی که کبیره بودنش مسلم است و در این کتاب مشروحا بیان شده است  فهرست وار ذکر می گردد

گناهان کبیره: 
1-    
شرک و ریاء  2- یاس از رحمت خداوند 3- بدگمانی به خدا 4- نترسیدن از قهر خداوند 5- آدم کشی 6- عقوق والدین 7-قطع رحم  8- خوردن مال یتیم 9- ربا خواری 10- زنا 11-لواط  12- قذف 13- شراب خواری 14- قمار 15- سرگرمی به لهویات و.. 16- غناء 17- دروغ 18- سوگند دروغ 19- شهادت دروغ 20- گواهی ندادن  21- پیمان شکنی 22- خیانت به امانت 23- دزدی  24- کم فروشی 25- حرام خواری 26- حبس حقوق 27- فرار از جهاد 28- تعرب بعد از هجرت 29- کمک به ستمگران 30- کمک نکردن به ستمدیدگان 31- سحر و جادو 32- اسراف  33- تکبر ورزیدن 34- جنگ با مسلمانان 35- خوردن مردار و گوشت خوک 36- ترک عمدی نماز  37- ندادن زکات  38- سبک شمردن حج  39- ترک یکی از واجبات  40- اصراربرگناه و کوچک شمردن گناه  41- ستم کردن به ورثه در وصیت  42- غیبت  43- نمامی  44- استهزاء مومن  45- سب و طعن مومن 46- خوارکردن مومن 47- رسوا کردن مومن  48- هجو مومن با شعر و نثر 49- اذیت مومن  50- همسایه آزاری  51- مکر و نیرنگ  52- دورویی  53- احتکار  54- حسد  55- دشمنی با مومن  56- مساحقه  57- قیادت و دیاثت  58- استمناء  59- بدعت  60- حکم ناحق  61- جنگ در ماه حرام  62- بازداشتن از راه خدا  63- کفران نعمت  64- فتنه انگیزی 65- فروختن اسلحه به کفار  66-بهتان و سوء ظن  67- هتک قرآن  68- هتک کعبه  69- هتک مساجد  70- هتک مشاهد مشرفه و تربت امام حسین ( ع )

گناهانی که احتمالا کبیره است:
دانستن سایر محرمات که ممکن است مورد ابتلاء مومن واقع شود ، ضروری وواجب است که آنها را دررساله های توضیح المسائل بیان کرده اند.  
( شهید دستغیب در این مورد هم 22عنوان را بیان کرده اند که برای اختصار ذکرنکردم )  خداوندا توفیق شناخت گناهان و دوری از آنها را به ما عطا بفرما              ۱۹-۹-۸۴
۰ نظر ۱۹ آذر ۸۴ ، ۱۲:۵۰
فتحی
سه شنبه, ۱۵ آذر ۱۳۸۴

قاب خیال

قاب خیال
 

در دل خسته ام از هجر تو غوغاست هنوز
مرغ جان در طلب آن گل رعناست هنوز

دمبدم میل دلم جانب کویت باشد 
باده وصل تورا غرق تمناست هنوز

غم هجران تو کی می رود از سینه برون
هرکجا می نگرم روی تو پیداست هنوز

لن ترانی تورا گرچه شنید این دل من
طور جان تشنه آن جلوه سیناست هنوز

صفحه خاطر من قاب خیال توشده 
چشم دل عکس تورا محو تماشاست هنوز

وعده وصل که دادی زپس شام فراق
 همه شب دیده دل در ره فرداست هنوز

من و دل روز و شبان ذکر تو با هم گوییم
عمر من رفت و دل از وصف تو گویاست هنوز


قصه عشق تو پایان نپذیرد هرگز
این همه گفته سرآغاز الفبا ست هنوز

نه همین آتش غم قلب مرا می سوزد
چشمه دیده ام از هجر تو دریاست هنوز
                                    «عارف »

۰ نظر ۱۵ آذر ۸۴ ، ۱۲:۰۷
فتحی
سه شنبه, ۸ آذر ۱۳۸۴

اسوه ی صداقت و راستگویی

اسوه ی صداقت و راستگویی

اول :  نهضت علمی

زمان امام صادق ( علیه السلام ) برای ترویج و گسترش علوم اسلامی زمینه و اوضاع مساعد تری بود . زیرا از یک طرف در اثر انتشار حدیث های امام باقر ( علیه السلام ) و تبلیغ پرورش یافتگان مکتب وی مردم نیاز خود را به معارف اسلامی و علوم اهلبیت  ( علیهم السلام ) بیشتر احساس کردند و برای یادگیری حدیث تشنه تر بودند . و از طرف دیگر امویان منقرض شده و هنوز عباسیان استقرار کامل پیدا نکرده بودند و بنی عباس هم در اوایل کار برای جلو بردن مقاصد خود به اهلبیت  ( علیهم السلام ) روی خوش نشان می دادند.

امام صادق ( علیه السلام ) به نشر و گسترش علوم پرداخت و مشتاقان علم ودانش از هر طرف به سوی ایشان روی آوردند .  در رشته های مختلف معارف اسلامی ، اخلاق ، حکمت ، موعظه، تاریخ انبیا و امم بهره های فراوان بردند .
در این مکتب پر برکت شاگردانی پرورش یافتند و چهارصد کتاب از احادیث و بیانات علمی آن بزرگوار تالیف کردند که به هریک اصل میگفتند . و اصول چهارصدگانه ( اصول اربعماة ) در میان علمای شیعه معروف است .  ابهام هایی که در مقاصد و مسائل دینی شیعه بود ،از برکت آن حضرت  ( علیه السلام ) بکلی روشن شد ، و مجهولات مذهبی حل گردید . به همین سبب مذهب شیعه که در اصل همان اسلام حقیقی و مذهب اهلبیت ( علیهم السلام ) می باشد در میان مردم به مذهب جعفری معروف شد . و شیعه نه یک شاخه جدا شده از اسلام ، که همان اسلام پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) بدون کم و زیاد می باشد .

دوم:  ضمانت بهشت

ابو بصیر روایت کرده : همسایه ای داشتم که از راه جور و ستم مال فراوانی به دست آورده بود . کنیزان آوازه خوان گرفته و همیشه عده ای اهل خوشگذرانی و لهو ولعب را دور خود جمع می کرد و مجلس شراب و آواز راه می انداخت .
من از کارهای زشت او اذیت می شدم . چندبار به او شکوه کردم اما اثری نداشت . چون اصرار من زیاد شد او گفت : ای ابو بصیر من مبتلا به هوا و هوس هستم و نمی توانم رها کنم . تو برو حال مرا به امام خود بیان کن شاید مرا نجات دهد .
سخن او در من تاثیر کرد و هنگامی که به مدینه رفتم جریان او را به حضرت صادق ( علیه السلام ) عرض کردم . امام ( علیه السلام ) فرمود : وقتی به کوفه برگشتی او به دیدن تو می آید ، پس به او سلام برسان و بگو جعفر ابن محمد گفته است اگر کارهای منکر و گناه را رها کنی من ضامن می شوم که خدا تو را به بهشت ببرد.

به کوفه برگشتم ، وقتی آن مرد را دیدم به او گفتم : حال تو را به امام صادق ( علیه السلام ) عرض کردم . ایشان به تو سلام رساند و فرمود : اگر کارهای منکر و گناه را رها کنی من ضامن می شوم که خدا تو را به بهشت ببرد.
با شنیدن این سخنان گریست و گفت تورا به خدا آیا جعفر ابن محمد چنین گفت ؟ من قسم یاد کردم که :آری . او گفت : همین برای من بس است . و رفت .

چند روز بعد به من پیغام داد که به دیدنش بروم . به خانه او رفتم ، دیدم برهنه است و لباس برتن ندارد . گفت هرچه داشتم از حرام بود و همه را از خانه بیرون کردم . حالا لباسی ندارم . برایش لباس حلال تهیه کردم تا خود را پوشاند.
مدتی بعد خبر شدم که مریض است . به عیادتش رفتم . خیلی امیدوار بود . من مرتب به دیدن او می رفتم . هنگام مرگش رسید . در حال جان کندن چند لحظه بیهوش شد . وقتی به هوش آمد گفت : ای ابو بصیر امام تو حضرت جعفر ابن محمد( علیه السلام ) به وعده خود وفا کرد. . . این را گفت واز دنیا رفت .

در ایام حج من به مدینه رفتم . خواستم به زیارت امام صادق ( علیه السلام ) بروم . وقتی اجازه ورود گرفتم و خواستم داخل خانه شوم ، در همان لحظه حضرت صادق ( علیه السلام ) از داخل مرا صدا زد و فرمود : ای ابوبصیر ما به آنچه برای رفیقت ضامن شده بودیم وفا کردیم ....

سوم: آخرین سفارشها

نقل شده است امام صادق ( علیه السلام ) در آخرین لحظات عمر خود به دو چیز تاکید فراوان کردند ( که مضمون آنها چنین است ) :
1-   حتی بوی بهشت به دو کس نمی رسد ، کسی  که پدر و مادر از او ناراضی باشند(عاق والدین ) و کسی که صله رحم ( رفت و آمد با بستگان ) را قطع کند.
2-   شفاعت ما اهلبیت به کسی که نماز را سبک بشمارد نخواهد رسید .

******* سلام و درود بی پایان خداوند بر او و بر اجداد و اولاد طاهرینش باد** ۸/۹/۸۴

این متن را به عنوان تشکر از دقت نظر و دلسوزی مسئولین محترم پارسی بلاگ اضافه می کنم - عارف
بنام خدا
((پارسی بلاگ پیشرفته ترین سیستم مدیریت وبلاگ فارسی))

مدیر محترم وبلاگ آینه های عارف
در تاریخ
سه‏شنبه 8 آذر 1384نوشته (اسوه راستگویی) شما به فهرست متون برگزیده در صفحه اصلی پارسی بلاگ افزوده شده است. موفق باشید.

رونوشت :
خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)
روزنامه آسیا
روزنامه جام جم
روزنامه شرق
هفته نامه سروش
ماهنامه دختران
ماه‏نامه سروش جوان

با تشکر        
مدیریت
پارسی بلاگ

۰ نظر ۰۸ آذر ۸۴ ، ۰۹:۴۶
فتحی
چهارشنبه, ۲ آذر ۱۳۸۴

جلوه های عشق

 بسیج شجره طیبه و درخت تناور و پرثمری است که شکوفه های آن بوی بهار وصل و طراوت یقین و حدیث عشق می دهد. بسیج مدرسه عشق و مکتب شاهدان و شهیدان گمنام است که پیروانش برگلدسته های رفیع آن اذان شهادت و رشادت سرداده اند          (حضرت روح الله  12/9/67 )

                   جلوه های عشق

 دل بیاتا عشق رامعنی کنیم              عقده های عا شقی راوا کنیم
سردهیم ازشهرجان آوازدل               هرچه بادابادگفتم رازدل !!
عشق تفسیرقشنگ بندگی است          عشق پروازبلند زندگی است
عشق هر جاجلوه ای سرمی دهد         هرکجاگل می کند برمی دهد

عشق فرداراتجسم میکند                  عشق باجانهاتکلم میکند
عشق زیبامی کندلبخندرا                  بال می بخشد دل دربندرا
عشق باخودآوردگل دسته را              شاخه های میخک آهسته را
عشق یعنی یک لباس پولکی               باعروسک های خوب کودکی

عشق لبریزاست ازناگفتنی                رازهای سربه مهردیدنی
عشق غم هارا فزونی می دهد            عشق فریاد درونی می دهد
عشق خواب ازچشمهایت می برد        باتمنا نازهایت می خرد
عشق آغازجنون آدم است                عشق گردن گیرخون آدم است

عشق پیغام جماران می دهد               عشق بوی یاس وباران می دهد
عشق عین مرتضی آوینی است          باشهیدان خانه زاد دینی است
عشق بویی ازخمینی می دهد             بر دلت رنگ حسینی می دهد
عشق آتش می زندکانون دل              می بردمارابه باغ خون دل

عشق هرجاگل کندآنجا خوش است         هرکه باگل خونگیرد ناخوش است
ناخوش عشق از همه سالم تراست        عامی عشق از همه عالم تراست
عشق مارا تا سلامت می برد               تالب نهر محبت می برد
عشق راجای تجلی سنگر است            عاشق آن باشد که عبد رهبر است

عشق هنگام اذان سر می دهد                بوی خوب نام دلبر می دهد
عشق را درجبهه ها رنگی دگر              میرسد در گوش آهنگی دگر
عشق سرخ کربلایی خوش تراست          باشهیدان آشنایی خوشتر است
عشق می گیرد به آب خون وضو            در نماز دوست از زیر گلو

عشق تا فردا نشانت میبرد                    عشق شک را از گمانت میبرد
عشق را بادل ببینی بهتر است               عشق با چشم یقینی بهتر است
عشق باسوز ودعا هم خانه است             عشق بارنگ وریابیگانه است
عشق فریاد است مثل آسمان                 عشق می گوید بیا صاحب زمان

عشق غوغایی است اما خامش است        اوسمیع است وبصیر است وهش است
عشق هرکجا می رود گل می کند             رنج مارا هم تحمل می کند
عشق شب رامی نویسد تا سحر             عشق تسبیحی است سوغات سفر
عشق راباید نگه داری کنی                  صبرکن شاید تو هم کاری کنی

عشق باعقلت تصادف می کند               جام زهری را تعارف می کند
عشق یک جا آبرو را می برد                هرچه داری غیر ((هو)) رامی برد
عشق دلها رازیارت میکند                   عقل سودای تجارت میکند
عشق یک عالم صفا می آورد               عقل آدابی به جا می آورد

عشق اشک دیده را جاری کند               عقل صورت راقلم کاری کند
عشق می خواند نماز جمعه را              می دهد عطر خوش روح خد
عشق پیغام ولایت می دهد                  بردلت نور هدایت می دهد
عشق یعنی سیدی از خامنه                 نایب مهدی میان آینه

عشق طوف خانه دلبر کند                   سعی بین زمزم و هاجر کند
عشق اسماعیل را قربان دهد               سربریدن دشنه را فرمان دهد
عشق سرپیچد زفرمان خلیل                برزبان آیدکه ینهانی الجلیل
عشق رابارنگ وبی رنگی چه کار        نقش او پیداست در برگ بهار

عشق می داند زبان خامه را               عشق می بیند دوروی نامه را
عشق عطر جانماز دلبر است              در تب وتاب جهانی دیگر است
عشق میثاقی است با عشق آفرین         عشق حرف اولین وآخرین

« عارف »

  بسیجی یعنی علی (علیه السلام) که تمام وجودش وقف اسلام بود و آنچه رهبر و پیامبرش می خواست و خدا را خشنود می ساخت انجام می داد. 
           
 ( مقام معظم رهبری )

۰ نظر ۰۲ آذر ۸۴ ، ۱۲:۳۴
فتحی