مهرخوبان

یادداشت های فتحی

مهرخوبان

یادداشت های فتحی

مهرخوبان
سه شنبه, ۳ شهریور ۱۳۹۴

زندگی امام رضا علیه السلام

مروری بر تاریخ زندگی امام رضاعلیه السلام

حضرت امام رضا(علیه السلام) در پنج شنبه یازدهم ذیقعده سال 148 هـ. ق در مدینة منوّره دیده به جهان گشود. پدرش امام موسی کاظم(علیه السلام) و مادرش نجمه خاتون، بانوی عاقل، با ایمان، عفیف، دانشمند و با ادب بود.
نام امام هشتم، «علی»، لقب مشهورش «رضا» و کنیة معروفش «ابوالحسن» است. امام کاظم(علیه السلام) فرزندش را رضا می خواند و می فرمود: «فرزند مرا رضا صدا بزنید.»  امام رضا(علیه السلام) همسری به نام «سبیکه» داشت که پیامبر(صلی الله علیه وآله) از او به نیکی یاد کرده است و او مادر امام جواد(علیه السلام)، تنها فرزند امام رضا(علیه السلام) است.

 

 

چگونگی ولادت امام رضا(علیه السلام)
مادر حضرت رضا(علیه السلام) دربارة تولد او گفته است: چون به پسرم علی(علیه السلام) حامله شدم، سنگینی حمل را نمی فهمیدم، در خواب صدای تسبیح و تهلیل و تمجید خدا را از درونم می شنیدم. تا این که زمان وضع حمل فرا رسید. وقتی فرزندم متولد شد، دو دست خویش بر زمین نهاد و سر را به سوی آسمان بلند کرد و لب هایش را حرکت می داد، گویی که چیزی می گوید. پدر بزرگوارش موسی بن جعفر(علیه السلام) بر من وارد شد و فرمود: ای نجمه، این کرامت پروردگار بر تو گوارا باد! من آن طفل را در پارچة سفیدی پیچیده، به دست آن حضرت دادم. حضرت در گوش راستش اذان گفت و در گوش چپش اقامه، پس آب فرات طلبید و کامش را بر گرفت و او را به من برگرداند و فرمود: «او را بگیر که بقیة الله در زمین است.»

 

 

علت نام گذاری امام رضا(علیه السلام)
نام اصلی امام هشتم ، علی بن موسی(علیه السلام) و لقب یا نام معروفش رضا(علیه السلام) است. آن گونه که از روایات فهمیده می شود، علت نام گذاری آن حضرت به رضا(علیه السلام) به چند دلیل بوده است:
1ـ خداوند در آسمان و رسول خدا(صلی الله علیه وآله) و امامان (علیهم السلام) در زمین از او راضی بودند.
2ـ مخالف و موافق، شیعه و سنّی، او را پسندیدند و از آن حضرت راضی بودند.
3ـ آن حضرت به رضای پروردگار راضی بود و این خصلت ارزش مند را که مقامی بالاتر از مقام صبر است به طور کامل داشت. او در عصری بود که ظهور چنین خصلتی برای اسلام، بسیار کارساز بود.

 

 

سفر امام رضا(علیه السلام) از مدینه به خراسان
هنگامی که امام را از مدینه به خراسان دعوت کردند آن حضرت فضای مدینه را از کراهت و نارضایی خود پر کرد، به طوری که هر کس در پیرامون امام بود یقین کرد که مأمون با نیت سوء، حضرت را از وطن خود دور می کند. امام، بدبینی خود را به مأمون به هر زبان ممکن به گوش همه رساند؛ در وداع با حرم پیغمبر، در وداع با خانواده اش، در هنگام خروج از مدینه، در طواف کعبه که برای وداع انجام داد، با گفتار و رفتار، با زبان دعا و اشک، بر همه ثابت کرد که این سفر، سفر مرگ اوست. همة کسانی که باید طبق انتظار مأمون به او خوش بین، و به امام به دلیل پذیرش پیشنهاد او بدبین می شدند در اولین لحظات این سفر دلشان از کینة مأمون که امام را این گونه ظالمانه از آنان جدا می کرد و به قتل گاه می برد، لب ریز شد.
مأمون، امام را جدا از مردم می پسندید اما امام در هر فرصتی خود را در معرض ارتباط مردم قرار می داد، با این که مأمون آگاهانه مسیر حرکت امام را از مدینه تا مرو به طرزی انتخاب کرده بود که شهر های معروف به محبت اهل بیت مانند کوفه و قم در سر راه قرار نگیرند، امام در همان مسیر تعیین شده، از هر فرصتی برای ایجاد رابطة جدیدی میان خود و مردم استفاده کرد، در اهواز آیات امامت را نشان داد، در بصره خود را در معرض محبت دل هایی قرار دارد که با او نامهربان بودند، در نیشابور حدیث سلسلة الذهب را برای همیشه به یادگار گذاشت و علاوه بر آن نشانه ها و معجزه های دیگری نیز آشکار ساخت و در جای جای این سفر طولانی فرصت ارشاد مردم را مغتنم شمرد، در مرو هم که منزل اصلی و اقامت گاه دستگاه خلافت بود هر گاه فرصتی دست داد حصارهای دستگاه حکومت را برای حضور در میان مردم شکافت.

 

 

از ولایت عهدی تا شهادت
 امام رضا(علیه السلام) چون به مرو رسید ماه ها گذشت و او هم چنان از موضع منفی با مأمون سخن می گفت؛ نه پیشنهاد خلافت و نه پیشنهاد ولی عهدی، هیچ کدام را نپذیرفت، تا آن که مأمون با تهدید های مکرّر به قصد جانش برخاست.
امام رضا(علیه السلام) به این ها بسنده نکرد، بلکه در هر فرصتی تأکید می کرد که مأمون او را به اجبار و تهدید به قتل، به ولی عهدی رسانده است وگرنه امام معصوم کجا و ولی عهدی و تأئید حکومت ظالم کجا؟!
ونیز مردم را گاه گاه به این موضوع نیز آگاهی می داد که مأمون به زودی دست به نیزنگ زده، پیمان خود را خواهد شکست. به صراحت می گفت که به دست کسی جز مأمون کشته نخواهد شد و کسی جز مأمون او را مسموم نخواهد کرد.
امام رضا(علیه السلام) این معنا را به دیگران یادآوری می کرد که مأمون در اعطای سمت ولی عهدی کار مهمی نکرده، جز آن که در راه برگرداندن حق مسلّم امام، گام برداشته است. بنابراین، امام قانونی نبودن خلافت مأمون را پیوسته به مردم یادآور شد.

یاسر خادم گفت: وقتی امام رضا(علیه السلام) ولی عهد شد دیدم دست های خود را به آسمان بلند کرد و گفت: خدایا! تو می دانی که به زور ولایت عهدی را پذیرفتم، مرا مؤاخذه نفرما؛ هم چنان که یوسف پیامبر را مؤاخذه نکردی، وقتی که عهده دار فرمان روایی مصر شد.
امام حتی از این که کوچک ترین سپاس گزاری از مأمون کند، خودداری کرد، و این خود موضع سرسختانه و قاطعی بود که می خواست ماهیت بیعت را در ذهن مردم، جای دهد و در ضمن موقعیت خویش را نسبت به زمامداری در همان مجلس حساس بفهماند. امام با قبول ولایت عهدی، دست به حرکتی می زند که در تاریخ ائمه پس از پایان خلافت اهل بیت در سال چهلم هجری تا آن روز و تا آخر دوران خلافت، بی نظیر بوده است و آن، «برملا کردن داعیة امامت شیعی در سطح اسلام و دریدن پردة غلیظ  تقیه و رساندن پیام تشیع به گوش همة مسلمان هاست». تریبون عظیم خلافت در اختیار امام قرار گرفت و او سخنانی را که در طول 150 سال جز در خفا و با تقیه و به خصیصین و یاران نزدیک گفته نشده بود با صدای بلند فریاد کرد و با استفاده از امکانات معمولی آن زمان که جز در اختیار خلفا و نزدیکان درجة یک آن ها قرار نمی گرفت آن را به گوش همه رساند.

 

 

مناظرات امام در مجمع علما و در محضر مأمون که در آن قوی ترین استدلال های امامت را بیان فرموده است، نامة جوامع الشریعه که در آن همة رئوس مطالب عقیدتی و فقهی شیعی را برای فضل بن سهل نوشته است، حدیث معروف امامت که برای عبدالعزیزبن مسلم در مرو بیان کرده است، قصاید فراوانی که در مدح آن حضرت به مناسبت ولی عهدی سروده شده و برخی از آنان مانند قصیدة دعبل و ابونواس همیشه در شمار قصاید برجستة عربی به شمار می رود، نمایش گر این موفقیت عظیم امام(علیه السلام) است.
در آن سال، در مدینه و شاید در بسیاری از آفاق اسلامی هنگامی که خبر ولایت عهدی علی بن موسی الرضا(علیه السلام) رسید، در خطبه، فضایل اهل بیت بر زبان رانده شد و اهل بیت پیغمبر که نود سال علناً بر منبرها دشنام داده می شدند و سال های متمادی کسی جرئت بر زبان آوردن فضایل آن ها را نداشت، اکنون همه جا به عظمت و نیکی یاد شدند، دوستان آنان از این حادثه روحیه و قوّت قلب گرفتند، بی خبرها و بی تفاوت ها با آنان آشنا شدند و به آنان گرایش یافتند و دشمنان سوگند خورده احساس ضعف و شکست کردند، محدّثان و متذکّران شیعه معارفی را که تا آن روز جز در خلوت نمی شد بر زبان آورد، در جلسات درسی بزرگ و مجامع عمومی بر زبان راندند.

 

 

سند ولیعهدی
امام در جهت روشنگری و آگاهی تودة مردم، در جای جای سند ولیعهدی از مقاصد و اهداف باطنی مأمون پرده برداشت و بر حقوق علویان پای فشرد و توطئه ای را که برای نابودی آنان انجام می شد، آشکار کرد. برخی جملاتی که امام درنوشتة خود به کاربرده است:
«ستایش برای خداوندی است که هرچه بخواهد همان کند، هرگز چیزی بر فرمانش نتوان افزود و از تنفیذ مقدّراتش نتوان سرباز زد، او از خیانت چشم ها و آن چه که در سینه ها پنهان است آگاهی دارد.» این جمله ها ذهن مردم را به خیانت ها و نقشه های پنهانی مأمون توجه می دهد.
«درود خدا بر پیامبرش محمد، خاتم پیامبران و بر خاندان پاک و مطهّرش باد.... »
«امیرالمؤمنین حقوقی از ما می شناخت که دیگران بدان آگاه نبودند.»
بدین وسیله یادآوری فرمودند که خلافت حق مسلّم آنان بوده و هست که دیگران آن را نشناخته غصب کرده اند.
«او (یعنی مأمون) ولی عهدی خود و فرمانروایی این قلمرو بزرگ را به من واگذار کرد، البته اگر پس از وی زنده باشم.... » بدون شک به حوادث آینده و توطئه های مأمون اشاره می کند و نیت پلید او را گوشزد می فرماید.
«هرکس گره ای را که خدا بستنش را امر کرده بگشاید و ریسمانی را که هم او تحکیمش پسندیده، قطع کند، به حریم خداوند تجاوز کرده است، چه او با این عمل، امام را تحقیر کرده و حرمت اسلام را دریده است.» با این جملات اشاره به حق خود می کند که مأمون و پدرانش آن را غصب کرده اند.
«در گذشته کسی چنین کرد ولی برای جلوگیری از پراکندگی در دین و جدایی مسلمانان اعتراضی به تصمیم ها نشد و امور تحمیلی به عنوان راه گریز تحمل گردید.... » گویا امام به مأمون طعنه می زند که باید به اطاعت وی درآید و بر تمرّد علیه وی وعلویان اصرار نورزد.
«خدا را گواه بر خویشتن می گیرم که اگر رهبری مسلمانان را به دستم دهد با همه، به ویژه بنی عباس به مقتضای اطاعت از خدا و سنّت پیامبرش عمل کنم. هرگز خونی را به ناحق نریزم و نه ناموس و ثروتی را از چنگ دارنده اش به درآورم، مگر در آن جا که حدود الهی مرا دستور داده است.» تفاوت فاحش میان سبک حکمرانی اهل بیت با سبک سیاست دشمنانشان را بیان می کند.
«..اگر چیزی از پیش خود آوردم، یا در حکم تغییر و دگرگونی در انداختم، شایستة این مقام نبوده، خود را مستحق کیفر نموده ام و من به خدا پناه می برم از خشم او..» عقیدة رایج در میان مردم بود که خلیفه یا هر حکمرانی، مصون از هرگونه کیفر و بازخواستی است، واو در مقامی برتر از قانون قرار گرفته امام(علیه السلام) این معنا را تفهیم می کند که فرمان روا باید پاسدار نظام قانون باشد، نه آن که مافوق آن قرار بگیرد.
امام همچنین برای قبول ولی عهدی شرایطی را گذاشتند:
«هرگز کسی را بر مقامی نگمارد و نه کسی را عزل و نه نصب و نه سنّتی را نقض کند و نه چیزی را از وضع موجود دگرگون سازد، وفقط از دور مشاور در امر حکومت باشد.»

 

 

در حالی که روز به روز بر عظمت امام رضا(علیه السلام) افزوده می شد و حقانیت فرزند پیامبر(صلی الله علیه وآله) روشن تر می گردید سرانجام بعد از گذشت دو سال از ورود امام به خطّة خراسان، مأمون در روز جمعه آخر صفر سال 203 هـ. ق. اقدام به جنایتی هولناک نمود و آن امام همام را که حدود پنجاه و پنج سال از عمر پر برکتش سپری شده بود به وسیله انگور زهرآلود در توس مسموم کرد و به شهادت رساند. آن گاه از باب عوام فریبی، خود را عزادار نشان داد و امر کرد تا پیکر مطهّر امام(علیه السلام) را در سرای حاکم عباسی (بقعة هارونی) به خاک بسپارند. پس از شهادت حضرت رضا(علیه السلام) و دفن در بقعة هارونی (حرم فعلی)، بنا به پیش گویی آن حضرت، خراسان، مطاف فرشتگان الهی و قبلة نیاز و زیارت گاه شیعیان جهان شد و تا انقراض عالم چنین خواهد بود.

 

 

مناظرات امام
مأمون برای شکستن شخصیت علمی حضرت، اقدام به تشکیل مجالس مناظره و مباحثه با دانشمندان ادیان مختلف نمود تا شاید از این رهگذر بتواند در مباحثات علمی شکستی برای حضرت ایجاد کند و از محبوبیت آن وجود مقدس در بین مردم بکاهد. سرانجام توفیق نیافت و دانشمندان برجستة تمام ادیان و مذاهب از مراکز علمی جهان با امام(علیه السلام) به بحث و گفت گو نشسته و همة عالمان مذاهب و صاحبان افکار و آرای مختلف به بزرگواری و احاطة علمی آن حضرت اقرار و اعتراف نمودند. حضرت در تمام مباحثات و مناظرات با دلایل قاطعِ علمی و منطقی و با زبان خود سؤال کنندگان جواب می داد و همه را محکوم و مجاب می نمود.
پاسخ امام(علیه السلام) به مسائل علمی و فلسفی با بیانی رسا و منطقی قوی چنان موجب شگفتی مأمون شد که لب به سخن گشود و گفت: یا اباالحسن! در روی زمین کسی جز شما نیست که این گونه سخن نیکو بگوید.
پیروزی های حضرت در مباحثات، مأمون را نا امید و تمام بافته هایش را پنبه کرد، به همین دلیل در صدد برآمد او را از میان بردارد.
مأمون بسیار تلاش می کرد از محبوبیت روز افزون امام رضا(علیه السلام) در بین مردم و شیعیان کم کند. از آن جا که خود مأمون اهل علم و مطالعه بود و به مناظره علاقه داشت، به طور مرتب جلسات مناظره ترتیب می داد تا به این بهانه، هم از دریای علم امام(علیه السلام) بهره ببرد و هم شاید بتواند او را در تنگناهای علمی، گیر انداخته، ضعفی از او آشکار کند.
در دوران ولایت عهدی آن حضرت، ده ها مناظره با شخصیت های برجستة دنیا صورت گرفت، که در تمامی آن ها پیروز میدان، حضرت رضا(علیه السلام) بود؛ از جمله مهم ترین این مناظره ها عبارت اند از:
۱. مناظرة علمی با جاثلیق، رئیس اسقف ها؛
۲. مناظرة علمی با رأس الجالوت، بزرگ یهودیان آن زمان؛
3. مناظرة علمی با هربز اکبر، بزرگ زردشتیان آن زمان؛
۴. مناظرة علمی با عمران صابی، رئیس مذهب صابعین؛
5. مناظره با سلیمان مروزی، مشهورترین عالم علم کلام خطّة خراسان؛
6. مناظره با علی بن محمدجهم، ناصبی و دشمن اهل البیت؛
۷. مناظره با ارباب مذاهب مختلف در بصره.

 

 

**************************************

 

 

انتخاب ازمجله معارف اسلامی - تیر و مرداد و شهریور 1387 شماره 72-
http://www.hawzah.net/fa/Magazine/Number/List/5387

 

 

۹۴/۰۶/۰۳

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی