مهرخوبان

یادداشت های فتحی

مهرخوبان

یادداشت های فتحی

مهرخوبان
شنبه, ۲۸ مهر ۱۳۹۷

علم اهل بیت

علم اهل بیت

در این متن به علم اهل بیت با موضوع مقامات اهل بیت(علیه السلام) پرداخته شده است.


علم اهل بیت


در این متن به علم اهل بیت با موضوع مقامات اهل بیت(علیه السلام) پرداخته شده است.




قلب نبی اکرم، جایگاه معارف و حقایق


علم، نورانیتی است که خدای متعال به بنده اش، برای بندگی کردن عطا کرده است. اگر کسی بندگی می کند، به واسطه انوار و معارفی است که خدای متعال، به قلب او بخشیده است.


اصل این علوم و حقایقی که اسرار عبادت و بندگی هستند، به وجود مقدس نبی اکرم (ص) اهل بیت عصمت و طهارت (ع) عطا شده که بنده خدا هستند و از انوار معارف آن ها، معصومین است. حتی اگر ملائکه مقرب نیز خدا را عبادت کنند، عبادت آن ها از انوار معرفت و علوم نبی اکرم (ص) است که به آنان عنایت شده است. آن ها به واسطه این انوار، خدا را عبادت می کنند.


انوار الهی و چراغ دانی که همه انوار معارف و حقایق در او برافروخته شده، قلب مقدس نبی اکرم (ص) است که در روایات ما این مشکات به این قلب نورانی تفسیر شده است. هم چنین منظور از چراغی که در اوست، معارف و حقیقت نبوت کامله ای است که به حضرت عنایت شده است. بنابراین، همگی باید معارف را از این آستان رفیع دریافت کنند.


معارف به میزان تحمل و ظرفیتی که انسان ها دارند، به آن ها عطا می شود. این مقدار، تنها مرتبه ای از معارفی است که به اولیای معصوم عطا شده، چرا که مراتب اعلای آن مختص به آن هاست و هیچ کس توان تحمل و درک آن مراتب را ندارد. در روایات، این مطلب با تعابیر مختلف بیان شده است. از جمله این که فرمودند: علم ما سنگین است و کسی نمی تواند بر این علم مجهز و مسلط شود. [1]


 


شرح صدر، لازمه تحمل معارف


در روایت می خوانیملَا یَحْتَمِلُهُ إِلَّا نَبِیٌّ مُرْسَلٌ أَوْ مَلَکٌ مُقَرَّبٌ أَوْ عَبْدٌ مُؤْمِنٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِیمَانِ».[2] این مرتبه از معارف را هیچ کدام از پیغمبران و انسان های کامل و ملک مقرب نمی توانند تحمل کنند، چون مربوط به ماست و تکالیفش هم به ما مربوط است. به عبارت دیگر، اسرار و معارف آن مقام و منزلت، به شخص دیگری عطا، و در عین حال تکلیفش هم از آن ها خواسته نمی شود، مگر معصومین که آن تکلیف و بندگی، شأن آن هاست و مابقی، دارای مراتب دون هستند.


مراتب نازل این علم را انبیای مرسل و الهی و مؤمنین و عباد ممتحن و ملائکه الهی تحمل می کنند، چرا که ایشان می توانند حامل این ولایت باشند، پس آنان حمل کننده ولایت و علوم و معارف ربانی ای هستند که از معصومین (ع) نازل و جاری می شود.


در روایتی دیگر حضرت فرمودند: کسی این معارف را تحمل نمی کند، مگر کسی که ما بخواهیم. پرسیده شد: اگر ملک مقرب، نبی مرسل، عبد ممتحن، بنده مؤمن، تحمل نمی کند، پس چه کسی می تواند تحمل کند؟ حضرت فرمود: به هر کسی که بخواهیم، بخشی از این معارف را عطا می کنیم.


یکی از معانی ای که برای تحمل معارف آمده، این است که قلب انسان و سینه اش گشاده باشد. وقتی انسان شرح صدر داشته باشد و بتواند تسلیم این معارف شود و به این معارف دست یابد و آن ها را تصدیق کند و بپذیرد و انکار نکند، آرام آرام، فهم معارف، حاصل و این انوار، جذب او و قلبش می شود. در نتیجه، به حقایق دست می یابد. این یک معنای تحمل است که در روایات، درباره آن سخن به میان آمده است. بر این اساس، تحمل معارف و اسرار، یعنی داشتن شرح صدری که بتواند این انوار را بپذیرد و این انوار وارد قلب شود.


در روایات داریم که شرح صدر، از عنایت های خدای متعال است که مقدماتی را می طلبد. یک مقدمه اش، تحمل و استقامت در مسیر ولایت اولیای معصوم است که در ذیل این آیه شریفه، این روایت مکرر خوانده شده که خدای متعال می فرمایدوَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّریقَةِ لَأَسْقَیْناهُمْ ماءً غَدَقاً».[3] اگر این ها بر آن راهی که باید استقامت کنند ـ که طریقه خدای متعال است ـ ایستادگی می کردند و از این طریق، تخلف نمی کردند، ما آن ها را با آب گوارا سیراب می کردیم.


در بعضی روایات هم فرمودند: اگر آن جایی که بنا بود ما سرشت انسان ها را بسازیم و شکل دهیم، آن ها در مسیر ولایت استقامت و تحمل می کردند و ما گِل شان را با آب فرات ـ با تعبیری با آب ولایت ـ عجین می کردیم، یعنی اگر قبل از این دنیا، اهل استقامت بودند و پای عهد ولایت می ایستادند، ما همان جا سرشت آن ها را سرشتی نورانی و پاک قرار می دادیم و با آب فرات، سرشتشان را عجین می کردیم تا انوار ولایت در وجود آن ها جاری شود.


در روایات دیگر، این آیه نورانی را به عالم دنیا تفسیر کردند و فرمودند که مقصود از طریقه، ولایت امیرالمؤمنین و ائمه معصومین (ع) است و منظور از استقامت، این است که اگر ایستادگی می کردند و اوامر و نواهی ای را می پذیرفتند که از ناحیه امیرالمؤمنین و ائمه معصومین (ع) صادر شده بود، ما آن ها را با آب گوارا سیراب می کردیم.


هم چنین فرمودند: این آب گوارا، همان حقیقت ایمان است که بر قلب آن ها نازل کردیملَأَشْرَبْنَا قُلُوبَهُمُ الْإِیمَانَ».[4] یعنی قلبشان را مشروب و از ایمان سیراب می کردیم. در روایت نورانی دیگری، گفته شده که آن ها را از حقیقت علم برخوردار می ساختیم. هم چنین می فرماید: «کَیْ یَتَعَلَّمُونَهُ مِنَ الْأَئِمَّةِ ع».[5] به آن ها علومی را عنایت می کردیم که از آستان رفیع امام نازل می شود.


بنابراین، این یکی از قدم هایی است که باید برای برخورداری از علم و نورانیت برداشت، چرا که پدیدآورنده تحمل علم در انسان می شود تا انسان بتواند حامل علم شود که همان استقامت در راه امر و نواهی ائمه (ع) است.


به همین دلیل یکی از معانی بلند توسل این است که هر کجا دستوری از آن هاست، انسان به این دستور متمسک و از این طریق، به آن ها متوسل شود. همان طور که وقتی کسی برای خودش استاد می گیرد ـ به خصوص آن هایی که خدا برایشان استاد ربانی می رساند ـ و او به دستورات استاد عمل می کند. این دستور طریق توسل به آن استاد است. از این رو، عمل به دستورات معصومین، اوامر و نواهی شان، بهترین طریق توسل به آن هاست. به عبارت دیگر، هر کجا گفتند کاری انجام ندهید، به عنوان این که فرمان آن هاست، باید پذیرفت، چرا که دستور خداست.


خداوند متعال در قرآن کریم می فرمایدقُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونی».[6] نشانه محبت نسبت به خدای متعال، تبعیت از خداست. اگر انسان به این دستورها عمل کند و با سختی های تکالیف هم کنار بیاید و بایستد و بیشتر به تکالیف الهی عمل کند، به رموز تکالیف پی می برد و ظرف وجودی اش آماده می شود تا انوار علوم در قلبش جاری شود و از ائمه (ع) علوم را بیاموزد.


 


سیره ائمه در علم آموزی به خواص


البته گاهی این عمل ها با واسطه است و گاهی نیز به مرحله ای می رسد که علوم بی واسطه در قلبش جاری می شود.


ائمه (ع) اصحابی داشتند که جزو خواص بودند و این علوم و اسرار را متناسب با ظرفیت شان به آن ها می گفتند. این افراد هم در اصحاب ائمه و هم در بین علما وجود داشتند.


درباره احوالات مرحوم سید حیدر آملی ـ که از علمای بزرگ هم دوره مرحوم علامه حلی و شاگردشان فخرالمحققین بودند و در علوم نقلی از فخرالمحققین استفاده می کردند و هر دو نیز از شاگردان مرحوم علامه حلّی پدر بزرگوار فخرالمحققین بودند ـ نقل شده که در کتاب جامع الاسرارشان فرمودند: اگر همه صفحات آسمان ها کاغذ شود، همه درخت ها قلم شود، همه دریاها مرکب شود و همه جن و انس نویسنده، نمی توانند یک صدم معارفی که خدای متعال به من عطا کرده را بنویسند.


خداوند متعال می فرمایندفَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُمْ».[7] هیچ کس نمی داند ما چه چشمه هایی از نور را برای مؤمنین خاص خودمان پنهان کردیم. این مضمون، یادآور این حدیث نورانی قدسی استأَعْدَدْتُ لِعِبَادِیَ الصَّالِحِینَ مَا لَا عَیْنٌ رَأَتْ وَ لَا أُذُنٌ سَمِعَتْ وَ لَا خَطَرَ عَلَى قَلْبِ بَشَرٍ».[8] خدا برای بندگان صالحش، چیزی را مخفی کرده که گوشی نشنیده است. خدا ذخایری دارد که چشمی ندیده و قلبی به آن پی نبرده است.


مرحوم فخرالمحققین که از علمای بزرگ شیعه هستند، درباره مرحوم سید حیدر آملی که هم دوره ایشان بودند، می گویند: زین العابدین ثانی، خیلی عبادت می کردند. اگر همه درخت ها، قلم و دریاها مرکب شود و صفحات آسمان، ورق و جن و انس هم نویسنده، یک صدم از معارف ربانی و انوار علوم و حقایقی را که به من عطا شده، نمی توانند بنویسند.


از آثار ایشان مشهود است که همه آثارشان، بر محور ولایت است و هر چه دارد ـ به تعبیر خودش ـ از طریق ولایت اولیای معصوم است، چرا که علم، چشمه جوشان است. کسانی که به این چشمه رسیدند، آن قدر می نوشیدند که «لَأَسْقَیْناهُمْ ماءً غَدَقاً یَعْنِی لَأَمْدَدْنَاهُمْ عِلْماً کَیْ یَتَعَلَّمُونَهُ مِنَ الْأَئِمَّةِ ع».[9]


این گونه نبوده که برای تعلیم آن ها، کلمه به کلمه به آن ها تعلیم دهند، بلکه یک کلمه می گفتند که با این یک کلمه، دنیایی از معارف به ایشان منتقل می شد.


مرحوم حاجی نوری، درباره احوالات ایشان می فرماید: در سال 1186، بیماری طاعون در عراق فراگیر شد. به طوری که شهرهای مقدس را هم فرا گرفت. مردم، شهر را ترک کردند و کسی در نجف نماند. فقط من ماندم. وقتی در صحن اصلی می نشستم، هیچ کس نبود. تنها من بودم و یک روحانی دیگر از ایران که در نجف مانده بودیم. روزی که از کوچه های شهر می گذشتم، با شخصیت جلیل القدری روبه رو شدم که آن زمان، او را در شهر ندیده بودم. به من فرمود: به زودی به تو اسرار توحید عطا می شود. چند شب از این ماجرا گذشت و در خواب دیدم که دو ملک از آسمان پایین آمدند که یکی لوح نوشته هایی در دستش است و دیگری هم یک ترازویی در دست دارد. این الواح را دو به دو، مقابل هم قرار دادند و با هم سنجیدند و سبک و سنگین کردند. من متوجه شدم این الواح، از یک سو به علوم و معارف اصحاب نبی اکرم (ص) و ائمه معصومین (ع) از سوی دیگر به علمای شیعه مربوط است. مرحوم کلینی، مرحوم صدوق و سید مرتضی و سید رضی، اندازه می گرفتند، که معارف کدام یک بیشتر است. مثلاً فلان صحابی یا فلان عالم بزرگوار شیعی. این الواح را به من هم نشان می دادند. یک به یک اندازه گرفتند تا به مرحوم بحرالعلوم رسیدند. ایشان را با صحابه مقایسه کردند. ملکی که ترازو دستش بود، گفت: ما مأموریم این الواح را به این آدم نشان دهیم. آن ها الواح معارف را به من نشان دادند. وقتی از خواب بیدار شدم، به اندازه ای آن معارف الهی به من عطا شده بود که اگر به اندازه عمر نوح می خواستم تلاش کنم، این معارف را به دست نمی آوردم.


این سخن درست است و مبالغه نیست. به راستی کسانی که اهل صدق بودند، از معارف برخوردار گشتند.


 


آثار تحمل علم


اگر کسی اهل تحمل باشد، به روی او باب معارف، متناسب با ظرفیت وی باز می شود. همه مستقیم نمی توانند از سرچشمه آب بنوشند، چرا که گاهی واسطه هست. گاه واسطه ها بیشتر است و گاهی هم واسطه ها کمتر، ولی بالاخره اگر کسی اهل تحمل و استقامت باشد، به میزانی که استقامت کند و آمادگی و وسعت وجودی بیابد و بتواند بار این معارف را به دوش بکشد، این معارف را به او عنایت می کنند که این معنای احتمال علم است که اگر انسان ظرفیتی داشته باشد، وقتی معرفت به او داده می شود و بتواند معرفت را تصدیق و وجودش، صدق حقایق را درک کند، آن گاه می تواند در مسیر بندگی خدای متعال، از این معارف سود بجوید.


معنای دیگری که درباره تحمل گفته اند که در روایات نیز آمده، این است که اگر کسی به جایی رسید و ظرفیت تحمل این معارف را پیدا کرد، نباید این معارف را به غیر اهلش منتقل کند. این گونه نباشد که کاسب کارانه با این معارف رفتار و بخواهد تجارت کند و هر جایی از این معارف سخن بگوید.


گاهی فرد ظرفیت نگاه داشتن معرفت را ندارد، نه این که می خواهد کاسب باشد. قصد تجارت ندارد، بلکه تحمل نگه داشتن یک راز را ندارد. وقتی سرّی را به او می گویید، این سرّ را به دیگری منتقل می کند. معنای تحمل علم همین است که در روایات روی آن بسیار تأکید شده است.


در کتاب ایمان و کفر کافی، بابی به نام باب کتمان است. در این باب، درباره کتمان حقایق و اسرار، روایاتی است. انسان نمی تواند اسراری را که به او می رسد، از غیر اهل و در غیر وقتش کتمان کند. البته کار مشکلی است که انسان اهل سرّ باشد و بتواند آن را بپوشاند.


وقتی مرحوم حسین بن روح، نائب سوم امام زمان (عج) شد، هیچ کس باور نکرد. تلقی همه این بود که نیابت را به عالم دیگری می دهند که معاصر اوست. وقتی پرسیده شد، چرا نیابت به ایشان داده شد، گفته شد، حتی اگر وجود مقدس امام زمان (عج) زیر عبای ایشان باشد، احدی نمی فهمد، چون او می تواند این سرّ را نگه دارد و اهل سرّ است، اما کسی که ظرفیت تحمل اسرار را ندارد و اسرار را بیان می کند، نمی توان به او همه اسرار را گفت.


از این رو، بسیاری از آفاتی که برای شیعه پیش آمده، به خاطر این است که گروهی به اسرار رسیده و نتوانستند وجود اسرار را تحمل کنند. برای همین جزو آداب است که آدم برای به دست آوردن اسرار، بی خودی سرک نکشد و تحمل و ظرفیت خودش را هم بالا ببرد تا وقتی آن اسرار را به او عطا می کنند، بتواند از اسرار حفاظت کند، و الا اگر راز کسی را به دست آورد و نتواند آن را نگاه دارد و اسرار را فاش سازد، به همه ضرر می رساند. بنابراین، نگه داشتن اسرار، جزو تحمل علوم است.


ابوذر بر سلمان وارد شد. کرامتی از سلمان دید که در روایت آمده که ابوذر بهت زده سلمان را ترک کرد. در بین راه به امیرالمؤمنین، علی (ع) رسید. حضرت به او فرمود: چرا نگرانی؟ ابوذر گفت: خدمت سلمان بودم و صحنه ای را دیدم. حضرت فرمودند: سلمان از ما اهل بیت (ع) است. اگر معارفی را که به او عطا شده، به تو بگوید، تو می گویی خدا رحمت کند، کسی را که سلمان را به قتل برساند. اگر اسرار را برای غیر اهلش بگویی، خطرناک است.


 


شرائط بیان معارف الهی


یک معنای تحمل علم این است که اسرار، علوم و معارف را برای افراد با درجات مختلف و متناسب با خودشان برای آن ها بیان شود. بنابراین، حامل علم بودن، یعنی تحمل علم داشتن و این که انسان ظرفیت فراگیری، تصدیق و تسلیم بودن را نسبت به حقایقی افزایش دهد که از ناحیه معصومین به دست می آید و هنگامی که اسرار را به او دادند، بتواند اسرار را بپوشاند و کتمان کند.


ابابصیر به امام صادق (ع) عرض کرد: چرا اصحاب امیرالمؤمنین (ع) این استحقاق را یافتند که صاحب علم منایا و بلایا شوند و به چه دلیل، وجود مقدس امیرالمؤمنین، حضرت علی (ع)، این اسرار را به ایشان گفتند که آن ها از مرگ ها و از حوادث و ابتلائات آینده با خبر شوند.


ابابصیر می گوید: حضرت به شکلی غضبناک به من نگاه کردند و فرمودند: از کجا می تواند باشد، الا از ناحیه خودشان؟ آن ها خودشان این قابلیت را دارند. بعد به حضرت عرض کرد: پس چرا شما این اسرار را در اختیار ما نمی گذارید؟


حضرت فرمودند: این بابی بود که بسته شد، الا این که سیدالشهدا (ع) مأمور بودند جلوه ای از آن را به اهل بیت و اصحابشان عنایت کنند که عطا کردند، سپس فرمودندأُولَئِکَ کَانَتْ عَلَى أَفْوَاهِهِمْ أَوْکِیَةٌ».[10] این ها دهانشان بند داشت، یعنی هر حرفی را هر جایی نمی زدند و اگر به اسرار می رسیدند، اسرار را بیان نمی کردند. این گونه نبود که اسرار از دهانشان سرریز کند، بلکه تجویز این ها با حساب و کتاب بود تا این حقایق فقط به اهلش برسد و از غیر اهلش مکتوم بماند.


شیعه باید به جایی برسد که تحمل علم در وی افزایش یابد که بخشی از تحمل علم هم به سرشت انسان باز می گردد. در روایت دیگری در کافی شریف، در باب کتمان هست که حضرت فرمودند: خدای متعال، علومی را به ما داد که ما آن را به احدی نباید بدهیم، چرا که مخصوص خودمان است و باید تکالیفش را هم خودمان انجام دهیم.


البته ما درباره بخشی از این علوم، دستور به ابلاغ و تبلیغ داریم که کسی آن را تحمل و تصدیق نمی کرد تا آن که خدای متعال، شیعیانی را از انوار و طینت نبی اکرم (ص) و سرشت ما آفرید و به ما دستور داد این معارف را به آن ها منتقل کنیم و تنها آن ها هستند که وقتی به آن ها معارف منتقل می شود، آن را تحمل می کنند، سپس حضرت فرمودند: شمار کسانی که تحمل اسرار را دارند، زیاد نیست. این قابلیت فرد به استقامت و پایداری و تحمل در باب تکالیف باز می گردد. بنابراین، اگر به تکالیف عمل شد، ظرفیت در فرد ایجاد می شود.


 


عدم انکار معارف


معنای دیگری که برای تحمل گفته و در روایات بیان و بارها از شیعیان خواسته شده، این است که وقتی به انسان معرفتی می رسد، نباید آن را زود انکار کند، چرا که ظرفیت علمی ما محدود است. خداوند متعال در قرآن می فرمایدما أُوتیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَلیلاً».[11] نورانیت عقل ما دارای نورانیت محدودی است که اساساً همه این حقایق برای ظرف ما بیان نشده است.


استادی می فرمود: قرآن در تشبیه مثل داروخانه است. همه داروهایی که در داروخانه است، برای انسان مناسب نیست. اگر انسان همه داروها را بخورد، سالم نمی ماند و می میرد، تنها یکی از این داروها، دوای درد انسان است.


همه گندم های روی زمین که غذای بنده نیست. خدای متعال، خدای همه موجودات زمین است و به همه روزی می دهد. بنابراین، همه گندمی را که خلق می کند، نباید من بخورم. این آب های روی زمین، همه اش رزق است، ولی همه آب ها که رزق من نیست.


قرآن سفره ای است که خدا آن را پهن کرده و همه انبیا و اولیا سر این سفره اند و هر کدام به اندازه ظرفیتشان، مهمان این سفره هستند. معارف اهل بیت (ع) نیز همین گونه است که بنده هر روایتی را باید بفهمد و اگر نفهمید، عقل خود را شاقول و ترازو سازد و آن را انکار کند. این انکار، سبب سقوط انسان می شود و هیچ خاصیتی ندارد.


البته گاهی مطلبی از امام (ع) می رسد که خلاف مسلمات قرآن است. معصومین (ع) در این باره فرمودند: این دسته از روایات را کنار بگذارید، چون ما هیچ گاه بر خلاف قرآن سخنی نمی گوییم. البته گاهی پیش می آید که با مطلب سنگینی روبه رو می شویم. بسیاری از مطالب که به ذهن می رسد، سنگین است. معارف ائمه (ع) مثل معادلات چند مجهولی است. اگر بخواهیم با یک فرمول آن را حل کنیم، راه به جایی نمی بریم. همین که می بینیم قفل با این کلید باز نشد، می گوییم این قفل خراب است. این گونه نیست. قفل سالم است، ولی کلید خاص خودش را دارد و تنها کلید مخصوص قفل، به ما در بازگشایی قفل کمک می کند. ممکن است روایتی را بنده بخوانم و آن را نفهمم، ولی دیگری بخواند و آن را بسیار خوب بفهمد. در روایت داریموَ رُبَّ حَامِلِ فِقْهٍ إِلَى مَنْ هُوَ أَفْقَهُ مِنْهُ».[12] چه بسا کسی حامل علمی است که دیگری بهتر از او آن را می فهمد.


این گونه نیست که بسیاری از روایاتی را که راویان از ائمه (ع) نقل کردند، راویان هم می فهمیدند. بیشتر راویان از امام صادق (ع) سخنی را می شنیدند و یقین پیدا می کردند که مضمون روایت درست است و آن را باور می کردند، بعد هم با آداب کامل، روایت را کلمه به کلمه، حفظ و به دیگران منتقل می کردند.


امروز روایات به دست گروهی رسیده که برایش چندین جلد شرح نوشته اند، در حالی که برای خودِ راوی، روایات مبهم بوده است. برخی روایات، مثل روایات فقهی یا معارفی، هزار سال روی آن کار کردند تا فهمیدند.


اصحاب ائمه (ع)، در صورت نفهمیدن روایتی، آن را انکار نکردند. چنان چه انکار می کردند، مانع نزول حقایق و معارف بر قلب انسان و رسیدن او به رشد می شدند. بنابراین، یکی از مراتب تحمل این است که وقتی کلامی از معصوم رسید، اگر مسلم است که از معصوم نقل شده، حتماً باید آن را پذیرفت، ولو این که انسان آن روایت را درک نکند.


در روایتی در اختصاص مرحوم مفید، یکی از اصحاب امام صادق (ع) نقل می کند که در شام، پیش قتاده (عالم شام) بودم و از محضر او استفاده می کردم. روزی به محضر امام صادق (ع) رفتم. در مجلس ایشان نشسته بودم که دیدم شخصی وارد شد و از امام صادق (ع) سؤالی کرد و حضرت هم جواب او را داد. نفر دوم وارد شد و همین سؤال را کرد و امام صادق (ع) جواب دیگری به او داد. من خیلی ناراحت شدم. با خود گفتم: من قتاده را رها کردم، آمدم محضر این آقا! اگر از او (قتاده) سؤال می شد، او اشتباه نمی کرد، در حالی که این آقا در یک مجلس، یک سؤال را دو گونه پاسخ داد. نفر سوم آمد و همین سؤال را کرد. حضرت جواب سومی به او داد. من متوجه شدم این کار عمدی است. این گونه نیست که حضرت مسئله را از یاد برده باشند و جواب دیگری بدهند. متوجه شدم نکته این است که حضرت هر بار یک جوابی می دهند. چیزی نگذشت که امام صادق (ع) به من فرمودند: فلانی این طور فکر نکن! بعد حضرت فرمودند که خدای متعال، ملکی به حضرت سلیمان داد و به سلیمان فرمود: «هذا عَطاؤُنا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِکْ بِغَیْرِ حِساب».[13] این در اختیار توست و آن را به هر کسی که می خواهی بده و اصلاً از تو درباره آن سؤال و جواب نمی کنم که چرا این چنین است؟ جوابش روشن است، چون جناب سلیمان به مقامی رسیده بود که می دانست این ملک را چگونه خرج کند. او آن را جز در راه خدا خرج نمی کرد.


 


ویژگی اولیاء الله


از کسی که به مقام ولایت برسد، دیگر سؤال نمی شود. به خاطر این که هر کاری می کند، بر اساس فرمان خداست. اگر کسی به جایی رسید که خدا، چشم، گوش، زبان و دستش می شود، دیگر سؤال و جواب ندارد، چون هر کاری می کند، براساس خواست و اراده خداست. در مرتبه کاملش هم چهارده معصوم و در مراتب نازلش، شیعیان و انبیا هستند که آن ها هم جزو شیعیان اند. چنان که وقتی به مراتب ولایت معصومین می رسیم، به این نکته می رسیم که اراده امیرالمؤمنین (ع) در مالک اشتر جاری است.


حضرت فرمود: خدا چیز بالاتری به جد ما عنایت کرده است، سپس ادامه دادما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ».[14] او را شاقول قرار داده است. به این معنا که ملک به او داده و گفته شده، هر طور که می خواهی این را سرپرستی کن، چون من سرپرستی آن را به تو واگذار کردم. از این رو، هر چه رسول خدا (ص) به شما داد، اخذ کنید و شما را از هر چه نهی کرد، از آن دست بردارید، چون رسول خدا (ص) شاقول و تراز است. بعد فرمود: چیزی را که خدا به جدمان عنایت کرده، به ما نیز بخشیده است. بنابراین، اگر کسی پیش سلیمان می آمد و او از ملکش چیزی به او می داد و به نفر دیگر چیز دیگری می داد، آیا جای سؤال داشت؟ نه، جای سؤال نبود، چرا که وادی حقایق و معارف، این گونه است. ما (اهل بیت) به هر کسی، به اندازه سهمی می دهیم که از معارف دارد.


بنابراین، معارفی که از اهل بیت صادر شده، متعلق به یک نفر نیست، بلکه متعلق به همه است. گاهی در طول زمان، سلمان، ابوذر، مالک اشتر یا جابر بن یزید جوفی پیدا می شود که این حقایق را می فهمند.


در نتیجه، درباره روایاتی که نقل شده، گاه در یک دوره تنها یک نفر بعضی از آن روایات را می فهمد و گاهی ده نفر آن را می فهمند. این گونه نیست که همه روایات را بفهمند.


 


شرط فهم روایات معصومین


وقتی انسان این روایات نورانی را می خواند یا برایش نقل می شود، در می یابد روایت ها از آن امام نیست که در این موارد خودشان فرمودند: این گونه روایات را کنار بگذارید.


هم چنین فرمودند: وقتی با حدیثی روبه رو می شوید که سنگین است، بلافاصله از کنار آن بگذرید و آن را به خود ما واگذار کنید. پیداست که این روایت، روزی شما نبوده و برای شما گفته نشده است، چون اگر روزی شما بود، جذب قلبتان می شد. اگر انسان می خواهد این گونه روایت ها را بفهمد، باید اهل باشد و به خوبی وظایفش را انجام دهد تا به مرتبه ای برسد که ظرفیت تحمل کلمات را پیدا کند.


اگر انسان بلافاصله حدیثی را بفهمد، جذب حدیث می شود، چون برای قلبش شیرین است و حلاوت کلام نورانی به دلش نشسته است. اگر نتواند حدیث را جذب کند، پس شیرینی اش را نفهمیده است. گاهی بر عکس اتفاق می افتد. حدیث در ذائقه اش ایجاد تلخی می کند که در این صورت، اصلاً نباید پای سفره بایستد و بلافاصله باید عبور کند و آن را به اهلش بسپارد تا خدای متعال ظرفیتی به او بدهد و بعدها آن را بفهمد.


بزرگوارانی که اهل انس با معارف اهل بیت هستند، در طول دوران علمی شان، این نکته را تجربه کردند که گاهی انسان از بسیاری از احادیث و معارف نتوانسته استفاده بکند.


 


تکالیف اصلی شیعیان


راوی (صدیق) به امام صادق (ع) عرض کرد: آقا! من از پیش شیعیان شما می آمدم. آن ها بر سر مسائل و معارف با هم اختلاف داشتند. حضرت فرمودند: این حرف ها را رها کنید. مردم سه تکلیف بیش تر ندارند. اول باید امام خودشان را بشناسند، دوم این که در امور گوناگون به آن ها رجوع کنند و هر جا اختلاف داشتند، آن ها را شاقول و ترازوی خود قرار بدهند و با خودشان نزاع نکنند. وقتی نزاع حل می شود که ترازویی وجود داشته باشد. امام آن ترازوست. سوم این که اگر در موردی اختلاف پدید آمد و نتوانستند آن را حل کنند و نفهمیدند، این مسئله را به آن ها رد کنند و اگر در جایی هم مطلب را نفهمیدند، به خودشان برگردانند و انکار نکنند. در روایات داریم که انکار چیزی که درباره امام است، پدیدآورنده کفر است.


متأسفانه این روزها در میان روشن فکران باب شده که چراغ کوچک خودشان را شاقول می دانند و وقتی نور خورشید در چراغ کوچکشان نمی گنجد، به ناچار نور خورشید را انکار می کنند.


امیرالمؤمنین (ع) و امام صادق (ع) این چراغ را به ما ندادند که با آن خورشید را محک بزنیم، بلکه چراغ را به ما دادند که جلوی پایمان را ببینیم. بنابراین، اگر کسی این مرتبه از تحمل را داشت، به هر معرفتی رسید که دید نمی تواند تحمل کند، آن را انکار نکند، بلکه بلافاصله علمش را به اهل بیتش رد کند.


ما بسیاری از معارف را نفهمیدیم. نمی فهمیم و نخواهیم هم فهمید. معانی دیگری از تحمل نیز هست که باید به روایات باب و کتاب علم و اوصاف عالم و خصوصیات عالمی که در بسیاری از مجامع روایی ما مثل کافی، بحار و امثال این هاست، مراجعه کرد که در آن صورت می توان این اسرار و معانی تحمل علم ائمه (ع) را از این روایات به دست آورد.


 


ذکر مصیبت


«السَّلَامُ عَلَیْکَ وَ عَلَى الْأَرْوَاحِ الَّتِی حَلَّتْ بِفِنَائِکَ عَلَیْکُمْ مِنِّی جَمِیعاً سَلَامُ اللَّهِ أَبَداً مَا بَقِیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهَارُ وَ لَا جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ زِیَارَتِکُ السَّلَامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلَى عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ و علی اولاد الحسین وَ علی أَصْحَابِ الْحُسَیْنِ».[15


حجةالاسلام و المسلمین سید مهدی میرباقری





۹۷/۰۷/۲۸

نظرات (۱)

۲۸ مهر ۹۷ ، ۱۶:۱۵ نگار جهانشاهی
عالی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی