مهرخوبان

یادداشت های فتحی

مهرخوبان

یادداشت های فتحی

مهرخوبان

۹ مطلب با موضوع «مدح و مرثیه اهلبیت(ع)» ثبت شده است

سه شنبه, ۶ خرداد ۱۳۹۳

عید مبعث مبارک

۰ نظر ۰۶ خرداد ۹۳ ، ۱۲:۰۸
فتحی
چهارشنبه, ۱۸ دی ۱۳۹۲

سلام بر حضرت امام عسکری

شهادت حضرت امام حسن عسکری علیه السلام را به

 

 

 امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف )

 

 

و همه شیعیان تسلیت عرض می کنم

 

 

 

اشعار شهادت حضرت امام عسکری علیه السلام را از اینجا ببینید

 

 

 

نوحه های شهادت حضرت امام عسکری علیه السلام را از اینجا ببینید

 

 

۰ نظر ۱۸ دی ۹۲ ، ۲۳:۲۳
فتحی
سه شنبه, ۸ مرداد ۱۳۹۲

شهید عدالت و محراب

لاله ‌گون گشت ز خون روی دل‌آرای علی

می‌چکد اشک حسن بر رخ زیبای علی

مـرغ آمیـن بـه دعـای سحـرش پاسخ داد

از خداونـد همیـن بــود تمنـای علی

که گمان داشت که چون فاطمه تنها و غریب

در دل خـاک رود قـامت رعنای علی

جای یک ضربـۀ شمشیر به پیشانی داشت

جای صد زخم، عیان بود به اعضای علی

آسمـان شست مـه روی علـی را از خـون

عوض آن که نهد رو به کف پای علی

هرچه آب است اگر اشک شود باز کم است

در غم فاطمـه و ماتـم عظمای علی

صـورت شیرخـدا سرخ شد از خـون جبین

نیلگون گشت ز سیلی رخ زیبای علی

از جنـان فاطمه آیـد بـه بیابـان نجف

تا کند خون جبین پاک ز سیمای علی

نـخل‌هـا منتظـر بانـگ الهــی العفـو

چاه‌ها منتظر نالـۀ شب‌هـای علی

"میثم" از سوز درون گرید و خواهد ز خدا

ناله‌اش را برسانند به امضای علی
«استاد سازگار»

لطفا ادامه مطلب را ببینید

۰ نظر ۰۸ مرداد ۹۲ ، ۱۲:۳۲
فتحی
سه شنبه, ۲۱ خرداد ۱۳۹۲

ولادت مولا

میلاد حضرت امام حسین علیه السلام مبارک باد

*****************

به کسی کار ندارم که بهشتم لیلی است

بت بتخانه ورهبان کنشتم لیلی است

خاک من خاک جنون است وسرشتم لیلی است

هرچه درمکتب استاد نوشتم لیلی است

جز به این حرف ندارد قلم من میلی

دفترم پرشده ازلیلی لیلی لیلی

می نویسم لیلی تا که بخوانیم حسین

تا جنون رابه نهایت برسانیم حسین

آنکه بی او نفسی هم نتوانیم حسین

وقت یک ذکرهمه هم ضربانیم :حسین

اوهمان است که هروقت از او می خوانم

ازدل عرش خدافاطمه گوید جانم

گر چه در عشق فقط لاف زدن را بلدیم

گر چه چندیست که بی روح تر از هر جسدیم

گر چه در خوب ترین حالت مان نیز بدیم

جز در خانه ی ارباب دری را نزدیم

از ازل حلقه به گوش در این خانه شدیم

سجده ی شکر بر اریم که دیوانه شدیم

از همان روز که حُسنش ز تجلّی دم زد

از همان دم که دمش طعنه به جام جم زد

از همان لحظه که مهرش به دلم پرچم زد

عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد

گفت من عشقم ومجنون حسین بن علی

در رگم نیست به جز خون حسین بن علی

آسمان با تپش ماه تماشا دارد

قطره دریا که شود جلوه ی زیبا دارد

خاک یک دشت فقط تربت اعلا دارد

عشق با نام حسین است که معنی دارد

تا خدا هست وجهان هست وزمان هست وزمین

نمک  سفره ایجاد حسین است  همین

لبم ازهرچه به جزنام امامم خاموش

آتش عشق نشدیک دم از این دم خاموش

گرچه یک لحظه نبوداست به عالم خاموش

ازقدومش شده یک روز جهنم خاموش

درامالی خودش شیخ صدوق آورده است

روز میلادحسین اتش دوزخ سرداست

شب شوراست که شیرین وغزلخوان شده ام

خیس از بارش احسان فراوان شده ام

جان رها کرده و دل بسته ی جانان شده ام

مست جام رجب و تشنه ی شعبان شده ام

که شب سوم این ماه حبیب آمده است

باز از باغ خدا نفحه ی سیب آمده است

او همان است که احسان قدیمش خوانند

صاحب جام بلایای عظیمش خوانند

در مدینه همه قرآن کریمش خوانند

پنجمین دشمن شیطان رجیمش خوانند

از ازل تا به ابد خلق خدا می دانند

ما همه بنده و این قوم خداوندانند

درپناهش همه هستندمهیمن هاهم

متوسل به نگاهش شده ضامن هاهم

نه فقط عالم ربانی کاهن هاهم

وقت آن است که گویند موذن هاهم

وقت شرعی اذان برسرگلدسته  ماه

اشهدان حسین بن علی ثارالله

غم عشق است که آتش زده بر بنیادم

تا که در راه محبت بدهد بر بادم

من ملک بودم و فردوس... نه آمد یادم

که من از روز ازل اهل حسین آبادم

منم آن رود که جز جانب دریا نروم

بر دری غیر در خانه ی مولا نروم

ما که بر ساحت این عشق ارادت داریم

ما که انگیزه ی بر گشت به فطرت داریم

یک نفس تا به خدا بُعد مسافت داریم

باز هم در سرمان شور زیارت داریم

هرکه دارد سر همراهی ما بسم الله

هر که دارد هوس کرب بلا بسم الله

کربلا گفتم و دیدم جگرم می سوزد

سمان دود زمین در نظرم می سوزد

گوییا معجر بانوی حرم می سوزد

دختری داد زد ای عمه سرم می سوزد

جان خورشیدازاین واقعه برلب برسد

هیچ کس نیست به داد دل زینب برسد

محسن عرب خالقی

۰ نظر ۲۱ خرداد ۹۲ ، ۱۹:۴۷
فتحی
شنبه, ۴ خرداد ۱۳۹۲

مولود کعبه

ولادت حضرت امیر المومنین ، امام المتقین ،علی ابن ابیطالب ،
به همه انسان های حقجو خصوصا شیعیان مبارک باد

 

 مولود کعبه

به طوف کعبه زنی پاک و  محترم آمد

میان سینه ی او شعله های غم آمد

دخیل بست به دامان صاحب خانه

به سوی رکن یمانی دو سه قدم آمد

صدا زد ای که مرا میهمان خود کردی

بگیر روی مرا ، لحظه کرم آمد

همین که دلنگران شد خدا اجابت کرد

صدای اُدخُلی از داخل حرم آمد

قدم نهاد به عرشی ترین مکان و سپس

شکاف سینه ی بیت العتیق هم آمد

میان خانه چه ها شد کسی نمی داند

فقط سلام ملک بود دم به دم آمد

سکوت خلق شکست و پس از گذشت سه روز

زمان جلوه نمایی دلبرم آمد

میان صورت او هر چه نور منجلی است

همین بس است ز مدحش که نام او علی است

 

ز داغی لب ساقی خرابمان کردند

میان کوزه چهل شب شرابمان کردند

محک زدند به ناز نگار این دل را

برای ناز کشی انتخابمان کردند

قرار شد که دم مرگ روی او بینیم

به شوق وصل ، همه عمر عذابمان کردند

دعا شدیم و سحرها میان نخلستان

به سجده های علی مستجابمان کردند

ابوتراب کرم کرد و بین این همه خلق

مقابل قدم او ترابمان کردند

چو ذره ایم در این وادی و به نام علی

بلند مرتبه چون آفتابمان کردند

همیشه بیشتر از احتیاجمان دادند

همیشه با کرم خویش آبمان کردند

بداند عالم امکان که ما علی داریم

چه غم ز فتنه ایام تا علی داریم

 

میان بزم خراباتیان قراری نیست

به باده نوش که برهان عقل کاری نیست

تمام دلخوشی ما محبت علی است

ز هیچکس بجز آقا امید یاری نیست

کلیمِ طور نشین شاهد کلام من است

به پیشگاه علی سجده اختیاری نیست

قبولی همه اعمال با ولای علیست

به هر چه طاعت بی حـُبش اعتباری نیست

حرام باشد اگر رو به غیر او بزنیم

کریمتر ز علی هیچ سفره داری نیست

تمام نسل علی یذهبٌ مِن الـرَّجسند

به شأن و عزت این خاندان تباری نیست

مقابل حرمش آسمان کند تعظیم

به جز مقابل او جای خاکساری نیست

علی تجلی سبحان ربی الاعلاست

ثواب بردن نامش تبسم زهراست  

 

 

 

ببین که هر چه پس پرده بود افشا شد

دلیل خلقت کون و مکان هویدا شد

برای اینکه کسی شک نیاورد بعداً

شکاف کعبه نیامد به هم معما شد

دعا کنید که امشب خدا خریدار است

دعا کنید که درهای آسمان وا شد

علیست آنکه جهان تحت اختیارش بود

ولی به زُهد و وَرَع بی نیاز دنیا شد

علیست آنکه زمان عروج هر سحرش

تمام عرض و سماوات پیش او پا شد

علیست آنکه به معراج پشت پرده نشست

انیس و هم نفس مصطفی در آنجا شد

علیست آنکه نشان تَـعبُّد محض است

فقط مقابل معبود قامتش تا شد

علیست آنکه به هر رقص ذوالفقار او

گره ز ابروی احمد  به حمله ای وا شد

نرفته از درِ این خانه نا امید کسی

امور خانة این مرد دست زهرا شد

ز راه آمده حیدر ، همه قیام کنید

نهاده دست به سینه به او سلام کنید

 

دلم گرفته بهانه سلام شاه نجف

که قبله گاه دلم گشته بارگاه نجف

تمام صحن علی بوی فاطمه دارد

شمیم سیب بیاید میان راه نجف

صفای هر سحرش ، گریه بر غم زهراست

به گوش میرسد آرام سوز و آه نجف

قدم زده دل شب در میان نخلستان

امان ز کوفه و خون آبه های چاه نجف

قرار ما همه باب الرضا همان جایی

که سوی شاه خراسان بُوَد نگاه نجف

قسم به نم نم اشکم  پس از اذان صبح

چقدر بوی حسین میدهد پگاه نجف

شب زیارتی شاه کربلا باشد

دلم هوائی آن صحن با صفا باشد

قاسم نعمتی


۰ نظر ۰۴ خرداد ۹۲ ، ۰۹:۴۴
فتحی
چهارشنبه, ۱ خرداد ۱۳۹۲

شعر میلاد امام جواد (ع)

تولد حضرت جواد الائمه علیه السلام مبارک باد

 

هر که سر خدمت نگار ندارد

هر چه که هم باشد اعتبار ندارد

بحث سر دیدن کریمی یار است

ور نه گدا بودن افتخار ندارد

وقت کرم دست تو به دست گدا خورد

بهتر از این لطف روزگار ندارد

شانه بزن بیشتر به زلف کمندت

این دل ما ترس تار و مار ندارد

صبح قیامت اگر تو دلبر مایی

هیچ کسی با بهشت کار ندارد

تا که خدا هست و تاکه شاه و گدا هست

شاه اگر یار ماست روزی ما هست

 

لطف تو باشد اگر، حساب کدام است؟!

مهر تو باشد اگر، عذاب کدام است؟!

علت خلقت تویی در عشق و گر نه

جبر کدام است و انتخاب کدام است؟!

چله ای باید گرفت تا که بفهمیم

سرکه کدام است یا شراب کدام است؟!

این پدر پیر تو چگونه بخوابد

پهلوی گهواره ی تو، خواب کدام است؟!

روی تو و روی او... چگونه بفهمیم

در وسط این دو، آفتاب کدام است؟!

هیچ کسی مثل تو وجود ندارد

مثل تو و سفره ی تو جود ندارد

 

باز بینداز سمت ما نظرت را

نوکر دربار کن غلام درت را

جای تو عرش است و خاک قابل تو نیست

این طرفی کرده ای چرا گذرت را؟!

بعد چهل سال گریه کردن و هجران

این همه خوشحال کرده ای پدرت را!

بعد چهل سال، عاقبت شده وقتش

تا بگذارد به روی سینه سرت را

وای اگر وا شود ز چهره نقابت

پر کنی از کشته کشته دور و برت را

شهر پر است از حسود، حرز بینداز

یا که عوض کن مسیر رهگذرت را

در همه مولودهای قوم پیمبر

هیچ کسی نیست از تو با برکت تر

 

لطف تو را از ازل زیاد نوشتند

آینه ات را خدا نژاد نوشتند

خاک سر راه تو بهانه ی خلق است

خاک مرا از همین بلاد نوشتند

ایل و تبار مرا مرید نوشتند

ایل و تبار تو را مُراد نوشتند

هر چه خدا جود داشت داد به دستت

نام تو را این چنین، جواد نوشتند

یا کرم و یا جواد عبد تو هستم

حضرت باب الجواد عبد تو هستم

 

هفت زمین در خور کبوتر تو نیست

غیر بلندای عرش بستر تو نیست

خواست پدر بوسه اش برای تو باشد

خوب شد این که کسی برادر تو نیست

گر چه علی اکبرِ امامِ رضایی

زخم ولی بر ضریح پیکر تو نیست

این شب جمعه بده جواب همه را

آب مگر مهریه ی مادر تو نیست

از چه علی اصغر از فرات ننوشید

از چه از آن مایه ی حیات ننوشید

علی اکبر لطیفیان

۰ نظر ۰۱ خرداد ۹۲ ، ۰۱:۱۵
فتحی
يكشنبه, ۲۱ آبان ۱۳۹۱

سلام بر محرم

سلام بر محرم

شمیم عاطفه در کوچه ها رها شده است

دوباره هر شب من رنگ کربلا شده است

وزیده در همه جا عطر سیب حضرت عشق

قسم به ساحت گریه قسم به ساحت عشق

دوباره شوق حرم تا خدا دلم را برد

به عرش روشن کرب و بلا دلم را برد

دوباره ماه محرم، رسیده ماه عزا

غروب غربت جانکاه سیدالشهدا

صدا صدای قدیمی طبل و زنجیر است

فضا فضای صمیمی ولی چه دلگیر است

خروش ناله‌ی حیّ علی العزا در راه

دوباره قافله‌ی روضه های ثارالله

برات گریه دوباره به چشممان دادند

به ما حسینیه‌ی‌ گریه را نشان دادند

حسینیه است؟ نه، خیمه؟ نه، کربلا اینجاست

مزار خون خدا فی قلوب من والاست

***************

محرم آمده آقا صدایمان کردی

برای عرض ارادت، جدایمان کردی

لیاقتی بده تا روضه خوان تو باشم

عنایتی که فقط در امان تو باشم

بگیر دست مرا وقت خسته حالی ها

پری بده به دلم در شکسته بالی ها

مرا به غربت بی انتهای خود بردی

شبی که گوشه‌ی‌ صحن و سرای خود بردی

هنوز ندبه‌ی غم در رواق تو جاری است

هنوز داغ عطش بین باغ تو جاری است

***************

صدای مرثیه‌ی آب آب می آید

صدای گریه‌ی‌ طفل رباب می آید

هنوز علقمه لب تشنه‌ی لب سقاست

هنوز چشم حرم در مصیبتش دریاست

امید اهل حرم می رود به قربانگاه

و یا به سوی منا می رود ذبیح الله

شکسته قلب حرم، یا مجیب می گوید

نگاه خسته ای أین الحبیب می گوید

از آسمان و زمین تیر و دشنه می بارد

ز هر کرانه فقط تیغ تشنه می بارد

صدای ناله‌ی أمن یجیب می آید

صدای روضه‌ی‌ شیب الخضیب می آید

خمیده خواهری انگار می رود از حال

گمان کنم که رسیده حوالی گودال

میان هلهله‌ی بی امان چه می بیند؟

میان نیزه و تیر و سنان چه می بیند؟

"نه سیدالشهدا بر جدال طاقت داشت

نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت

هوا ز باد مخالف چو قیرگون گردید

عزیز فاطمه از اسب سرنگون گردید

بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد

اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد"

( یوسف رحیمی)

۰ نظر ۲۱ آبان ۹۱ ، ۱۵:۵۲
فتحی
دوشنبه, ۲۰ آبان ۱۳۸۷

یا امام هشتم

عید میلاد حضرت امام رضا (علیه السلام )را به همه عزیزان تبریک عرض می کنم امیدوارم در سایه الطاف آن بزرگوار سعادت دنیا و آخرت نصیب شما گردد

 

 مطالبی را این حقیر قبلا در آینه های عارف نوشتم که می توانید ملاحظه بفرمایید اینجا

و نیز شعر زیبایی را در وبلاگ ( کاروان دل آقای یوسف رحیمی ) دیدم که با اجازه ایشان به شما تقدیم می کنم

سخن به مدح تو باید فصیح و کامل گفت
هم از شکوه مقامت ، هم از فضائل گفت

شبیه صائبِ صاحب سخن قصیده نوشت
غزل غزل سر زلف تو را چو بیدل گفت

نه چند مثنوی و قطعه و غزل ، باید
که شرح قصة حسن تو در رسائل گفت

عبا ، نه ... اینکه گدای شما شدم کافیست
حدیث
حسن تو کی می توان چو دعبل گفت

تفضلی ! که فقط از تو خوانده ام یک عمر
و من نگفته ام و هر چه بود این دل گفت

زلال اشک مرا از تبار کوثر کن
در آسمان دو دستت مرا کبوتر کن

به قفل بسته کلید اجابت است اینجا
که آستانة جود و کرامت است اینجا

به دلنوازی جان در رواق او بنشین
چرا که قبر مسیحای عترت است اینجا

بکوش تا پرِ پروانه اش شوی ،‌ زیراپر از تلأ لؤ شمع هدایت است اینجا

زلال اشک تو از چشمة خلوص دل
همیشه إذن دخولِ زیارت است اینجا

نه دیدن حرم و قبر و صحن و گلدسته
هدف وصال حقیقی حضرت است اینجا

دوباره کسبِ ثواب هزار حج کردم
طواف قبرِ تو یا ثامن الحجج کردم

ببین که حال و هوای حرم چه عرفانیست
پر از بلور و کبوتر پر از چراغانیست

به لطف گنبد و گلدسته های زر پوشش‌
همیشه صحن حرم پر فروغ و نورانیست

کجاست روضة رضوان به غیر از این مرقد
کجاست جنت الأعلی اگر که اینجا نیست

صدای پر زدن بال جبرئیل است این
در ازدحام حرم گرمِ عطر افشانیست

حدیث سلسله از یادمان نخواهد رفت
ولایتت به خدا شرطی از مسلمانیست

هزار مرتبه شکر خدا که نور تو
چراغ زندگی مردمان ایرانیست

کتاب رأفت و مهرت پر از حکایتها
نظیرِ قصة آن پیر مرد سلمانیست

ز یادِ مردمِ سایه نشین ایوانت
نرفته خاطره های نماز بارانت

سلام ! مظهر یکتای « لیس إلا هو »

سلام ! حضرت خورشید ! ماهِ یوسف رو

مقام عصمتتان « إنما یرید الله »
قسم به اشهد أن لا اله الا هو

شبی نشان بده از باب « یطمئن قلوب »
به چشم خسته­ مان گوشه ای از آن ابرو

دخیل گریه ببندید زائران اینجا
به حلقه های ضریح مطهر از هر سو

چگونه ضامن دلهای ما نخواهد شد
رئوف شهر که کرده ضمانت آهو

خوشا به حال کسی که شبیه اهل نظر
به خدمت حرمش گیرد از مژه جارو

غباری از اثر رفت و آمدش شاید
شبیه فرش حرم بر روی سرش باشد

همیشه باغ لبش غنچة تبسم داشت
که خنده با لب نورانیش تفاهم داشت
تمام عمر شریفش ، مکارم الأخلاق
به لحظه لحظة  اوقات او تجسم داشت

اگر امام رئوف است ، بسکه همواره
به سینه دغدغة مشکلات مردم داشت
           

برای رزق تمامِ کبوتران شهر
حیاط خانة آقا همیشه گندم داشت

هر آنکه جرعه ای از جام معرفت نوشید
سری به خاک قدوم امام هشتم داشت

و هر فرشته برای تبرک بالش
به خاک راه امامِ رضا تیمم داشت

برای ما به جز این آستان پناهی نیست
از آسمانِ حرم تا بهشت راهی نیست


تویی که این همه دارالشفایِ دل داری
نرفته از حرمت نا امید بیماری

دوباره نغمة نقّاره خانه می آید
شفا گرفته کسی با تفضّلت ! آری

کجاست گوش دلی تا که بشنود هر روز
از این ترنم نقاره بانگ بیداری

دو بال پر زدنت را قنوت اشکت کن
ببین برای پریدن عجب سبکباری

دوباره پنجره فولاد و إذن کرب و بلا
میان صحن حرم شد چه گریه بازاری

دوباره روضه گرفتند زائران اینجا
بیاد مشک عطش نوش و خشک سرداری

رهاست در نفس این حرم شمیم یاس
به یاد علقمه و قبر حضرت عباس

۰ نظر ۲۰ آبان ۸۷ ، ۱۵:۰۹
فتحی
يكشنبه, ۲۱ اسفند ۱۳۸۴

خورشید بر نیزه

خورشید بر نیزه

از استاد علی معلم ‌دامغانی

روزی که در جام شفق مل کرد خورش
بر خشک چوب نیزه‌ها گل کرد خورشید
شید و شفق را چون صدف در آب دیدم
خورشید را بر نیزه گوئی خواب دیدم
خورشید را بر نیزه؟ آری این‌چنین است
خورشید را بر نیزه دیدن سهمگین است
بر صخره از سیب ز نخ بر می‌توان دید
خورشید را بر نیزه کم‌تر می‌توان دید

در جام  من می بیش‌تر کن ساقی امشب
با من مدارا بیش‌تر کن ساقی امشب
بر آبخورد آخر مقدم تشنگانند
می ده حریفانم صبوری می‌توانند
این تازه رویان کهنه رندان زمینند
با ناشکیبایان صبوری را قرینند
من صحبت شب تا سحوری کی توانم
من زخم دارم من صبوری کی توانم
تسکین ظلمت شهر کوران را مبارک
ساقی سلامت این صبوران را مبارک

من زخم‌های کهنه دارم بی‌شکیبم
من گر چه این‌جا آشیان دارم غریبم
من با صبوری کینه‌ی دیرینه دارم
من زخم داغ آدم اندر سینه دارم
من زخم‌دار تیغ قابیلم برادر
میراث‌خوار رنج ِ هابیلم برادر
یوسف مرا فرزند مادر بود در چاه
یحیی! مرا یحیی برادر بود در چاه
از نیل با موسی بیابانگرد بودم
بر دار با عیسی شریک درد بودم

من با محمد از یتیمی عهد کردم
با عاشقی میثاق خون در مهد کردم
بر ثور شب با عنکبوتان می‌تنیدم
در چاه کوفه وای حیدر می‌شنیدم
بر ریگ صحرا با اباذر پویه کردم
عمار وش چون ابر و دریا مویه کردم
تاوان مستی هم‌چو اشتر باز راندم
با میثم از معراج دار آواز خواندم

من تلخی صبر خدا در جام دارم
صفرای رنج مجتبی در کام دارم
من زخم خوردم صبر کردم دیر کردم
من با حسین از کربلا شبگیر کردم
آن روز در جام شفق مل کرد خورشید
بر خشک چوب نیزه‌ها گل کرد خورشید
فریادهای خسته سر بر اوج می‌زد
وادی به وادی خون پاکان موج می‌زد

بی درد مردم، ما خدا ، بی درد مردم
نامرد مردم ، ما خدا ، نامرد
از پا حسین افتاد و ما بر پای بودیم
زینب اسیری رفت و ما برجای بودیم
از دست ما بر ریگ صحرا نطع کردند
دست علم‌دار خدا را قطع کردند
نوباوه‌گان مصطفی را سر بریدند
مرغان بستان خدا را سر بریدند
در بر گ ریز باغ زهرا برگ کردیم
زنجیر خائیدیم و صبر مرگ کردیم
چون بیوه‌گان ننگ سلامت ماند بر ما
تاوان این خون تا قیامت ماند بر ما
**************

روزی که در جام شفق مل کرد خورشید
بر خشک چوب نیزه‌ها گل کرد خورشید

۰ نظر ۲۱ اسفند ۸۴ ، ۱۸:۵۵
فتحی