مهرخوبان

یادداشت های فتحی

مهرخوبان

یادداشت های فتحی

مهرخوبان

۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «بانوان اهلبیت» ثبت شده است

يكشنبه, ۲۴ فروردين ۱۳۹۳

وفات مادر وفا

وفات حضرت ام البنین سلام الله علیها را به دوستداران

اهلبیت علیهم السلام تسلیت عرض می کنیم

دریافت اشعار وفات حضرت ام البنین (سلام الله علیها)

مشاهده مروری بر زندگی حضرت ام البنین سلام الله علیها

۰ نظر ۲۴ فروردين ۹۳ ، ۱۲:۴۷
فتحی
يكشنبه, ۵ خرداد ۱۳۹۲

خطبه زینبیه

السلام علیک یا ام المصائب یا زینب

با عرض تسلیت روز وفات حضرت زینب کبری سلام اللّه علیها ، یکی از یادگارهای ارزشمند
آن بانوی بزرگوار را که خطبه ایشان در مجلس یزید ملعون است ،
به دوست داران اهلبیت ( علیهم السلام ) تقدیم می کنیم

*****************

هنگامی که یزید ملعون حقیقت درون خود را آشکار ساخت و بر همگان معلوم شد که جنگ بین حضرت امام حسین علیه السلام و یزید جنگ بین دین و کفر بوده است، حضرت زینب کبری سلام اللّه علیها بپا خاست و فرمود:

 سپاس خدا را و درود خدا بر رسول او و خاندانش باد. خدای سبحان راست گفت که فرمود: عاقبت آنان که کار زشت کردند، بسیار زشت است که آیات خدا را تکذیب کردند و به استهزا گرفتند ای یزید گمان می کنی اکنون که اطراف زمین و آفاق آسمان را بر ما بسته ای و چنان راه چاره بر ما مسدود نموده ای که ما را برده وار به هر سو می کشند، ما نزد خدا، بی مقدار شده و تو محترم هستی و این پیروزی به خاطر ارزشی است که نزد خدا داری که تکبر می ورزی و باد به بینی انداخته ای؟ از این که روزگار به کام توست و کارهایت مرتب و آراسته و ملک و پادشاهی ما را بی مزاحم در اختیار گرفته ای، شادمان وخوشحالی؟

اندکی آهسته تر آیا فراموش کرده ای

*****************                

وفات حضرت زینب

 

بقیه خطبه در ادامه مطلب

۰ نظر ۰۵ خرداد ۹۲ ، ۱۵:۵۵
فتحی
دوشنبه, ۲ ارديبهشت ۱۳۹۲

وفات حضرت ام البنین سلام الله علیها

 حضرت ام البنین مادر ادب وفداکاری

با عرض تسلیت به مناسبت ۱۳ جمادی الثانی وفات مادر حضرت عباس علیه السلام

 

 

 بنی‌هاشم، در اوج عزت و بزرگواری، مظلومانه می‌زیستند. وقتی علی(ع) به فکر گرفتن همسر دیگری بود، عاشورا در برابر دیدگانش بود. برادرش «عقیل» را که در علم نسب شناسی وارد بود و قبایل و تیره‌های گوناگون و خصلت‌ها و خصوصیت‌های اخلاقی و روحی آنان را خوب می‌شناخت طلبید. از عقیل خواست که: برایم همسری پیدا کن شایسته و از قبیله‌ای که اجدادش از شجاعان و دلیر‌مردان باشند تا بانویی این چنین، برایم فرزندی آورد شجاع و تکسوار و رشید.

پس از مدتی، عقیل زنی از طایفه کلاب را خدمت امیرالمومنین(ع) معرفی کرد که آن ویژگی‌ها را داشت. نامش «فاطمه»، دختر حزام بن خالد بود و نیاکانش همه از دلیر‌مردان بودند. از طرف مادر نیز دارای نجابت خانوادگی و اصالت و عظمت بود. او را فاطمه کلابیه می‌گفتند و بعدها به «ام البنین» شهرت یافت، یعنی مادر پسران؛ چهار پسری که به دنیا آورد و عباس یکی از آنان بود.

ادامه مطلب را مطالعه فرمایید

۰ نظر ۰۲ ارديبهشت ۹۲ ، ۰۰:۰۳
فتحی

روز وفات حضرت ام البنین سلام الله علیها را تسلیت عرض می کنم امید وارم سایه لطف این بانوی بزرگوارشامل همه دوستداران و علاقمندان فرزند رشیدش « حضرت ابالفظل علیه السلام » باشد.

http://s3.picofile.com/file/7373032789/baghee_1_.jpg

نامش فاطمه دختر حزام بن خالد عامری و مادرش ثمامه بود. در حدود سال پنجم هجری در کوفه و یا اطراف آن متولد گردید. وی در عصر خود یکی از زنان با فضیلت، پرهیزگار، عابد، با تقوا و در شعر و حدیث سرآمد دیگران بود .
پدران ام البنین در دوران قبل از اسلام جزو دلیران عرب محسوب می شدند و

بقیه را در ادامه مطلب بخوانید

۰ نظر ۱۶ ارديبهشت ۹۱ ، ۰۰:۰۲
فتحی
سه شنبه, ۸ فروردين ۱۳۹۱

زینب قهرمان کربلا

  بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

نامگذارى حضرت زینب (س) از طرف خداوند

هنگامى که زینب (س ) متولد شد، مادرش حضرت زهرا (س ) او را نزد پدرش امیرالمؤمنین (ع ) آورده و گفت : این نوزاد را نامگذارى کنید!
حضرت فرمود: من از رسول خدا جلو نمى افتم .
در این ایام حضرت رسول اکرم (ص ) در مسافرت بود. پس از مراجعت از سفر، امیرالمؤمنین على (ع ) به آن حضرت عرض کرد: نامى را براى نوزاد انتخاب کنید.
رسول خدا (ص ) فرمود: من بر پروردگارم سبقت نمى گیرم .
در این هنگام جبرئیل (ع ) فرود آمده و سلام خداوند را به پیامبر(ص ) ابلاغ کرده و گفت :
نام این نوزاد را ((زینب )) بگذارید! خداوند بزرگ این نام را براى او بر برگزیده است .
بعد مصایب و مشکلاتى را که بر آن حضرت وارد خواهد شد، بازگو کرد. پیامبر اکرم (ص ) گریست و فرمود: هر کس بر این دختر بگرید، همانند کسى است که بر برادرانش حسن و حسین گریسته باشد.

القاب حضرت زینب (س )

عالمه غیر معلمه : داناى نیاموخته
فهمة غیر مفهمه : فهمیده بى آموزگار
کعبة الرزایا: قبله رنجها.
نائبة الزهراء: جانشین و نماینده حضرت زهرا (س )
نائبة الحسین : جانشین و نماینده حضرت حسین (ع )
ملیکة الدنیا: ملکه جان ، شهبانوى گیتى .
عقیلة النساء: خردمند بانوان .
عدیلة الخامس من اهل الکساء: همتاى پنجمین نفر از اهل کساء.
شریکة الشهید: شریک شهید.
کفیلة السجاد: سرپرست حضرت سجاد.
ناموس رواق العظمه : ناموس حریم عظمت و کبریایى .
سیة العقائل : بانوى بانوان خردمند.
سر ابیها: راز پدرش على (ع )
سلالة الولایة : فشرده و خلاصه و چکیده ولایت .
ولیدة الفصاحة : زاده شیوا سخنى .
شقیقة الحسن : دلسوز و غمخوار حضرت حسن (ع ).
عقیلى خدر الرسالة : خردمند پرده نشینان رسالت .
رضیعة ثدى الولایة : کسى که از پستان ولایت شیر خورده .
بلیغة : سخنور رسا.
فصیحة : سخنور گویا.
صدیقة الصغرى : راستگوى کوچک (در مقابل صدیقه کبرى ).
الموثقة : بانوى مورد اطمینان .
عقیلة الطالبین : بانوى خردمند از خاندان حضرت ابوطالب (و در بین طالبیان ).
الفاضلة : بانوى با فضیلت .
الکاملة : بانوى تام و کامل .
عابدة آل على : پارساى خاندان على
عقلیة الوحى : بانوى خردمند وحى
شمسة قلادة الجلالة : خورشید منظومه بزرگوارى و شکوه .
نجمة سماء النبالة : ستاره آسمان شرف و کرامت .
المعصومة الصغرى : پاک و مطهره کوچک .
قرینة النوائب : همدم و همراه ناگوارى ها.
محبوبة المصطفى : مورد محبت و محبوب حضرت رسول (ص ).
قرة عین المرتضى : نور چشم حضرت على (ع ).
صابرة محتسبة : پایدارى کننده به حساب خداوند براى خداوند.
عقیلة النبوة : بانوى خردمند پیامبرى .
ربة خدر القدس : پرونده پرده نشینان پاکى و تقدیس .
قبلة البرایا: کعبه آفریدگان .
رضیعة الوحى : کسى که از پستان وحى شیر مکیده است .
باب حطة الخطایا: دروازه آمرزش گناهان .
حفرة على و فاطمه : مرکز جمع آورى دوستى و محبت على (ع ) و فاطمه (س ).
ربیعة الفضل : پیش زاده فضیلت و برترى .
بطلة کربلاء: قهرمان کربلا.
آیة من آیات الله : نشانى از نشانه هاى خداوند.
مظلومة و حیدة : ستمدیده بى کس

عظیمة بلواها: بانویى که امتحانش بس بزرگ بود.
عقلیة القریش : بانوى خردمند از قریش .
الباکیة : بانوى گریان .
سلیلة الزهراء: چکیده و خلاصه حضرت زهرا (س ).
امنیة الله : امانت دار الهى .
****************************************************
{این القاب را از کتاب (زینب کبرى ) تالیف نقدى و (الخصائص الزینبیه)  تاءلیف جزائرى و (الانوار القدسیة) دیوان آیة الله غرورى اصفهانى و(عقیلة الوحى) تاءلیف سید شرف الدین)  مى توانید به دست آورید}


از کتاب (200 داستان فضایل ، مصایب و کرامات حضرت زینب (ع )- عباس عزیزى)
۰ نظر ۰۸ فروردين ۹۱ ، ۰۰:۴۰
فتحی
پنجشنبه, ۱۷ آذر ۱۳۹۰

خطبه حضرت زینب (س)در کوفه

خطبه حضرت زینب سلام الله علیها در کوفه

در کتاب لهوف سیدبن طاووس آمده :

بشیر بن حذلم اسدی می گوید: در آن روز به سوی زینب دختر امیر المومنین علیه السّلام متوجه شدم ، به خدا سوگند! در عین حال که سخنوری توانا و بی نظیر بود، حیا و متانت سراپای او را فرا گرفته بود و گویا سخنان گهربار علی علیه السّلام از زبان رسای او فرو می ریخت. و او علی وار سخن می راند به مردم اشاره نمود سکوت را مراعات نمایند در این هنگام نفسها در سینه ها حبس گشت و زنگهای شتران از صدا افتاد پس زینب کبری علیه السّلام شروع به سخنرانی نمود:

(الحمدالله . . . .) اما بعد، ای مردم کوفه ! ای اهل خدعه و غدر! آیا برای گرفتاری ما گریه می کنید؛ پس اشک چشمانتان خشک مباد!

و ناله هایتان فرو منشیناد! جز این نیست که مثل شما مردم مثل آن زن است که رشته خود را بعد از آنکه محکم تابیده شده باشد تاب آن را باز گرداند شما ایمان خود را مایه دغلی و مکر و خیانت در میان خود می گیرید؛ آیا در شما صفتی هست الا به خود بستن بی حقیقت، و لاف و گزاف زدن و به جز آلایش به آنچه موجب عیب و عار است؟ و مگر سینه ها مملو از کینه و زبان چاپلوسی مانند کنیزکان و چشمک زدن مانند کفار و دشمنان دین ؟ یا گیاهی را مانید که در منجلابها می روید که قابل خوردن نیست؟ یا به نقره ای مانید که گور مرده را به آن آرایش دهند. ظاهرت چون گور کافر پر حلل باطنت قهر خدا عزوجل .

 آگاه باشید که بد کاری بوده آنچه را که نفس های شما برای شما پیش فرستاد که موجب سخط الهی بود و شما در عذاب آخرت ، جاویدان و مخلد خواهید بود. آیا گریه و ناله می نمایید؟ بلی به خدا که گریه بسیار و خنده کم باید بکنید؛ زیرا به حقیقت که به ننگ و عار روزگار آلوده شدید که این پلید را به هیچ آبی نتوان شست ؛ لوث گناه کشتن سلیل خاتم نبوت و سید شباب اهل جنت را چگونه توان شست ؟!

کشتن همان کسی که در اختیار نمودن امور، او پناه شما بود و در هنگام نزول بلا، فریاد رس شما و در مقام حجت با خصم ، رهنمای شما و در آموختن سنت رسول الله صل الله علیه و اله را، بزرگ شما بود.

 آگاه باشید که بد گناهی بود که به جا آوردید، هلاکت و دروی از رحمت الهی بر شما باد و به تحقیق که به نومیدی کشید کوشش شما و زیانکار شد دستهای شما و خسارت و ضرر گردید این معامله شما. به غضب خدای عزوجل برگشتید و زود شد بر شما داغ ذلت و مسکنت. وای بر شما باد، ای اهل کوفه ! آیا می دانید کدام جگر رسول خدا صلی الله علیه و آله را پاره پاره نمودید و چه بانوان محترمه ، معززه چو در گوهر را آشکار ساختید؟ کدام خون رسول خدا را ریختید و کدام حرم او را ضایع ساختید؟ به تحقیق که کاری قبیح و داهیه ای ناخوش به جا آوردید که موجب سرزنش است و ظلمی به اندازه و مقدار زمین و آسمان نمودید. آیا شما را شگفت می آید که اگر آسمان خون بر سرتان باریده است و البته عذاب روز باز پسین خوار کننده تر است و در آن روز شما را یاوری نخواهد بود؛ پس به واسطه آنکه خدایتان مهلت داد سبک نشوید و از حد خویش خارج نگردید؛ زیرا عجله در انتقام ، خدای را به شتاب نمی آورد و او را بی تاب نمی کند که بر خلاف حکمت کاری کند و نمی ترسد که خونخواهی کردن از دست او برود.

به درستی که پروردگار به انتظار بر سر راه است (تا داد مظلوم از ظالم ستاند).

 راوی گوید:

 به خدا سوگند! مردم کوفه را در آن روز دیدم همه حیران ، دستها بر دهان گرفته و گریه می کردند. پیر مردی را دیدم در پهلویم ایستاده چنان گریه می کرد که ریشش از اشک چشمانش تر شده بود و همی گفت : پدر و مادرم به فدای شما باد؛ پیران شما از بهترین پیران عالمند و جوانان شما بهترین جوانان و زنانتان بهترین زنان و نسل شما بهترین نسلهاست و این نسل خوار و مغلوب ناکسان نمی گردد.

۰ نظر ۱۷ آذر ۹۰ ، ۱۳:۵۶
فتحی
پنجشنبه, ۱۸ فروردين ۱۳۹۰

زینب آموزگار صبر

با عرض تبریک میلاد حضرت زینب کبری(سلام الله علیها)

 صبرکن، اندکی صبر کن تا رسول خدا بیاید و نام تو را از آسمان تحویل بگیرد نامگذاری تو با خداست .

صبر کن، تو با صبر بسیار قرین خواهی بود، و صبر در خدمت تو فراوان درسها خواهد آموخت.

اصلا، صبر ملازم تو خواهد شد،وتو معلم صبر خواهی بود، والگوی صبر.

دختر زهرا! پس از آمدن پدر بزرگ، آسمان نامت را با احترام و تجلیل نازل خواهد کرد، و بعداز آن تو« زینت بابا» خواهی شد.

عزیز دل علی! گریه نکن، اینجا که تو آمدی گرچه زمین است و «دنیا»، اما خانه تو منزل و مهبط وحی و«آیه تطهیر» است. در این خانه پدرت علی و مادرت فاطمه و برادرانت در کنار جدت رسول الله ، صحنه ای آفریدند که آسمان باشوق فریاد برآورد که:« انما یریدالله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا»

و جبرئیل هنگام تقدیم این آیه با حسرت و التماس تقاضا کرد که در آن جمع راهش دهند، تا لحظاتی در کنار آن پنج نور مقدس احساس افتخار نماید.

 

گریه نکن! قبل از آمدن تو مونست، یار و معشوق تو، و دلبندت حسین را، خداوند در این خانه قرار داد، تا تو از لحظه ای که چشم باز می کنی ، بر چهره حسین بنگری و «حسینی » شوی.

و حسین نیز با تو راز ها دارد، و تو با حسین ماجرا ها خواهی داشت، گریه هایت را نگهدار تا آن موقع، که نقشی بس عظیم در آبیاری نهال جهاد و شهادت، در گلستان امامت، و در مزرعه نبوت خواهی داشت.

لطفا ادامه مطلب را کلیک کنید

۰ نظر ۱۸ فروردين ۹۰ ، ۱۰:۳۶
فتحی
جمعه, ۲۸ تیر ۱۳۸۷

یازینب

 این سفر بود که با هستی من بازی کرد

زیر لب زمزمه می کنی : « کاش هزار فرزند می داشتم و همه را فدی یک تار موی حسین می کردم .»

و نام آرام بخش حسین را زیر لب ترنم می کنی :

حسین! حسین! حسین!

حسین اگر بود تحمل همه ین رنج ها و دردها و داغها ینقدر مشکل نبود.حتی داغ علی   اکبر، حتی مصیبت قاسم ، حتی شهادت علی اصغر ، حتی عروج عباس . . .!

عباس ؟! تو با خواهرت چه کردی عباس؟! تو از کجا آمده بودی عباس ؟ تو چگونه خودت را با جگر زینب پیوند زدی ؟

هم اکنون که به مدینه می رسیم ، من به مادرت چه بگویم ؟

بگویم ام البنین!؟  مادر پسران!؟    کدام پسران ؟ کجیند آن چهار سروی که تو روانه کربلا کردی؟

بگویم ام البنین!  همه مادران عالم بید تربیت پسر را از تو یاد بگیرند،همه مردان عالم بید پیش تو درس ادب بخوانند.

حسین! حسین! حسین!

جاذبه عشق تو با ین چهار جوان چه کرد؟ با پیران و سالخوردگان چه کرد ؟ با حبیب چه کرد؟ با مسلم چه کرد ؟

حسین! حسین! حسین!

تو اگر بودی ، سینه تسلی تو اگر بود، نگاه آرام بخش تو اگر بود، همه غمهی عالم قابل تحمل بود.

*******

زینب ! زینب ! زینب !

تو را به خدا خودت را حفظ کن.

کار تو هنوز به اتمام نرسیده است.

تو تازه بید پیام کربلیی ات را از مدینه رسول الله به تمام عالم منتشر کنی.

تو بید خون حسین را تا ابد زنده نگه داری .

. . . . . . .

 پس گریه نکن زینب ! خودت را حفظ کن زینب !

اکنون آرام آرام به مدینه نزدیک می شوی و رسالتی که در مدینه چشم انتظار توست، از آنچه تاکنون بر دوش خود حمل کرده ی ، کمتر نیست.

. . . . . . .

بشیر به تاخت خود را به مدینه می رساند، مقابل مسجد پیامبر می یستد وین دوبیت را فریاد می زند:

«ی اهل یثرب! دیگر مدینه جی ماندن نیست، که حسین به شهادت رسیده است .پس همه چشم ها بید هماره بر او بگریند که حسین در کربلا به خون تپید و سرش بر نیزه ها چرخید.»

و اعلام می کند که: « ی اهل مدینه ! علی، فرزند حسین با عمه ها و خواهرانش به نزدیکی شهر رسیده اند. من جی آنها را به شما نشان خواهم داد .»

خبر، به سرعت باد در همه کوچه پس کوچه ها و خانه هی مدینه می پیچد و شهر یکپارچه، ضجه و ناله می شود.

. . . . . . .

پیش از آنکه بشر بازگردد، مردم ضجه زنان و مویه کنان، از مدینه بیرون می ریزند و با اشک و آه وگریه به استقبال شما می یند.

مدینه جز هنگام ارتحال پیامبر، چنین درد و داغ و آه و شیونی را به خود ندیده است.

زنان ، زنان مدینه، زنان بنی هاشم که چند ماه پیش ، تو را بدرقه کردند اکنون تو را به جا نمی آورند. باور نمی کنند که تو همان زینبی باشی که چند ماه پیش ، از مدینه رفته ی. باور نمی کنند که درد و داغ و مصیبت، در عرض چند ماه بتواند همه موهی زنی را یک دست سپید کند، بتواند چشم ها را ینچنین به گودی بنشاند، بتواند رنگ صورت را برگرداند و بتواند کسی را ینچنین ضعیف و زرد ونزار گرداند. وتازه آنها چگونه می توانند بفهمند که هر مو چگونه سپید گشته است، و هر چروک با کدام داغ ، بر صورت نقش بسته است.

. . . . . . .

مردم کاروان را بر سر دست و چشم خویش به سوی مدینه پیش می برند.

وقتی چشم تو به دروازه مدینه می افتد، زیر لب با مدینه سخن می گویی و به پهنی صورت، اشک می ریزی:

«ما را به خود راه مده ی مدینه ی جد ما، که ما با کوله باری از حزن و حسرت آمده یم.

همه با هم بودیم وقتی که ازپیش تو می رفتیم، اما اکنون بی مرد و فرزند، باز گشته یم.»

********

به حرم پیامبر که می رسی، داخل نمی شوی، دو دست بر چهارچوبه در می گذاری و فریاد می زنی: « یا جداه! من خبر شهادت برادرم حسین را بریت آورده ام. »

و همچون آفتابی که درآسمان عاشورا درخشید، و در کوفه و شام به شفق نشست،در مغرب قبر پیامبر، غروب می کنی.

افتان و خیزان به سمت قبر پیامبر می دوی، خودت را روی قبر می اندازی و درد دلت را با پیامبر، آغاز می کنی. شید به اندازه همه آنچه که در طول ین سفر گریسته ی، پیش پیامبر، گریه می کنی و همه مصائب و حوادث را مو به مو بریش نقل میکنی و به یادش می آوری آن خواب را که او بری تو تعبیر کرد.

انگار که تو هنوز همان کودکی که در آغوش پیامبر نشسته ی و او اشکهی تو را با لبهیش می سترد و خواب تورا تعبیر می کند:

« آن درخت کهنسال، جد توست عزیز دلم، که به زودی تند باد اجل اورا از پی در می آورد، و تو ریسمان عاطفه ات را به شاخسار درخت مادرت فاطمه می بندی. و پس از مادر، دل به پدر، آن شاخه دیگر خوش می کنی و پس از پدر، دل به دو برادر می سپاری که آن دو نیز درپی هم، ترک ین جهان می گویند، و تورا با یک دنیا مصیبت وغربت، تنها می گذارند.»

- تعبیر شد خواب کودکی هی من پیامبر! ومن اکنون با یک دنیا مصیبت و غربت تنها مانده ام .

( از کتاب: آفتاب درحجاب – سید مهدی شجاعی )

۰ نظر ۲۸ تیر ۸۷ ، ۲۰:۱۹
فتحی