مهرخوبان

یادداشت های فتحی

مهرخوبان

یادداشت های فتحی

مهرخوبان

۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کربلا» ثبت شده است

يكشنبه, ۲۱ آبان ۱۳۹۱

سلام بر محرم

سلام بر محرم

شمیم عاطفه در کوچه ها رها شده است

دوباره هر شب من رنگ کربلا شده است

وزیده در همه جا عطر سیب حضرت عشق

قسم به ساحت گریه قسم به ساحت عشق

دوباره شوق حرم تا خدا دلم را برد

به عرش روشن کرب و بلا دلم را برد

دوباره ماه محرم، رسیده ماه عزا

غروب غربت جانکاه سیدالشهدا

صدا صدای قدیمی طبل و زنجیر است

فضا فضای صمیمی ولی چه دلگیر است

خروش ناله‌ی حیّ علی العزا در راه

دوباره قافله‌ی روضه های ثارالله

برات گریه دوباره به چشممان دادند

به ما حسینیه‌ی‌ گریه را نشان دادند

حسینیه است؟ نه، خیمه؟ نه، کربلا اینجاست

مزار خون خدا فی قلوب من والاست

***************

محرم آمده آقا صدایمان کردی

برای عرض ارادت، جدایمان کردی

لیاقتی بده تا روضه خوان تو باشم

عنایتی که فقط در امان تو باشم

بگیر دست مرا وقت خسته حالی ها

پری بده به دلم در شکسته بالی ها

مرا به غربت بی انتهای خود بردی

شبی که گوشه‌ی‌ صحن و سرای خود بردی

هنوز ندبه‌ی غم در رواق تو جاری است

هنوز داغ عطش بین باغ تو جاری است

***************

صدای مرثیه‌ی آب آب می آید

صدای گریه‌ی‌ طفل رباب می آید

هنوز علقمه لب تشنه‌ی لب سقاست

هنوز چشم حرم در مصیبتش دریاست

امید اهل حرم می رود به قربانگاه

و یا به سوی منا می رود ذبیح الله

شکسته قلب حرم، یا مجیب می گوید

نگاه خسته ای أین الحبیب می گوید

از آسمان و زمین تیر و دشنه می بارد

ز هر کرانه فقط تیغ تشنه می بارد

صدای ناله‌ی أمن یجیب می آید

صدای روضه‌ی‌ شیب الخضیب می آید

خمیده خواهری انگار می رود از حال

گمان کنم که رسیده حوالی گودال

میان هلهله‌ی بی امان چه می بیند؟

میان نیزه و تیر و سنان چه می بیند؟

"نه سیدالشهدا بر جدال طاقت داشت

نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت

هوا ز باد مخالف چو قیرگون گردید

عزیز فاطمه از اسب سرنگون گردید

بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد

اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد"

( یوسف رحیمی)

۰ نظر ۲۱ آبان ۹۱ ، ۱۵:۵۲
فتحی

 

 

وصیت نامه امام حسین (علیه السلام)

 

 

به برادرشان محمد بن حنفیه

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

هذا ما اوصى به الحسین بن على بن ابیطالب الى اخیه محمد المعروف بابن الحنفیة

 

 

ان الحسین یشهد ان لا اله الا هو وحده لا شریک له و ان محمدا (صلى الله علیه و آله و سلم) عبده و رسوله، جاء بالحق من عند الحق و ان الجنة و النار حق، و ان الساعة اتیة لا ریب فیها و ان الله یبعث من فى القبور، و انى لم اخرج اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما و انما خرجت لطلب الاصلاح فى امة جدى، ارید ان آمر بالمعروف و انهى عن المنکر و اسیر بسیرة جدى و ابى على بن ابى طالب، فمن قبلنى بقبول الحق، فالحق اولى (فالله اولى) بالحق و من رد على هذا اصبر حتى یقضى الله بینى و بین القوم بالحق و هو خیر الحاکمین، و هذه وصیتى یا اخى الیک و ما توفیقى الا بالله علیه توکلت و الیه انیب.

 

 

این وصیتى است که حسین بن على به برادر خود محمد که معروف به ابن حنفیه است فرماید:

 

 

حسین گواهى مى‏دهد که خداى تعالى یکى است و او را شریکى نمى‏باشد و محمد (صلى الله علیه و آله و سلم) بنده و فرستاده خداست، از جانب حضرت حق تبارک و تعالى حق را آورده است.

 

 

شهادت مى‏دهد بهشت و دوزخ حق بوده و قیامت بدون هیچ تردیدى خواهد آمد و حق جل و على مردگان در قبور را زنده نموده و از گورها بیرون مى‏آورد.

 

 

و گواهى مى‏دهم که از مدینه به قصد فساد و تکبرى و داعیه سلطنت بیرون نیامدم بلکه براى اصلاح در میان امت جدم آهنگ خروج کردم که امر به معروف و نهى از منکر نمایم و به سیرت پسندیده جد خود احمد مختار و پدر گرامیم حیدر کرار رفتار نمایم.

 

 

پس هر که قول مرا که حق محض است قبول کند بارى تعالى اولى و سزاوارتر است به اینکه حق را از او بپذیرد و آنکس که سرباز زند و بر من رد کند صبر کنم تا خداوند حکم فرماید.

۰ نظر ۱۱ آذر ۹۰ ، ۱۰:۳۰
فتحی
يكشنبه, ۶ آذر ۱۳۹۰

بسیج و عاشورا

تناسبى هست میان هویت و حقیقت بسیج با هویت محرم و عاشورا.  بسیج افتخار دارد که پیرو مکتب عاشوراست. البته عاشورا اوج فداکارى و ایثار است. همه‌ى تاریخ، همه‌ى عالم، مسئله‌ى عاشورا و حسین‌بن‌على (علیه‌السّلام) و اصحاب وفادار او را با این خصوصیت شناخته‌اند؛ فداکارى، ایثار در راه خدا و در راه تحقق اهداف الهى؛ لیکن مسئله‌ى عاشورا فقط این نیست. بله، برجسته‌ترین و نمایانترین خصوصیت عاشورا، همین فداکارى و شهادت است؛ ولى در ماجراى عاشورا حقایق دیگرى هم وجود دارد. از آغاز حرکت از مدینه، بذر معرفت پاشیده شد - این یکى از خصوصیات حادثه‌ى عاشوراست - بذر بصیرت پاشیده شد. اگر مردمى، امتى از بصیرت برخوردار نباشند، حقایق گوناگون، کار آنها را اصلاح نخواهد کرد؛ گره از مشکلات آنها گشوده نخواهد شد. بنابراین اخلاص، موقع‌شناسى، پاشیدن بذر یک حرکت فزاینده‌ى تاریخى، از خصوصیات مهم عاشوراست. ماجرا فقط در ظهر عاشورا تمام نشد؛ در واقع از ظهر عاشورا یک جریانى در تاریخ شروع شد، که همچنان رو به افزایش و گسترش است. بعد از این هم همین خواهد بود. امام حسین (علیه‌السّلام) براى اعلاى کلمه‌ى حق و براى نجات خلق، همه‌ى داشته‌هاى خود را به میدان آورد. این برخى از خصوصیاتى است که انسان به طور کلى در ماجراى عاشورا میتواند ببیند و نشان بدهد.

 بسیج، همین راه است؛ همین حرکت است؛ همین هدفهاست؛ همین ابزارها و وسیله‌هاست. بسیج، جمع فداکارى از مردمند، براى مردم؛ تشکیل یک مجموعه‌اى در حرکت عظیم یک ملت مجاهد. حضور در دفاع، حضور در علم، حضور در هنر، حضور در سازندگى، حضور در سیاست، در فرهنگ، در کمک به مستضعفان، در کمک به درماندگان، در تولید، در فناورى، در پیشبرد مسائل گوناگون کشور، در ورزش، در درخششهاى بین‌المللى، در هر کار خیر؛ این حرکت بسیج است؛ حرکتى مردمى، براى مردم، در دل مردم، از خود مردم، از همه‌ى قشرها، زنان، مردان، جوانان، پیران، نوجوانان، از اصناف گوناگون؛ یعنى تشکیل یک مجموعه‌ى حزب‌الله واقعى.

 بسیج سیاسى است، اما سیاست‌زده نیست، سیاسى‌کار نیست، جناحى نیست؛ بسیج مجاهد است، اما بى‌انضباط نیست، افراطى نیست؛ بسیج عمیقاً متدین و متعبد است، اما متحجر نیست، خرافى نیست؛ بسیج بابصیرت است، اما ازخودراضى نیست؛ بسیج اهل جذب است - گفته‌ایم جذب حداکثرى - اما اهل تسامح در اصول نیست؛ بسیج غیور است، پاسدار خطوط فاصل است؛ بسیج طرفدار علم است، اما علم‌زده نیست؛ بسیج متخلق به اخلاق اسلامى است، اما ریاکار نیست؛ بسیج در کار آبادکردن دنیاست، اما خود اهل دنیا نیست. این شد یک فرهنگ.

 فرهنگ بسیجى یعنى آن مجموعه‌ى معرفتها و روشها و منشهائى که میتواند مجموعه‌هاى عظیمى را در ملت به وجود بیاورد که تضمین‌کننده‌ى حرکت مستقیم و پایدار اسلامى آن ملت باشند. این یک تفکر است؛ در ذهن هم نیست، در خارج و در عینیت وجود دارد. حرکت بسیجى، سرنوشت ایران را، بلکه سرنوشت فراتر از ایران را تغییر داد، تعیین کرد. از روز اول، بسیجیان امام ما در میدانهاى گوناگون انقلاب تا پیروزى انقلاب و تا پس از انقلاب حرکتى کردند که ماندگار شد، الگو شد، یادگار ملت ایران در عرصه‌ى تاریخ شد. امروز جوانان نیویورک و کالیفرنیا هم شعارهاى مردم مصر و تونس را تکرار میکنند، از آنها الهام میگیرند؛ انکار هم نمیکنند. جوانان مصر و تونس هم از حزب‌الله و حماس و جهاد اسلامى الهام گرفته‌اند و فرا گرفته‌اند و پنهان نکردند. و معلم اول در عصر جدید، بسیجىِ امام بزرگوار ما بود؛ که همه از بسیجىِ امام بزرگوار فراگرفتند و از جانبازان و سربازان و فداکاران این انقلاب یاد گرفتند که چگونه میتوان اسطوره‌هاى قدرت مادى را شکست، چگونه میتوان به نام خدا بتها را شکست، چگونه میتوان ایستاد، چگونه میتوان مقاومت کرد.    
از بیانات امام خامنه ای ۶/۹/۱۳۹۰

۰ نظر ۰۶ آذر ۹۰ ، ۲۳:۱۹
فتحی
سه شنبه, ۱۳ بهمن ۱۳۸۸

حسین جان

 حسین جان

 ای سلیمان وجود مورچه ای ناچیز ران ملخی را برایت هدیه آورده  

یَا أَیُّهَا الْعَزِیزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُّزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ وَتَصَدَّقْ عَلَیْنَآ إِنَّ اللّهَ یَجْزِی الْمُتَصَدِّقِینَ

***

امید لطف
غم عشقت به دل دارم حسین جان
زهجران تو بیمارم حسین جان
زشوق وصل رویت هر شب و روز
به لب نام تورا دارم حسین جان

بود نام تو شیرین تر زشکر
همی ذکرت شده کارم حسین جان
تویی آرام جان و قلب عاشق
تویی آگه زاسرارم حسین جان

تهی دستم  ،  فقیرم ،  ناتوانم
گنه کارم ، گنه کارم، حسین جان
بسوزان جان و دل را در عزایت
زدیده اشک غم بارم حسین جان

اگرچه روسیاهم از گناهان
ولی حب تورا دارم حسین جان
به روز حشر  و در میزان اعمال
به راهت دیدة زارم حسین جان

مکن نومیدم از فیض شفاعت
امید لطف تودارم حسین جان
                                                         «عارف»

***
شفای جان
تو بردرد دلها دوایی حسین جان
مرض های جان را شفایی حسین جان
تویی رمز عشق و تویی جان هستی
تومحبوب خلق و خدایی حسین جان

تویی خون حق در رگ و جان هستی
تو فرزند خون خدایی حسین جان
به قلبم نظرکن  مریض گناهم
بده جان و دل را  صفایی حسین جان

قیامت چه آید کتابم  به دستت
مبادا که خوارم  نمایی حسین جان
به میزان و   هنگام  تبلی السرائر
به جز تو ندارم رجایی  حسین جان

اگر حق در آنجا  نبندد  زبانم
به فریاد گویم کجایی حسین جان
                                                       «عارف»

۰ نظر ۱۳ بهمن ۸۸ ، ۲۳:۳۵
فتحی
يكشنبه, ۱۱ بهمن ۱۳۸۸

محرم نامه

  محرم نامه

 

کعبه را بگذار رو کن سوی یار
حائل است این خانه بنگر روی یار 
رو به سوی قبله عشاق کن    
شوق را دروصل او مشتاق کن

کاروان عشق آنک سر رسید
عارفی سر تا به پا محشر رسید
جمله زیبا رخان در هلهله
ماه در خجلت شد از این قافله

خیمه معراج را بر پا ببین
باز سبحان الذی اسری ببین
مسجد الا قصی نه، اینجا کربلاست
این تماشا خانه قالوا بلی است

این منای ذبح اسماعیل نیست
قوس ادنی مسکن جبریل نیست
نی زبان اینجا توانا بر سخن
نی قلم اینجا چراغ انجمن

این زمین کربلا یا محشر است !؟
این ظهورستان عشق داور است !
هر که این می خانه آمد مست شد
وآن دگر سر مست شد، بی دست شد

دست وسر دیگر حجاب ساقی است
ساقی اینجا تشنه تر از باقی است
ای ملائک چشم خود را وا کنید
طفل دردی نوش را معنا کنید

کودک اینجا اگر نابالغ است
رهبر نام آوران عاشق است
تشنگی اینجا برای آب نیست
گاه وصل آمد، کسی را تاب نیست

این که جان تقدیم جانان می کند
عرشیان را مات و حیران می کند
رمز انی اعلم اینجا بر ملاست
این حسین آباد عرش کبریاست 

 ای ملائک سجده بر آدم کنید
دیگر این چون  وچراها کم کنید
این محرم نامه را امضا دهید
جام را بر ساقی جان ها دهید

در نوا با تعزیه داران شوید
انجمن های قلم گریان شوید
این محرم نامه خونین نامه شد
کربلا ورد زبان خامه شد

از محرم عشق جوشان می شود
رود غیرتها خروشان می شود
از محرم دل جلا پیدا کند
تکیه بر پیدا و ناپیدا کند

پیر ما در کربلا پیرانه شد
با محرم فاضل و فرزانه شد
پیر ما می گفت مکتب کربلاست
داستان کربلا در روضه هاست

کربلا را خون عاشق بیمه کرد
خون مگر شمشیرها را نیمه کرد!
این سیاهی ها که بر دیوارها است
رمز استمرار در پیکارها است

این سیه پوشان گریان وغمین
نوحه خوانان شقایق زاردین
از فرات آب عطشان آمدند
مست و سیراب از می جان آمدند

این محرم نامه ها احیا گرند
نوحه ها بیداد را رسوا گرند
سینه زن ها محو عترت می شوند
غرق دریای محبت می شوند

این محرم ها بسیجی پرور است
هر نم اشکی شهیدی دیگر است
شاهد ما خاکریز عاشقان
کربلایی های بی نام و نشان

نینوائی زادگان جبهه ها
راویان قصه قالوا بلی
وه که عشق اینجا عجب زیباستی! 
قصه جف القلم اینجاستی!
     « عارف »


۰ نظر ۱۱ بهمن ۸۸ ، ۲۳:۴۳
فتحی
شنبه, ۱۰ بهمن ۱۳۸۸

رقیه و بابا

  رقیه و بابا

بابای خوبم   بابا حسینم ، بابای مهربونم  چقدر دلم برات تنگ شده! آخه خیلی وقته ندیدمت.
چه کار خوبی کردی که اومدی .  خوب شد که به ما سر زدی، بابا کجا رفته بودی ؟ چقدر دیر اومدی . آخه من هروقت از عمه می پرسیدم بابا کجاست می گفت بابات رفته سفر.

 بابا اینقدر برات حرف دارم !! ولی باباجونم! اینطورکه تو اومدی من حرفام یادم رفت !  چرا با سرت اومدی ؟ پس بدنت کجاست؟ بابا جون کی رگ های گردنت رو بریده ؟ کی صورتت رو خونی کرده ؟  باباجونم  نکنه از چوب یزید لبهات خونی شده ؟ آخه من دیدم که با چوب به لبهات می زد . خیلی غصه خوردم ولی عمه زینب بیشتر گریه کرد .  بابا جون تو که همیشه می گفتی هرکس قرآن بخونه هدیه بهش میدن؟ پس چرا وقتی قرآن خوندی با چوب زدت ؟ اینقدر قرآن خوندنت رو دوست دارم بابا ! یه بار دیگه قرآن تو رو شنیدم صدات از روی نیزه می اومد. اون بارهم عمه خیلی گریه کرد بابا !

بابا حسین ! صورتم ،بدنم ،  پاهام درد می کنه . آخه زیاد دویدم ! خیلی به من سیلی زدن ! هر وقت من می گفتم بابا !، منو می زدن! اسم شما که بهترین اسمه ! شما بهترین آدم هستی !چرا اینها منو می زدن ؟
بابا جون یک شب توی راه سوارشتر بودم ، داشتم اسم تو رومی بردم- آخه دلم برات تنگ شده بود - اون مرد منو از شتر انداخت روی زمین . چند بار گفت : اسکتی یا بنت الحسین ! اسکتی یا بنت الخارجی ! وقتی من ساکت نشدم، کتکم زد،اما من بازم اسم تو رو می گفتم ، آخرش اون خیلی ناراحت شد منواز بالای شتر انداخت روی زمین ! خیلی بدنم درد گرفت . من پا برهنه بودم ، دویدم پیش عمه ! پاهام روی زمین زخم شد ! آخه زمین پراز خار بود! پیش عمه که رسیدم گفتم  : عمه جون مگه ما بچه های پیغمبر نیستیم ؟ مگه مادر ما حضرت فاطمه نیست ؟ عمه انگار می دونست من چی میخوام بگم . منو بغل کرد و با گریه گفت چرا عزیزم  همین طوره.
 بابا جون بیشتر از همه ما عمه اذیت شد! چون بیشتر وقتا که می خواستند ما رو بزنن  ، عمه خودشو سپر می کرد و تازیانه ها به بدنش می خورد.    بابا اصلا عمه خیلی خوبه! حتی از مادر هم برا ما مهربون تر بود!

میدونی بابا تو که نبودی  ، عمو عباس هم نبود ، داداش اکبر ، پسر عموها ، . . اصلا اون همه مرد که موقع رفتن به کربلا با ما بودن هیچ کدوم موقع برگشتن نبودند! فقط داداش سجادم بود که اون هم مریض شده بود و احتیاج به مراقبت داشت ، تازه عمه به اون هم باید رسیدگی می کرد .

بابا جون آخرین بارکه تو رو دیدم ،خداحافظی کردی و رفتی میدون! اونوقت خیلی تشنه بودی! آخه چند روزآب نخورده بودی ! بابا بعد از اون من هر جا آب دیدم یاد تو بودم.
بابا جون برا همین لبهات اینطور خشک شده؟ قربون لبای خشکت برم بابا!  دوست داشتم وقتی میایی،  منو بغل کنی، نوازش کنی .  . . . ولی انگار من باید تو رو بغل کنم. . .
اما بابا جون این دفعه  دیگه ازت جدا نیمشم! اگه عمه هم بخواد منو جدا کنه نمیذارم بری! باید منم با خودت ببری. . . بابا جون منو با خودت ببر  . . . منو ببر بابا حسین... بابا جون بابا . . .جون . . با. . با . . با

انا لله و انا الیه راجعون

۰ نظر ۱۰ بهمن ۸۸ ، ۲۰:۳۰
فتحی
يكشنبه, ۲۱ اسفند ۱۳۸۴

خورشید بر نیزه

خورشید بر نیزه

از استاد علی معلم ‌دامغانی

روزی که در جام شفق مل کرد خورش
بر خشک چوب نیزه‌ها گل کرد خورشید
شید و شفق را چون صدف در آب دیدم
خورشید را بر نیزه گوئی خواب دیدم
خورشید را بر نیزه؟ آری این‌چنین است
خورشید را بر نیزه دیدن سهمگین است
بر صخره از سیب ز نخ بر می‌توان دید
خورشید را بر نیزه کم‌تر می‌توان دید

در جام  من می بیش‌تر کن ساقی امشب
با من مدارا بیش‌تر کن ساقی امشب
بر آبخورد آخر مقدم تشنگانند
می ده حریفانم صبوری می‌توانند
این تازه رویان کهنه رندان زمینند
با ناشکیبایان صبوری را قرینند
من صحبت شب تا سحوری کی توانم
من زخم دارم من صبوری کی توانم
تسکین ظلمت شهر کوران را مبارک
ساقی سلامت این صبوران را مبارک

من زخم‌های کهنه دارم بی‌شکیبم
من گر چه این‌جا آشیان دارم غریبم
من با صبوری کینه‌ی دیرینه دارم
من زخم داغ آدم اندر سینه دارم
من زخم‌دار تیغ قابیلم برادر
میراث‌خوار رنج ِ هابیلم برادر
یوسف مرا فرزند مادر بود در چاه
یحیی! مرا یحیی برادر بود در چاه
از نیل با موسی بیابانگرد بودم
بر دار با عیسی شریک درد بودم

من با محمد از یتیمی عهد کردم
با عاشقی میثاق خون در مهد کردم
بر ثور شب با عنکبوتان می‌تنیدم
در چاه کوفه وای حیدر می‌شنیدم
بر ریگ صحرا با اباذر پویه کردم
عمار وش چون ابر و دریا مویه کردم
تاوان مستی هم‌چو اشتر باز راندم
با میثم از معراج دار آواز خواندم

من تلخی صبر خدا در جام دارم
صفرای رنج مجتبی در کام دارم
من زخم خوردم صبر کردم دیر کردم
من با حسین از کربلا شبگیر کردم
آن روز در جام شفق مل کرد خورشید
بر خشک چوب نیزه‌ها گل کرد خورشید
فریادهای خسته سر بر اوج می‌زد
وادی به وادی خون پاکان موج می‌زد

بی درد مردم، ما خدا ، بی درد مردم
نامرد مردم ، ما خدا ، نامرد
از پا حسین افتاد و ما بر پای بودیم
زینب اسیری رفت و ما برجای بودیم
از دست ما بر ریگ صحرا نطع کردند
دست علم‌دار خدا را قطع کردند
نوباوه‌گان مصطفی را سر بریدند
مرغان بستان خدا را سر بریدند
در بر گ ریز باغ زهرا برگ کردیم
زنجیر خائیدیم و صبر مرگ کردیم
چون بیوه‌گان ننگ سلامت ماند بر ما
تاوان این خون تا قیامت ماند بر ما
**************

روزی که در جام شفق مل کرد خورشید
بر خشک چوب نیزه‌ها گل کرد خورشید

۰ نظر ۲۱ اسفند ۸۴ ، ۱۸:۵۵
فتحی
جمعه, ۲۸ بهمن ۱۳۸۴

آیه های کربلایی

آیه های کربلایی

پیامبر اکرم ( صلی الله علیه وآله و سلم )  برای تضمین سعادت امت دو یادگار سنگین و ارزشمند از خود به یادگار گذاشت که کتاب خدا و اهلبیت عصمت ( علیهم السلام ) بوده است . واین دویادگار تا قیامت از هم جدا نمی شوند. و هرگاه فرد و یا جامعه ای یکی از آن دو را رها کند ، به گمراهی دچار می شود.
در آموزه های دیگری که از معصومین ( علیهم السلام ) رسیده است ، به مردم سفارش شده که قرآن برای شما سخن نمی گوید وتفسیر آیات الهی را نخواهید دریافت مگر اینکه از ما بگیرید . که معانی و تفسیر ثقل اکبر فقط از ثقل دیگر ساخته است ولا غیر.
از مطالعه در زندگی اهلبیت ( علیهم السلام ) به دست می آید که مسلمانان در هر زمینه و موضوعی که نیاز به راهنمایی داشتند و مسئله ای برایشان مطرح بود ، مرجع قابل اعتماد و معصومانه برای بیان و توضیح مسئله و پاسخ گویی به مسائل مردم تنها اهلبیت و امامان معصوم ( علیهم السلام ) بودند .و در حدود دویست و پنجاه سال پس از پیامبر اکرم ( صلی الله علیه وآله و سلم ) ، قول و فعل و تقریر و در واقع سنت معصومین ( علیهم السلام ) جامعه انسانی را از نور و روشنی و هدایت برخوردار می نمود .

حضرت ابا عبدالله الحسین ( علیه السلام ) نیز که لحظه لحظه زندگی سراسر نور او به اراده پروردگار از رجس و پلیدی و گمراهی مبرا بود ، همه سخن و عمل و تصمیم ایشان آمیخته با قرآن و هماهنگ با کتاب خدا بود. و به حق او خود قرآن مجسم و قرآن ناطق بود .
بنا براین نهضت مقدس کربلا که زیبا ترین حماسه عشق و عرفان و بندگی حق است ، به یقین بهترین و کاملترین تفسیر و بیان برای آیات نورانی قرآن و کلام پروردگار است .
اما علاوه بر اعمال و رفتار، و تصمیم و اقدام آن سرور عاشقان که مطابق و مفسر قرآن است ، آن بزرگوار در مراحل و مقاطع متعددی از قیام کربلا  آیات قرآن را برای مخاطبان تلاوت فرموده اند که این موارد درخشندگی و حلاوت خاصی دارد . در این یادداشت برخی موارد که از ایشان نقل شده است تقدیم عاشقان قرآن و عترت می کنیم :

 

(1) هنگام خروج از مکه زمانی که کاروان حسینی حج را نیمه تمام گذاشت و به سوی کوفه حرکت نمود، از طرف فرماندار مکه کسانی آمدند و به امام ( علیه السلام ) گفتند آیا از خدا نمی ترسی که در بین امت پیامبر تفرقه می اندازی؟
امام ( علیه السلام ) این آیه را تلاوت کرد:
« لی عملی و لکم عملکم انتم بریئون مما اعمل و انا بریء مما تعملون- یونس/41» عمل من از آن من است و عمل شما از آن شما؛ شما از آنچه من انجام می دهم بیزارید و من از آنچه شما می کنید بیزارم. ( ابی مخنف – 277 )
(2)  در یکی از منازل قبل از رسیدن به کربلا ،  افرادی به کاروان امام برخورد کردند که از کوفه می آمدند. امام ( علیه السلام ) از آن ها اوضاع کوفه را جویا شد. در پاسخ گفتند که حضرت مسلم و هانی به شهادت رسیدند و پیکر آن ها را در کوچه و بازار به این سو و آن سو می کشیدند. 
 ابا عبد الله ( علیه السلام ) آیه استرجاع را تلاوت فرمود:
«انا لله و انا الیه راجعون-بقره/56».  ( ابی مخنف – 234 ، منتهی الآمال – 381)
( 3)
 وقتی سپاه کوفه به فرماندهی حر با امام ( علیه السلام ) برخورد کردند و جلوی ایشان را گرفتند، پس از مذاکراتی قرار شداز راهی بروند که به سوی کوفه یا مدینه نباشد. در ادامه راه امام ( علیه السلام ) برای یاران خود وسپاه حر خطبه ای بیان کرد که با این عبارات شروع شد :  ایها الناس إن رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم ) قال : من رأی سلطانا جائرا  . . . . در این خطبه امام ( علیه السلام ) نکات بسیار مهمی را بیان کرد و ازجمله خود را معرفی نمود ، مردم را نصیحت کرد ، و یادآوری نمود که شما نامه نوشتید و مرا دعوت کردید ، و اکنون این عهد شکنی شما بی سابقه نیست . شما با پدرم و برادرم و مسلم نیز چنین کردید . . . . و در ادامه این آیه را تلاوت نمود: « و من نکث فإنما ینکث علی نفسه –فتح/10 » هرکس پیمان شکنی کند درواقع به زیان خودش پیمان شکنی کرده . ( ابی مخنف – 244 )
(4) 
 به امام ( علیه السلام ) خبر دادند که قیس ابن مسهر صیداوی به شهادت رسیده ، و گفتند که عبید الله از قیس خواست بر فراز بام رفته و بر پدرت علی ( علیه السلام ) ناسزا بگوید. اما قیس به پدرت درود گفت و به ابن زیاد و پدرش لعنت فرستاد ومردم را از آمدن شما آگاه کرد و . . . سپس به فرمان ابن زیاد قیس را از بالای بام به پایین انداختند و سرش را از پیکر جدا کردند .
 از شنیدن این خبر امام ( علیه السلام ) چشمان مبارکش پر از اشک شد و این آیه را تلاوت فرمود: « فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلااحزاب / 23 » برخی پیمان خود را به آخر رساندند وبه شهادت رسیدند وبعضی درانتظارند و هیچ تغییری در پیمان خود ندادند . ( ابی مخنف – 248 ، منتهی الآمال – 379 )
(5)  در بین را که امام ( علیه السلام ) برمرکب سوار بود ، لحظاتی به خواب رفت و بیدارشد ، و این آیه را تلاوت فرمود :
« انا لله و انا الیه راجعون ، والحمد لله رب العالمین » و این عبارات را دو سه بار تکرار کرد . فرزندش علی اکبر ( علیه السلام ) عرض کرد پدرجان فدایت شوم چرا جملات استرجاع را فرمودی؟ امام ( علیه السلام ) فرمود : علی جان در خواب کسی را دیدم که می گفت این کاروان به سوی قربانگاه می رود و مرگ نیز به دنبال آنان روان است . علی اکبرگفت : پدر جان آیا ما بر حق نیستیم ؟ امام فرمود : چرا به خدا سوگند ما بر حق هستیم . و علی گفت « اذا لا نبالی بالموت ، نموت محقین » در این صورت از مرگ هراسی نداریم ، می میریم در حالی که بر حق هستیم »  (ابی مخنف – 252 ، منتهی الآمال – 387 )
(6 )
 روز تا سوعا سپاه ابن سعد قصد داشت جنگ را شروع کند ، امام حسین ( علیه السلام ) به حضرت ابالفضل ( علیه السلام ) فرمود «إن استطعت أن تصرفهم عنا فی هذاالیوم فافعل ، لعلنا نصلی لربنا فی هذه اللیله، فإنه یعلم أنی احب الصلاة له و تلاوت کتابه » با آنها صحبت کن وجنگ را تا فردا به تاخیر بینداز ، به این امید که دراین آخرین شب به پیشگاه پروردگار نماز بگذاریم ، و آمرزش بخواهیم . خدا خودش می داند که من چقدر در پیشگاه او نماز و تلاوت قرآن را دوست دارم .  ( ابی مخنف – 278 ، منتهی الآمال – 395 ، لهوف – 164 )
( 7) در شب عاشورا تعدادی سواران دشمن از نزدیک خیمه ها عبور کردند و در هنگام عبور آنها امام حسین ( علیه السلام ) این آیه را تلاوت فرمود :
« ولا یحسبن الذین کفروا انما نملی لهم خیرا لأنفسهم ، انما نملی لهم لیزدادوا إثما ولهم عذاب مهین – آل عمران/ 178 » آنها که کافر شدند تصور نکنند اگر به آنها مهلت می دهیم به سود ایشان است ، ما به آنها مهلت می دهیم فقط برای اینکه بر گناهان خود بیفزایند و برای آنها عذاب خوار کننده ای است .   ( ابی مخنف – 288 ) 
(8 )
 صبح روز عاشورا که سپاه دشمن به خیمه ها نزدیک شد، امام ( علیه السلام ) بر مرکب سوار شد و به آنها چنین فرمود : ایها الناس إسمعوا قولی  . . . . ای مردم سخن مرا گوش دهید و در باره جنگ با من شتاب نکنید تا شما را نصیحت کنم  . . . . و در این خطبه امام ( علیه السلام ) این آیه را تلاوت فرمود : « فأجمعوا أمرکم و شرکائکم ثم لا یکن أمرکم علیکم غمة ثم اقضوا إلی و لا تنظرون – یونس / 71 » شما به اتفاق خدایان باطل خود هر مکر و تدبیری دارید انجام دهید تا امر بر شما پوشیده نباشد ، و در باره من هر مکر و اندیشه ای که دارید به کار ببرید . و در ادامه این آیه را فرمود : « إن ولیی الله الذی نزل الکتاب و هو یتولی الصالحین – اعراف / 196 » همانا ولی و سر پرست من خدایی است که کتاب قرآن را نازل کرده و او همه صالحان را سر پرستی می کند  ( ابی مخنف – 306 )
(9)  روز عاشورا در یک هجوم سپاه کوفه مسلم ابن عوسجه به شهادت رسید. امام ( علیه السلام ) خود را به بالین او رساند ودر حالی که مسلم هنوز رمقی به تن داشت ، به او فرمود : ای مسلم پروردگارت باران رحمتش را بر تو ببارد. و بعد این آیه را تلاوت فرمود
« فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا – احزاب / 23 »  ( ابی مخنف – 327 ، منتهی الآمال – 418 )
(10)
 زید ابن ارقم می گوید من در غرفه ای نشسته بودم، سر امام حسین ( علیه السلام ) را از آن مکان عبور دادند و شنیدم که سر مبارک این آیه را تلاوت کرد : « أم حسبت أن اصحاب الکهف والرقیم کانوا من آیاتنا عجبا – کهف/ 9» آیا گمان کردی که اصحاب کهف و رقیم از آیات عجیب ما بودند . ( مقرم – 405 )
(11)
 روایت شده که سر امام ( علیه السلام ) را در محل پر رفت وآمد دمشق نصب کرده بودند و مردم متوجه آن سر شدند . سر مقدس آیات سوره کهف را تا این آیه تلاوت فرمود : إنهم فتیة آمنوا بربهم و زدناهم هدی و لاتزد الظالمین الا ضلالا  در روایت دیگری آمده که سر مقدس امام را به درختی نصب نموده بودند . مردم پیرامون آن را گرفتند و نوری هم از سر مبارک ساطع بود . آنگاه سر مقدس این آیه را تلاوت فرمود و سیعلم الذین ظلموا أی منقلب ینقلبون – شعرا /227   نها که ستم کردند به زودی خواهند دانست که بازگشت آنها به کجا می باشد ( مقرم – 406 )
(12)
 منهال ابن عمرو می گوید سر حسین ابن علی ( علیه السلام ) را در دمشق بر نیزه دیدم ، در جلوی آن مردی بود که سوره کهف را قرائت می کرد . وقتی به این آیه رسید «أم حسبت أن اصحاب الکهف و الرقیم کانوا من آیاتنا عجبا » سر مبارک به سخن آمد و به زبان فصیح گفت : شگفت انگیز تر از داستان اصحاب کهف کشتن من است .  ( مقرم- 407 ، منتهی الآمال – 494 )

 ***  علاوه بر مواری که آیات قرآن از قول امام حسین ( علیه السلام ) نقل شده است ، در جریان کربلا از یاران واصحاب و اهلبیت آن بزرگوار هم آیات قرآنی روایت شده ، خصوصا خطبه ها و سخنان حضرت سجاد ( علیه السلام ) و حضرت زینب (سلام الله علیها ) که در کوفه و شام ایراد نموده اند اشارات زیادی به آیات نورانی قرآن داشته اند ، که چون بنا بر اختصار بود از ذکر آنها خودداری شد .


السلام علی الحسین و علی علی ابن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین
-----------------------------------------------------

منابع مورد استفاده :
1-   مقتل الحسین – ابی مخنف – ترجمه علی کرمی
2 -
  منتهی الآمال – شیخ عباس قمی
3- 
 مقتل الحسین – عبد الرزاق الموسوی المقرم – ترجمه عزیز الله عطاردی
4-
  لهوف – سید ابن طاووس- ترجمه محمد طاهر دزفولی

۰ نظر ۲۸ بهمن ۸۴ ، ۱۰:۴۴
فتحی
يكشنبه, ۹ بهمن ۱۳۸۴

هیئت دلها

هیئت دلها

السلام علیک یا ابا عبدالله و علی الارواح التی حلت بفائک

  باز این چه شورش است که در خلق عالم است  
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین
 بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است

 

این صبح تیره باز دمید از کجا کز او
کار جهان و خلق جهان جمله درهم است
گویا طلوع می کند از مغرب آفتاب
کاشوب در تمامی ذرات عالم است

گر خوانمش قیامت دنیا بعید نیست
این رستخیز عام که نامش محرم است
در بارگاه قدس که جای ملال نیست
سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است

جن و ملک بر آدمیان نوحه می کنند
گویا عزای اشرف اولاد آدم است
خورشید آسمان و زمین ماه مشرقین
پرورده کنار رسول خدا حسین

بازم ماه محرم اومد ، خیمه های حسینی بر پاشد ، دل و جان عاشقا ماتم گرفت. هر کس توی این عزا خونه بیاد مورد عنایت خدا و امام زمانه . خوشا به حال ما  که این توفیق رو داریم . خدا این نعمت رو از ما نگیره  . . .خدا رو شکر کنیم که یک سال دیگه به ما عمر داد محرم را درک کنیم ، همه سر به سجده بگذاریم خدا را شکر کنیم ، زنده موندیم ، پیرهن مشکی پوشیدیم ، تو مجلس اربابمون حاضر شدیم

اللهم لک الحمد حمد الشاکرین لک علی مصابهم   الحمد لله علی عظیم رزیتی . اللهم ارزقنی شفاعه الحسین یوم الورود و ثبت لی قدم صدق عندک مع الحسین و اصحاب الحسین الذین بذلوا مهمجهم دون الحسین علیهم السلام

ممنونم آقا جون امام زمان ، ای صاحب عزای اصلی این ماه،  ازت ممنونم دستمو گرفتی تو مجلس بابات آوردی . اگه تو نخوای اگه تو دعوت نکنی کسی موفق به این همه توفیق نمیشه ، آقا جان آجرک الله فی مصیبت جدک الحسین . آقا تسلیت میگم به شما ، قربون اشکای چشمت ، قربون شال عزات برم مولا قربون کرمت . مجلس عزای بابای مظلومت را با نام اولین قربانی قیام حسینی ، اولین فدایی کربلایی  حضرت مسلم شروع می کنیم .

دلها رو روانه کوفه کنید . با پای دل سفر کنید با چشم دل ببینید مسلم وقتی دید گروه گروه مردم کوفه اومدند بیعت کردند . حضرت مسلم نامه نوشت : حسین جان مردم آماده یاری شما هستند بیا کوفه . . . .
اما بمیرم  یه وقت رسید که آقا نماز مغرب و عشا رو خوند  بعد از نماز دید کسی نمونده ، همه رفتند .. .. .با دل شکسته به هر طرف رو می کرد ازش رو می گردوندند . جایی رو نداشت بره مسلم تو کوچه های کوفه غریبانه می رفت و زمزمه می کرد  وای  وای

ای خدا ـ این دلِ شب من چه کنم              یک تن و این همه دشمن چه کنم
صبح، بودند همه یار ـ مرا                 شب به جان، دشمنِ خونخوار مرا
صبح ـ من شمع و همه پروانه                   شام، بیگانه ‌تر از بیگانه
صبح با من همگی پیوستند               شب، درِ خانه به رویم بستند
صبح، همراه مرا فوج سپاه              شب، مرا پیرزنی داد پناه
صبح، بر دامن من چنگ زدند            شام، از بام مرا سنگ زدند
امشب ای طُوعه مرا خانه بده                مرغِ بشکسته پرم ـ لانه بده
امشب ای زن به وفا مَردی کن             با من دِلشُده همدری کن
گر چه پیمان شکنی شد با من          رفته تن  ها و شدم تنها من
می کِشی گر چه به پایِ دارم         دست از دوست کجا بردارم

شنیدید با حضرت مسلم چه کردند . با نامردی آقا رو دستگیر کردند با دست بسته می کشیدند طرف دارالاماره ، بعضیها به آقا طعنه می زدند . . .  مردم به او سنگ می زدند . . .

هرکس نکرد ترک سر از اهل درد نیست
 در راه دوست هرکه نشد کشته مرد نیست
ناصح مده تو پند و غم درد ما مخور 
 ما عاشقیم و در خور ما غیر درد نیست
محنت کش وصالم و در گرد کوچه ها
جز گرد کوچه گرد من کوچه گرد نیست

به من سنگ بزنید من از سنگ هراسی ندارم . هرچه میخواهید سنگ به من بزنید . اما ای مردم دیگه به زینب سنگ نزنید . دیگه بچه های حسین رو سنگ نزنید . . . اما بدونید هرچه به من سنگ بزنید من دست از آقایم حسین بر نمی دارم . . . . . .

بیهوده به سنگم مزنید از در و از بام          من عاشق سر باخته ام دار بیارید

خواهید اگر عاقبت عشق ببینید                فردا همگی روی به بازار بیارید

**************

بذار یک صحنه هم از کاروان کربلا برات بگم . کاروان در یک منزلی توقف کرده بود ، قاصدی از کوفه اومد . اباعبدالله از اوضاع کوفه پرسید . گفت حسین جان کوفیان دلهاشون با شماست ولی شمشیر هاشون بر علیه شماست . من از کوفه بیرون نیومدم مگر اینکه دیدم بدن بی سر مسلم رو از بالای دار الاماره به زمین انداختند .. . . . .  نقل کردند آقا فرمود دختر مسلم رو بیارید  . . .  دختر کوچولوی مسلم رو در آغوش گرفت نوازش می کرد . . . دخترم غصه نخور من تو رو مثل دختر خودم دوست دارم  . . . . . اما این صحنه رو همبازی دختر مسلم یعنی رقیه خانم هم میدید    .  .   .  حسین جان   .   .   .    حسین جان   . . . . .  الا لعنه الله علی القوم الظالمین

۰ نظر ۰۹ بهمن ۸۴ ، ۲۰:۳۸
فتحی