یا قاضی الحاجات
مناجات با قاضی الحاجات
باز کن در که گدای سحرت برگشته عبد عصیان زده و در به درت برگشته بنده ی بی خرد و خیره سرت برگشته سفره را چیدی و دیدم نظرت برگشته اصلا انگار نه انگار گنه کارم من به تو اندازه ی یک عمر بدهکارم من ************** طبق آن فطرت پاک ازلی برگشتم دیدم از غیر درت بی محلی، برگشتم دستِ پر هستم و با نام علی برگشتم از عقوبات من غم زده تعجیل بگیر عبد آلوده پشیمان شده تحویل بگیر ************** خواست از چاله در آید ولی افتاد به چاه وای از دست رفیقی که مرا برد ز راه من زمین خوردم و او جای دعا کرد نگاه حرف پرواز زد اما همه طنازی بود دوستت دارمِ آن دوست ،دغل بازی بود ************** این در آن در زدم اما گره ام باز نشد این پر سوخته دیگر پرِ پرواز نشد سدّ راه گنه خانه برانداز نشد ناگهان هاتفی از سوی خدا گفت بیا گفتم آلوده ام و پر ز خطا گفت بیا ************** دیگر از دست خودم خسته شدم باور کن با چنین بنده که داری به مدارا سر کن دم افطارمرا مست می کوثر کن کوثر از اشک حسین است خدا میداند که علی ریخته و فاطمه میگریاند ************** آشتی با تو همیشه مزه اش شیرین است سفره ای را که تو چیدی چقدر رنگین است آخر کار هر آن کس که بیاید این است اولین قطره ی اشکی که ز چشمش ریزد بهر امداد به او فاطمه بر می خیزد |
|
اگر شاعر این شعر را می شناسید لطفا اطلاع دهید