جای شهدا خالی
در هفته دفاع مقدس خواستیم از شهدا بگوییم؛ تاریخ 8 ساله دفاع مقدس را که ورق زدیم، صفحات زیادی به نام شهدای دانشجو نگاشته شده بود. حماسههایی ماندگار که چون قلب در جسم و جان، خون تازه جاری میکنند ، و آن را همواره زنده نگه میدارند. اکنون حکایتی کوچک از مردان بزرگ این سرزمین: |
1. رتبه اول دانشگاه شده بود. گفته بودند اگر آمریکا بمانی بهترین زندگی را برایت مهیا میکنیم. فایده نداشت، بار سفر بسته بود. میگفت: «چه فایده که من در اینجا راحت زندگی کنم ولی دنیا در فقر و بی عدالتی باشد». (شهید دکتر مصطفی چمران) |
2. از کانادا آمده بود ایران. گفته بودند تازه آمدهای، جبهه رفتنت را عقب بنداز. گفته بود: «من پول این مملکت را خرج کرده ام تا درسم تمام شده است، باید بروم به اسلام و مردم خدمت کنم». همان روز رفته بود. (شهید مهندس حسن آغاسی زاده) |
3. از روزنامه گاردین آمده بودند مصاحبه؛ یک ایرانی رتبه اول دانشگاه تورنتو شده بود. همان جا گفته بود: «به ایران بر میگردم تا به ملت خدمت کنم. من مدیون آنها هستم». |
4. مادر، فرزند را در آغوش گرفت و آرام گفت: «مصطفی در آمریکا هم که هستی، هیچ گاه خدا را فراموش نکن». دکترا که گرفت و برگشت به مادر گفت: «باور کن لحظه ای خدا را فراموش نکردم» |
5. رفقای دانشجو قدم به قدم افتاده بودند. یاد عهدشان افتاد؛ این که تا آخر با هم بایستند. ایستادگی را از حسین آموخته بودند. حسین تنها شده بود، با یک اسلحه خالی انتظار رفقا به پایان رسید، گلوله مستقیم تانک، حسین را هم آسمانی کرد.(شهید حسین علم الهدی ) |
6. دوره خلبانی اش را در آمریکا میگذراند. با این که بهترین نمرات را در رده پروازی آورده بود، گواهی نامه پرواز نمی دادند. هم اتاقی آمریکایی اش گزارش داده بود: «بابایی غیر نرمال است. در محافل شبانه شرکت نمی کند» رفته بود اتاق ریاست دانشکده برای توضیح. رئیس را که برای کار مهمی صدا میکنند، همان جا اقامه نماز ظهر را میبندد، به این امید که تا او نیامده نماز اول وقتش را بخواند. |
نشریه پرسمان – مهر92