مهرخوبان

یادداشت های فتحی

مهرخوبان

یادداشت های فتحی

مهرخوبان
شنبه, ۶ اسفند ۱۳۸۴

خطبه امام سجاد(ع)

سلام برامام سجادعلیه السلام ویران کننده کاخ یزید

چون روز جمعه فرا رسید یزید یکى از خطباى مزدور خود را به منبر فرستاد و دستور داد هر چه تواند به على و حسین علیهما السلام اهانت نماید و در ستایش شیخین و یزید سخن براند، و خطیب چنین کرد . حضرت سجاد (علیه السلام ) به خطیب فرمود : خشم خداوند را برای رضایت مخلوقش کسب کردی . . . . و فرمود ای یزید بگذار من براین چوبها بالا روم و سخنی بگویم که موجب رضای خدا و ثواب برای مردم باشد .  یزید از قبول این پیشنهاد سرباز زد و مردم از یزید مصرانه خواستند تا امام سجاد علیه السلام نیز به منبر رود.
بالاخره در اثر پافشارى شامیان، یزید موافقت کرد که امام به منبر رود.
آنگاه حضرت سجاد علیه السلام به منبر رفته و پس از حمد و ثناى الهى خطبه ‏اى ایراد کرد که همه مردم گریستند و بیقرار شدند:

در قسمت اول حمد خداوند و نصیحت به مردم فرمودند که می توانید در اینجا ببینید  و در ادامه چنین فرمودند :
پس هرکس مرا شناخت که شناخته است ، و هرکس نشاخت من خود را با حسب و نسب معرفی می کنم
اى مردم! من فرزند مکه و منایم، من فرزند زمزم و صفایم، من فرزند کسى هستم که حجر الاسود را با رداى خود حمل و در جاى خود نصب فرمود، من فرزند بهترین طواف و سعى کنندگانم، من فرزند بهترین حج کنندگان و لبیک گویان هستم، من فرزند آنم که بر براق سوار شد، من فرزند پیامبرى هستم که در یک شب از مسجد الحرام به مسجد الاقصى سیر کرد، من فرزند آنم که جبرئیل او را به سدرة المنتهى برد و به مقام قرب ربوبى و نزدیکترین جایگاه‏مقام بارى تعالى رسید، من فرزند آنم که با ملائکه آسمان نمازگزارد، من فرزند آن پیامبرم که پروردگار بزرگ به او وحى کرد، من فرزند محمد مصطفى و على مرتضایم، من فرزند کسى هستم که بینى گردنکشان را به خاک مالید تا به کلمه توحید اقرار کردند.

من پسر آن کسى هستم که در حضور پیامبر با دو شمشیر و با دو نیزه مى‏رزمید، و دو بار هجرت و دو بار بیعت کرد، و در بدر و حنین با کافران جنگید، و به اندازه چشم بر هم زدنى به خدا کفر نورزید، من فرزند صالح مؤمنان و وارث انبیا و از بین برنده مشرکان و امیر مسلمانان و فروغ جهادگران و زینت عبادت کنندگان و افتخار گریه کنندگانم، من فرزند بردبارترین بردباران و افضل نمازگزاران از اهل بیت پیامبر هستم، من پسر آنم که جبرئیل او را تأیید و میکائیل او را یارى کرد، من فرزند آنم که از حرم مسلمانان حمایت فرمود و با مارقین و ناکثین و قاسطین جنگید و با دشمنانش مبارزه کرد، من فرزند بهترین قریشم، من پسر اولین کسى هستم از مؤمنین که دعوت خدا و پیامبر را پذیرفت، من پسر اول سبقت گیرنده‏اى در ایمان و شکننده کمر متجاوزان و از میان برنده مشرکانم، من فرزند آنم که به مثابه تیرى از تیرهاى خدا براى منافقان و زبان حکمت عباد خداوند و یارى کننده دین خدا و ولى امر او، و بوستان حکمت خدا و حامل علم الهى بود.

او جوانمرد، سخاوتمند، نیکوچهره، جامع خیرها، سید، بزرگوار، ابطحى، راضى به خواست خدا، پیشگام در مشکلات، شکیبا، دائما روزه ‏دار، پاکیزه از هر آلودگى و بسیار نمازگزار بود . او رشته اصلاب دشمنان خود را از هم گسیخت و شیرازه احزاب کفر را از هم پاشید. او داراى قلبى ثابت و قوى و اراده‏اى محکم و استوار و عزمى راسخ بود وهمانند شیرى شجاع که وقتى نیزه‏ها در جنگ به هم در مى‏آمیخت آنها را همانند آسیا خرد و نرم و بسان باد آنها را پراکنده مى‏ساخت.
او شیر حجاز و آقا و بزرگ عراق است که مکى و مدنى و خیفى و عقبى و بدرى و احدى و شجرى و مهاجرىاست، که در همه این صحنه‏ها حضور داشت.او سید عرب است و شیر میدان نبرد و وارث دو مشعر، و پدر دو فرزند: حسن و حسین.
آرى او، همان او (که این صفات و ویژگیهاى ارزنده مختص اوست) جدم على بن ابى طالب (علیه السلام ) است .

ای مردم من فرزند فاطمه زهرایم ( سلام الله علیها ) من فرزند سرور زنانم ، من فرزند طاهره بتولم ، من فرزند پاره تن رسولم من فرزند خدیجه کبرایم .
منم فرزند کسی که به ظلم کشته شد ، منم فرزند کسی که سر او را از قفا جدا کردند ، منم فرزند کسی که تشنه جان داد  منم فرزند کسی که جسمش در کربلا افتاد ، منم فرزند کسی که عمامه و عبایش را به غارت بردند  ، منم فرزند کسی که فرشتگان آسمان برایش گریه کردند  ، منم فرزند کسی که پیکرش به خون غلطید  ، منم فرزند کسی که جنیان در زمین و پرندگان در هوا بر او نوحه کردند  ، منم فرزند کسی که سرش بر بالای نیزه رفت و به هدیه برده شد  ، منم فرزند کسی که خانواده اش را اسیر کردند و از عراق به شام بردند ، منم فرزند کسی که آب را به روی او بستند در حالی که برای همه مخلوقات آزاد بود  ، منم فرزند کسی که غسل و کفن نداشت  ، منم فرزند کسی که در کربلا حرمت حریم او را شکستند  ، منم فرزند کسی که بدنش در یک جا و سرش در جای دیگر است  ، منم فرزند کسی که در اطرافش جز دشمن کسی را ندید  ، منم فرزند کسی که خانواده اش را اسیر کردند و به شام سوغات آوردند  ، منم فرزند کسی که یاور و حامی نداشت  ، منم فرزند کسی که خیمه اش را دشمنان آتش زدند .  . . . . 

در این هنگام فریاد شیون و ضجه از مردم بلند بود و یزید بیمناک شد .  براى آنکه مبادا انقلابى صورت پذیرد به مؤذن دستور داد تا اذان گوید تا بلکه امام سجاد علیه السلام را به این نیرنگ ساکت کند!
مؤذن برخاست و اذان را آغاز کرد، همین که گفت: الله اکبر، امام سجاد علیه السلام فرمود : چیزى بزرگتر از خداوند وجود ندارد.
و چون گفت: اشهد ان لا اله الا الله، امام علیه السلام فرمود: موى و پوست و گوشت و خونم به یکتائى خدا گواهى مى ‏دهد.
چون مؤذن گفت: اشهد ان محمدا رسول الله، امام سجاد علیه السلام عمامه خویش از سر برگرفت و به مؤذن گفت: تو را بحق این محمد که لحظه ‏اى درنگ کن، آنگاه روى به یزید کرد و گفت: اى یزید! این پیغمبر، جد من است و یا جد تو؟ اگر گویى جد من است، همه مى ‏دانند که دروغ مى ‏گوئى، و اگر جد من است پس چرا پدر مرا از روى ستم کشتى و مال او را تاراج کردى و اهل بیت او را به اسارت گرفتى؟ ! این جملات را گفت و دست برد و گریبان چاک زد و گریست و گفت: بخدا سوگند اگر در جهان کسى باشد که جدش رسول خداست، آن منم، پس چرا این مرد، پدرم را کشت و ما را مانند رومیان اسیر کرد؟ ! آنگاه فرمود : اى یزید! این جنایت را مرتکب شدى و باز مى‏گویى: محمد رسول خداست؟ ! و روى به قبله مى استى؟ ! واى بر تو! در روز قیامت جد و پدر من در آن روز دشمن تو هستند.
پس یزید فریاد زد که مؤذن اقامه بگوید! در میان مردم هیاهویى برخاست، بعضى نماز گزاردند و گروهى نماز نخوانده پراکنده شدند.

۰ نظر ۰۶ اسفند ۸۴ ، ۰۸:۴۹
فتحی
چهارشنبه, ۳ اسفند ۱۳۸۴

ای زبان علی در کام

تسلیت

انا لله وانا الیه راجعون
انفجار حرم مطهر حظرت امام هادی و امام عسکری ( علیما السلام ) و سرداب مقدس امام زمان علیه السلام را به پیشگاه مقدس صاحب الزمان (عج)و به  شما و همه شیعیان سلیت عرض می کنم
خدایا دستهای کثیف ظالمان را از عتبات مطهر کوتاه فرما و مسلمانان را برای دفاع از مقدسات خود بیدار و متحد فرما
آمین رب العالمین ****************************

ای زبان علی در کام

. . .  ای زینب
ای زبان علی در کام !
با ملت خویش حرف بزن
!
ای زن !
ای که ، مردانگی ، در رکاب تو جوانمردی آموخت
زنان ملت ما اینان که نام تو ،آتش و درد بر جانشان می افکند بتو محتاجند . بیش از همه وقت ،  . . . . .
. . . .  آنانرا بر ((استحمار کهنه و نو )) بر بندگی ((سنت های پوسیده)) و

(( دعوتهای عفن )) بر ملعبه سازان ((تفنن جدید))
به نیروی فریادهایی که بر سر یک شهر شهر قساوت و وحشت

می کوبیدی ، و پایه های یک قصر . قصر جنایت و قدرت را می لرزاندی ،

برآشوب!
تا ، در خویش بر آشوبند، و تار و پود این پرده های عنکبوت فریب را بدرند
وتا در برابر این طوفان بر باد دهنده ای که  وزیدن آغاز کرده است ((ایستادن)) را بیاموزند،

و این ماشین هولناک را که از آنها (( بازیچه های جدیدی می سازد))
باز برای بلعیدن حریصانه آنچه سرمایه داری به بازار می آورد، برای لذت بخشیدن به هوسهای کثیف بورژوازی، برای شور آفریدن به تالارها و خلوت های بیشور وبی روح (( اشرافیت جدید))  و برای سر گرمی زندگی پوچ و بی هدف سرد ((جامعه رفاه)) در هم بشکنند ،
و خود را از ((حر م های اسارت قدیم )) و ((بازارهای بی حرمت جدید ))
به امامت تو نجات بخشند !

ای زبان علی در کام !
ای رسالت حسین بر دوش
!
ای که از کربلا می آیی
وپیام شهیدان را در میان هیاهوی همیشگی قداره بندان و جلادان ، همچنان به گوش تاریخ می رسانی ،

زینب !
با ما سخن بگو.
مگو برشما چه گذشت ،
مگو در آن صحرا ی سرخ چه دیدی ،
مگو جنایت آنجا تا به کجا رسید ،

مگو خداوند آنروز عزیزترین و پر شکوهترین ارزشها و عظمت هایی را که آفریده است ،یکجا ،در ساحل فرات ، و بر روی ریگزار های تفدیدهء بیابان تف ، چگونه به نمایش آورد و بر فرشتگان عرضه کرد ،تا بدانند که چرا می بایست بر آدم سجده می کردند ؟
آری زینب !
مگو که درآن جا بر شما چه رفت ، مگو که دشمنانتان چه کردند ، دوستانتان چه کردند؟
آری ای پیامبر انقلاب حسین !
ما می دانیم ،
ما همه را شنیده ایم ،
تو پیام کربلا را ، پیام شهیدان را به درستی گزارده ای ،
اما بگو ،
ای خواهر ،
بگو ما چه کنیم ؟
لحظه ای بنگر که ما چه می کشیم!
دمی بما گوش کن تا مصائب خویش را با تو باز گو ییم ،
با تو ای خواهر مهربان
!
این تو هستی که باید بر ما بگریی ،
ای رسول امین بردار ، که از کربلا می آیی و طول تاریخ ،بر همه نسلها می گذری و پیام شهیدان را می رسانی ،

ای که از باغ های سرخ شهادت می آیی و بوی گلهای نو شکفته آن دیار را ، در پیراهن داری ،
ای دختر علی ،
ای خواهر ،
ای که قافله سالار کاروان اسیرانی ،
ما را نیز ،در پی این قافله با خود ببر !

از کتاب شهادت - دکتر شریعتی - سخنرانی روز تاسوعا ( اسفند 1350 )

۰ نظر ۰۳ اسفند ۸۴ ، ۲۰:۴۶
فتحی
جمعه, ۲۸ بهمن ۱۳۸۴

آیه های کربلایی

آیه های کربلایی

پیامبر اکرم ( صلی الله علیه وآله و سلم )  برای تضمین سعادت امت دو یادگار سنگین و ارزشمند از خود به یادگار گذاشت که کتاب خدا و اهلبیت عصمت ( علیهم السلام ) بوده است . واین دویادگار تا قیامت از هم جدا نمی شوند. و هرگاه فرد و یا جامعه ای یکی از آن دو را رها کند ، به گمراهی دچار می شود.
در آموزه های دیگری که از معصومین ( علیهم السلام ) رسیده است ، به مردم سفارش شده که قرآن برای شما سخن نمی گوید وتفسیر آیات الهی را نخواهید دریافت مگر اینکه از ما بگیرید . که معانی و تفسیر ثقل اکبر فقط از ثقل دیگر ساخته است ولا غیر.
از مطالعه در زندگی اهلبیت ( علیهم السلام ) به دست می آید که مسلمانان در هر زمینه و موضوعی که نیاز به راهنمایی داشتند و مسئله ای برایشان مطرح بود ، مرجع قابل اعتماد و معصومانه برای بیان و توضیح مسئله و پاسخ گویی به مسائل مردم تنها اهلبیت و امامان معصوم ( علیهم السلام ) بودند .و در حدود دویست و پنجاه سال پس از پیامبر اکرم ( صلی الله علیه وآله و سلم ) ، قول و فعل و تقریر و در واقع سنت معصومین ( علیهم السلام ) جامعه انسانی را از نور و روشنی و هدایت برخوردار می نمود .

حضرت ابا عبدالله الحسین ( علیه السلام ) نیز که لحظه لحظه زندگی سراسر نور او به اراده پروردگار از رجس و پلیدی و گمراهی مبرا بود ، همه سخن و عمل و تصمیم ایشان آمیخته با قرآن و هماهنگ با کتاب خدا بود. و به حق او خود قرآن مجسم و قرآن ناطق بود .
بنا براین نهضت مقدس کربلا که زیبا ترین حماسه عشق و عرفان و بندگی حق است ، به یقین بهترین و کاملترین تفسیر و بیان برای آیات نورانی قرآن و کلام پروردگار است .
اما علاوه بر اعمال و رفتار، و تصمیم و اقدام آن سرور عاشقان که مطابق و مفسر قرآن است ، آن بزرگوار در مراحل و مقاطع متعددی از قیام کربلا  آیات قرآن را برای مخاطبان تلاوت فرموده اند که این موارد درخشندگی و حلاوت خاصی دارد . در این یادداشت برخی موارد که از ایشان نقل شده است تقدیم عاشقان قرآن و عترت می کنیم :

 

(1) هنگام خروج از مکه زمانی که کاروان حسینی حج را نیمه تمام گذاشت و به سوی کوفه حرکت نمود، از طرف فرماندار مکه کسانی آمدند و به امام ( علیه السلام ) گفتند آیا از خدا نمی ترسی که در بین امت پیامبر تفرقه می اندازی؟
امام ( علیه السلام ) این آیه را تلاوت کرد:
« لی عملی و لکم عملکم انتم بریئون مما اعمل و انا بریء مما تعملون- یونس/41» عمل من از آن من است و عمل شما از آن شما؛ شما از آنچه من انجام می دهم بیزارید و من از آنچه شما می کنید بیزارم. ( ابی مخنف – 277 )
(2)  در یکی از منازل قبل از رسیدن به کربلا ،  افرادی به کاروان امام برخورد کردند که از کوفه می آمدند. امام ( علیه السلام ) از آن ها اوضاع کوفه را جویا شد. در پاسخ گفتند که حضرت مسلم و هانی به شهادت رسیدند و پیکر آن ها را در کوچه و بازار به این سو و آن سو می کشیدند. 
 ابا عبد الله ( علیه السلام ) آیه استرجاع را تلاوت فرمود:
«انا لله و انا الیه راجعون-بقره/56».  ( ابی مخنف – 234 ، منتهی الآمال – 381)
( 3)
 وقتی سپاه کوفه به فرماندهی حر با امام ( علیه السلام ) برخورد کردند و جلوی ایشان را گرفتند، پس از مذاکراتی قرار شداز راهی بروند که به سوی کوفه یا مدینه نباشد. در ادامه راه امام ( علیه السلام ) برای یاران خود وسپاه حر خطبه ای بیان کرد که با این عبارات شروع شد :  ایها الناس إن رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم ) قال : من رأی سلطانا جائرا  . . . . در این خطبه امام ( علیه السلام ) نکات بسیار مهمی را بیان کرد و ازجمله خود را معرفی نمود ، مردم را نصیحت کرد ، و یادآوری نمود که شما نامه نوشتید و مرا دعوت کردید ، و اکنون این عهد شکنی شما بی سابقه نیست . شما با پدرم و برادرم و مسلم نیز چنین کردید . . . . و در ادامه این آیه را تلاوت نمود: « و من نکث فإنما ینکث علی نفسه –فتح/10 » هرکس پیمان شکنی کند درواقع به زیان خودش پیمان شکنی کرده . ( ابی مخنف – 244 )
(4) 
 به امام ( علیه السلام ) خبر دادند که قیس ابن مسهر صیداوی به شهادت رسیده ، و گفتند که عبید الله از قیس خواست بر فراز بام رفته و بر پدرت علی ( علیه السلام ) ناسزا بگوید. اما قیس به پدرت درود گفت و به ابن زیاد و پدرش لعنت فرستاد ومردم را از آمدن شما آگاه کرد و . . . سپس به فرمان ابن زیاد قیس را از بالای بام به پایین انداختند و سرش را از پیکر جدا کردند .
 از شنیدن این خبر امام ( علیه السلام ) چشمان مبارکش پر از اشک شد و این آیه را تلاوت فرمود: « فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلااحزاب / 23 » برخی پیمان خود را به آخر رساندند وبه شهادت رسیدند وبعضی درانتظارند و هیچ تغییری در پیمان خود ندادند . ( ابی مخنف – 248 ، منتهی الآمال – 379 )
(5)  در بین را که امام ( علیه السلام ) برمرکب سوار بود ، لحظاتی به خواب رفت و بیدارشد ، و این آیه را تلاوت فرمود :
« انا لله و انا الیه راجعون ، والحمد لله رب العالمین » و این عبارات را دو سه بار تکرار کرد . فرزندش علی اکبر ( علیه السلام ) عرض کرد پدرجان فدایت شوم چرا جملات استرجاع را فرمودی؟ امام ( علیه السلام ) فرمود : علی جان در خواب کسی را دیدم که می گفت این کاروان به سوی قربانگاه می رود و مرگ نیز به دنبال آنان روان است . علی اکبرگفت : پدر جان آیا ما بر حق نیستیم ؟ امام فرمود : چرا به خدا سوگند ما بر حق هستیم . و علی گفت « اذا لا نبالی بالموت ، نموت محقین » در این صورت از مرگ هراسی نداریم ، می میریم در حالی که بر حق هستیم »  (ابی مخنف – 252 ، منتهی الآمال – 387 )
(6 )
 روز تا سوعا سپاه ابن سعد قصد داشت جنگ را شروع کند ، امام حسین ( علیه السلام ) به حضرت ابالفضل ( علیه السلام ) فرمود «إن استطعت أن تصرفهم عنا فی هذاالیوم فافعل ، لعلنا نصلی لربنا فی هذه اللیله، فإنه یعلم أنی احب الصلاة له و تلاوت کتابه » با آنها صحبت کن وجنگ را تا فردا به تاخیر بینداز ، به این امید که دراین آخرین شب به پیشگاه پروردگار نماز بگذاریم ، و آمرزش بخواهیم . خدا خودش می داند که من چقدر در پیشگاه او نماز و تلاوت قرآن را دوست دارم .  ( ابی مخنف – 278 ، منتهی الآمال – 395 ، لهوف – 164 )
( 7) در شب عاشورا تعدادی سواران دشمن از نزدیک خیمه ها عبور کردند و در هنگام عبور آنها امام حسین ( علیه السلام ) این آیه را تلاوت فرمود :
« ولا یحسبن الذین کفروا انما نملی لهم خیرا لأنفسهم ، انما نملی لهم لیزدادوا إثما ولهم عذاب مهین – آل عمران/ 178 » آنها که کافر شدند تصور نکنند اگر به آنها مهلت می دهیم به سود ایشان است ، ما به آنها مهلت می دهیم فقط برای اینکه بر گناهان خود بیفزایند و برای آنها عذاب خوار کننده ای است .   ( ابی مخنف – 288 ) 
(8 )
 صبح روز عاشورا که سپاه دشمن به خیمه ها نزدیک شد، امام ( علیه السلام ) بر مرکب سوار شد و به آنها چنین فرمود : ایها الناس إسمعوا قولی  . . . . ای مردم سخن مرا گوش دهید و در باره جنگ با من شتاب نکنید تا شما را نصیحت کنم  . . . . و در این خطبه امام ( علیه السلام ) این آیه را تلاوت فرمود : « فأجمعوا أمرکم و شرکائکم ثم لا یکن أمرکم علیکم غمة ثم اقضوا إلی و لا تنظرون – یونس / 71 » شما به اتفاق خدایان باطل خود هر مکر و تدبیری دارید انجام دهید تا امر بر شما پوشیده نباشد ، و در باره من هر مکر و اندیشه ای که دارید به کار ببرید . و در ادامه این آیه را فرمود : « إن ولیی الله الذی نزل الکتاب و هو یتولی الصالحین – اعراف / 196 » همانا ولی و سر پرست من خدایی است که کتاب قرآن را نازل کرده و او همه صالحان را سر پرستی می کند  ( ابی مخنف – 306 )
(9)  روز عاشورا در یک هجوم سپاه کوفه مسلم ابن عوسجه به شهادت رسید. امام ( علیه السلام ) خود را به بالین او رساند ودر حالی که مسلم هنوز رمقی به تن داشت ، به او فرمود : ای مسلم پروردگارت باران رحمتش را بر تو ببارد. و بعد این آیه را تلاوت فرمود
« فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا – احزاب / 23 »  ( ابی مخنف – 327 ، منتهی الآمال – 418 )
(10)
 زید ابن ارقم می گوید من در غرفه ای نشسته بودم، سر امام حسین ( علیه السلام ) را از آن مکان عبور دادند و شنیدم که سر مبارک این آیه را تلاوت کرد : « أم حسبت أن اصحاب الکهف والرقیم کانوا من آیاتنا عجبا – کهف/ 9» آیا گمان کردی که اصحاب کهف و رقیم از آیات عجیب ما بودند . ( مقرم – 405 )
(11)
 روایت شده که سر امام ( علیه السلام ) را در محل پر رفت وآمد دمشق نصب کرده بودند و مردم متوجه آن سر شدند . سر مقدس آیات سوره کهف را تا این آیه تلاوت فرمود : إنهم فتیة آمنوا بربهم و زدناهم هدی و لاتزد الظالمین الا ضلالا  در روایت دیگری آمده که سر مقدس امام را به درختی نصب نموده بودند . مردم پیرامون آن را گرفتند و نوری هم از سر مبارک ساطع بود . آنگاه سر مقدس این آیه را تلاوت فرمود و سیعلم الذین ظلموا أی منقلب ینقلبون – شعرا /227   نها که ستم کردند به زودی خواهند دانست که بازگشت آنها به کجا می باشد ( مقرم – 406 )
(12)
 منهال ابن عمرو می گوید سر حسین ابن علی ( علیه السلام ) را در دمشق بر نیزه دیدم ، در جلوی آن مردی بود که سوره کهف را قرائت می کرد . وقتی به این آیه رسید «أم حسبت أن اصحاب الکهف و الرقیم کانوا من آیاتنا عجبا » سر مبارک به سخن آمد و به زبان فصیح گفت : شگفت انگیز تر از داستان اصحاب کهف کشتن من است .  ( مقرم- 407 ، منتهی الآمال – 494 )

 ***  علاوه بر مواری که آیات قرآن از قول امام حسین ( علیه السلام ) نقل شده است ، در جریان کربلا از یاران واصحاب و اهلبیت آن بزرگوار هم آیات قرآنی روایت شده ، خصوصا خطبه ها و سخنان حضرت سجاد ( علیه السلام ) و حضرت زینب (سلام الله علیها ) که در کوفه و شام ایراد نموده اند اشارات زیادی به آیات نورانی قرآن داشته اند ، که چون بنا بر اختصار بود از ذکر آنها خودداری شد .


السلام علی الحسین و علی علی ابن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین
-----------------------------------------------------

منابع مورد استفاده :
1-   مقتل الحسین – ابی مخنف – ترجمه علی کرمی
2 -
  منتهی الآمال – شیخ عباس قمی
3- 
 مقتل الحسین – عبد الرزاق الموسوی المقرم – ترجمه عزیز الله عطاردی
4-
  لهوف – سید ابن طاووس- ترجمه محمد طاهر دزفولی

۰ نظر ۲۸ بهمن ۸۴ ، ۱۰:۴۴
فتحی
يكشنبه, ۹ بهمن ۱۳۸۴

هیئت دلها

هیئت دلها

السلام علیک یا ابا عبدالله و علی الارواح التی حلت بفائک

  باز این چه شورش است که در خلق عالم است  
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین
 بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است

 

این صبح تیره باز دمید از کجا کز او
کار جهان و خلق جهان جمله درهم است
گویا طلوع می کند از مغرب آفتاب
کاشوب در تمامی ذرات عالم است

گر خوانمش قیامت دنیا بعید نیست
این رستخیز عام که نامش محرم است
در بارگاه قدس که جای ملال نیست
سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است

جن و ملک بر آدمیان نوحه می کنند
گویا عزای اشرف اولاد آدم است
خورشید آسمان و زمین ماه مشرقین
پرورده کنار رسول خدا حسین

بازم ماه محرم اومد ، خیمه های حسینی بر پاشد ، دل و جان عاشقا ماتم گرفت. هر کس توی این عزا خونه بیاد مورد عنایت خدا و امام زمانه . خوشا به حال ما  که این توفیق رو داریم . خدا این نعمت رو از ما نگیره  . . .خدا رو شکر کنیم که یک سال دیگه به ما عمر داد محرم را درک کنیم ، همه سر به سجده بگذاریم خدا را شکر کنیم ، زنده موندیم ، پیرهن مشکی پوشیدیم ، تو مجلس اربابمون حاضر شدیم

اللهم لک الحمد حمد الشاکرین لک علی مصابهم   الحمد لله علی عظیم رزیتی . اللهم ارزقنی شفاعه الحسین یوم الورود و ثبت لی قدم صدق عندک مع الحسین و اصحاب الحسین الذین بذلوا مهمجهم دون الحسین علیهم السلام

ممنونم آقا جون امام زمان ، ای صاحب عزای اصلی این ماه،  ازت ممنونم دستمو گرفتی تو مجلس بابات آوردی . اگه تو نخوای اگه تو دعوت نکنی کسی موفق به این همه توفیق نمیشه ، آقا جان آجرک الله فی مصیبت جدک الحسین . آقا تسلیت میگم به شما ، قربون اشکای چشمت ، قربون شال عزات برم مولا قربون کرمت . مجلس عزای بابای مظلومت را با نام اولین قربانی قیام حسینی ، اولین فدایی کربلایی  حضرت مسلم شروع می کنیم .

دلها رو روانه کوفه کنید . با پای دل سفر کنید با چشم دل ببینید مسلم وقتی دید گروه گروه مردم کوفه اومدند بیعت کردند . حضرت مسلم نامه نوشت : حسین جان مردم آماده یاری شما هستند بیا کوفه . . . .
اما بمیرم  یه وقت رسید که آقا نماز مغرب و عشا رو خوند  بعد از نماز دید کسی نمونده ، همه رفتند .. .. .با دل شکسته به هر طرف رو می کرد ازش رو می گردوندند . جایی رو نداشت بره مسلم تو کوچه های کوفه غریبانه می رفت و زمزمه می کرد  وای  وای

ای خدا ـ این دلِ شب من چه کنم              یک تن و این همه دشمن چه کنم
صبح، بودند همه یار ـ مرا                 شب به جان، دشمنِ خونخوار مرا
صبح ـ من شمع و همه پروانه                   شام، بیگانه ‌تر از بیگانه
صبح با من همگی پیوستند               شب، درِ خانه به رویم بستند
صبح، همراه مرا فوج سپاه              شب، مرا پیرزنی داد پناه
صبح، بر دامن من چنگ زدند            شام، از بام مرا سنگ زدند
امشب ای طُوعه مرا خانه بده                مرغِ بشکسته پرم ـ لانه بده
امشب ای زن به وفا مَردی کن             با من دِلشُده همدری کن
گر چه پیمان شکنی شد با من          رفته تن  ها و شدم تنها من
می کِشی گر چه به پایِ دارم         دست از دوست کجا بردارم

شنیدید با حضرت مسلم چه کردند . با نامردی آقا رو دستگیر کردند با دست بسته می کشیدند طرف دارالاماره ، بعضیها به آقا طعنه می زدند . . .  مردم به او سنگ می زدند . . .

هرکس نکرد ترک سر از اهل درد نیست
 در راه دوست هرکه نشد کشته مرد نیست
ناصح مده تو پند و غم درد ما مخور 
 ما عاشقیم و در خور ما غیر درد نیست
محنت کش وصالم و در گرد کوچه ها
جز گرد کوچه گرد من کوچه گرد نیست

به من سنگ بزنید من از سنگ هراسی ندارم . هرچه میخواهید سنگ به من بزنید . اما ای مردم دیگه به زینب سنگ نزنید . دیگه بچه های حسین رو سنگ نزنید . . . اما بدونید هرچه به من سنگ بزنید من دست از آقایم حسین بر نمی دارم . . . . . .

بیهوده به سنگم مزنید از در و از بام          من عاشق سر باخته ام دار بیارید

خواهید اگر عاقبت عشق ببینید                فردا همگی روی به بازار بیارید

**************

بذار یک صحنه هم از کاروان کربلا برات بگم . کاروان در یک منزلی توقف کرده بود ، قاصدی از کوفه اومد . اباعبدالله از اوضاع کوفه پرسید . گفت حسین جان کوفیان دلهاشون با شماست ولی شمشیر هاشون بر علیه شماست . من از کوفه بیرون نیومدم مگر اینکه دیدم بدن بی سر مسلم رو از بالای دار الاماره به زمین انداختند .. . . . .  نقل کردند آقا فرمود دختر مسلم رو بیارید  . . .  دختر کوچولوی مسلم رو در آغوش گرفت نوازش می کرد . . . دخترم غصه نخور من تو رو مثل دختر خودم دوست دارم  . . . . . اما این صحنه رو همبازی دختر مسلم یعنی رقیه خانم هم میدید    .  .   .  حسین جان   .   .   .    حسین جان   . . . . .  الا لعنه الله علی القوم الظالمین

۰ نظر ۰۹ بهمن ۸۴ ، ۲۰:۳۸
فتحی
چهارشنبه, ۲۸ دی ۱۳۸۴

غدیر عید سروری و برادری

غدیر عید سروری و برادری
علی در نگاه محمد ( صلوات الله علیهما )

1- یا علی - انا منک ، و انت منی ، روحک روحی ، و شیعتک شیعتی و اولیاوک اولیائی
2- یا علی- تو وصی و جانشین من هستی ، هر کس بر سر خلافت با تو نزاع کند ، به هیج وجه در اسلام نیست ، ومن روز قیامت دشمن او خواهم بود
3- یا علی-  تو امام بعد از من هستی و تو وزیر و یاور منی ، و تقسیم کننده بهشت و جهنم می باشی
4- یا علی- خداوند مرا برای نبوت و تو را برای امامت برگزید ، پس هرکس امامت تو را انکار کند نبوت مرا انکار کرده
5- یا علی- تو مولای هر مسلمان و امام هر مومن و پیشوای هر پرهیزکار هستی
6- یا علی- خوشا بر کسی که تو را دوست بدارد ، و وای بر کسی که تو را دشمن بدارد
7- یا علی- من دوستم با کسی که دوست تو باشد و دشمن هستم با کسی که دشمن تو باشد
8- یا علی-  شیعه تو شیعه خداست ، و یاران تو یاران خدا هستند ، و حزب تو حزب خداست و آنها رستگار هستند
9- یا علی- آنکه ولایت تو را دارد سعادتمند است ، و آنکه دشمن تو است شقی است
10- یا علی- تو و شیعیان تو قائم بر قسط هستید
11- یا علی- شیعیان تو آنهایند که در پنهان و آشکار از خدا می ترسند
12- یا علی- اعمال شیعیان تو در هر جمعه بر من عرضه می شود ، پس من از اعمال صالح آنها خوشحال می شوم واز کار های بدشان نزد خدا اسغفار می کنم (شرمنده می شوم )
13- یا علی- ذکر شیعیان تو در آسمان بیشتر از ذکر آنها در زمین است ، پس این را به آنها بشارت بده
14- یا علی-  به شیعیان و دوستانت بگو خود را از اعمالی که دشمنان آنها انجام می دهند منزه کنند . پس روز و شبی نیست که رحمت خدا بر آنها نازل نشود
15- یا علی- جانشینان بعد از من دوازده نفرند که تو اولین آنها هستی ، و آخرین آنها قائمی است که خدا به وسیله او شرق و غرب عالم را فتح می کند

 از کتاب مشارق انوار الیقین صص 88-89-90-107-108 -

 عهد اخوت

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم  علی علیه السلام را به عنوان برادر خود انتخاب کرد و از اعمال روز عید غدیر انجام صیغه برادری است و طی جملات زیبایی که در مفاتیح آمده انجام می شود . و در ان تعهد می کنند که دیدار و دعا و شفاعت را در حق یکدیگر فراموش نکنند
 یاد عزیزانی را که با ما این عهد را بستند و امروز خیلی جلو و بالا هستند گرامی میداریم ، به این امید که آنها هم در نزد مولا یادی از به جا ماندگان و عقب افتاده ها بکنند 


و جانبازان عزیزکه  همچون گل ها و ستاره های نورانی زندگی ما و فضای جامعه اسلامی  را نورانی و معطر کرده اند.

برای سلامتی و شفای کامل و طول عمر همه عزیزان جانباز صلوات

۰ نظر ۲۸ دی ۸۴ ، ۱۰:۲۸
فتحی
دوشنبه, ۲۶ دی ۱۳۸۴

امام هدایت - درس ولایت

تولد پیشوای هدایت هادی امت حضرت علی بن محمد الهادی ( علیه السلام ) مبارک باد
 امام هدایت ، درس ولایت

حضرت امام هادی ( علیه السلام ) پدران و اجداد گرامی خویش را با زیارت های خاصی زیارت می کرد که مشهورترین آنها  زیارت جامعه کبیره است .
این زیارت مجموعه گرانبهایی است که در بردارنده اوصاف و مقامات و فضائل و مناقب آن بزرگواران است . و برترین و شناخته شده ترین زیارات ائمه اطهار است . و شیعیان به این زیارت اقبال خاصی نشان می دهند . و حفظ آن و زیارت ائمه اطهار با این زیارت را خصوصا در روزهای جمعه اهمیت می دهند . علمای بزرگ عنایت و توجه خاصی به آن دارند . در مورد حضرت امام خمینی (ره ) نوشته اند تمام سالهایی که در نجف بودند هر روز صبح و در حرم امام علی  ( علیه السلام ) این زیارت را قرائت می کردند .

 زیارت جامعه کبیره یک کلاس و درس کامل بلکه اکمل از امام شناسی است . سند صحت آن به درجه قطع و یقین می رسد . شیخ طوسی در تهذیب ، شیخ صدوق در الفقیه ، و دیگران آن را نقل کرده اند و مرحوم محدث قمی با عنایت ویژه ای آن را در مفاتیح الجنان آورده است .

علامه مجلسی در باره آن گفته است : این زیارت دارای بهترین سند ، عمیق ترین مفهوم ، فصیح ترین الفاظ، بلیغ ترین معنی ، وعالی ترین شأن  است. و از جمله بهترین زیارات بشمار می رود .
زیارت جامعه کبیره از استواری ، بزرگی بیان ، و فصاحت شگفت انگیزی برخوردار است . و با الفاظ شیرین و دلنشین مزین شده است . ضمنا زیباترین تعابیر و دقیق ترین معانی و مفاهیم را بیان می کند . همه این موارد دلیل محکم و روشنی است که متن این زیارت از طرف معصوم ( علیه السلام ) صادر شده است .

سند زیارت : موسی بن عبدالله نخعی می گوید به حضرت علی بن محمد الهادی ( علیه السلام ) عرض کردم : یابن رسول الله مرا کلامی نیک ، رسا و بسیار شیوا بیاموز تا هر وقت خواستم یکی از شما را زیارت کنم آن را به زبان بیاورم .

 

حضرت  ( علیه السلام ) فرمود : چون بدرگاه رسیدى بایست و بگو شهادتین را با حال غسل و چون داخل حرم شوى و قبر را به بینى باءیست و سى مرتبه اَللَّهُ اکْبَرُ بگو پس اندکى راه برو به آرام دل و آرام تن و گامها را نزدیک یکدیگر گذار پس باءیست و سى مرتبه اَللَّهُ اکْبَرُ بگو پس نزدیک قبر مطهّر رو و چهل مرتبه اَللَّهُ اکْبَرُ بگو تا صد تکبیر تمام شود
 (و شاید چنانکه مجلسى اوّل گفته وجه تکبیر این باشد که اکثر طباع مایلند بغُلوّ مبادا از عبارات امثال این زیارت بغُلوّ افتند یا از بزرگى حق سبحانه و  تعالى غافل شوند یا غیر اینها)
 پس بگو

اَلسَّلامُ عَلَیْکُمْ یا اَهْلَ بَیْتِ النُّبُوَّةِ 
 سلام بر شما اى خاندان نبوت و جایگاه رسالت و مرکز رفت و آمد فرشتگان و جاى فرود آمدن وحى (الهى ) . . . . 
 سلام بر جایگاههاى شناسائى خدا و مسکن هاى برکت خدا و کانهاى حکمت و فرزانگى خدا و نگهبانان راز خدا و حاملان کتاب خدا و اوصیاء پیامبر خدا . . . .
پس آنکه از شما رو گرداند از دین خارج گشته و آنکه ملازم شما بود به حق رسیده و آنکه کوتاهى کرد در حق شما نابود گردید، و حق همراه شما و در میان شما خاندان و از جانب شما است و به سوى شما بازگردد و شمائید اهل حق ومعدن آن ، ومیراث نبوت  نزد شما است . . . .
 هر که شما را دوست دارد خداى را دوست داشته و هر که شما را دشمن دارد خداى را دشمن داشته و هرکس به شما محبت داشته باشد به خدا محبت داشته و هرکس با شما کینه توزد با خدا کینه توزى کرده و هرکه . . . . . .

 . . .  وَعادَتُکُمُ الاِْحْسانُ وَسَجِیَّتُکُمُ الْکَرَمُ وَشَاْنُکُمُ الْحَقُّ وَالصِّدْقُ  . . . .
 بِاَبى اَنْتُمْ وَاُمّى وَنَفْسى بِمُوالاتِکُمْ عَلَّمَنَا اللَّهُ مَعالِمَ دِینِنا وَاَصْلَحَ ماکانَ فَسَدَ مِنْ دُنْیانا وَبِمُوالاتِکُمْ  . . . . .
 فَاِنّى لَکُمْ مُطیعٌ مَنْ اَطاعَکُمْ فَقَدْ اَطاعَ اللَّهَ وَمَنْ عَصاکُمْ فَقَدْ عَصَى اللَّهَ وَمَنْ اَحَبَّکُمْ فَقَدْ اَحَبَّ اللَّهَ وَمَنْ اَبْغَضَکُمْ فَقَدْ اَبْغَضَ  اللَّهَ

اَللّهُمَّ اِنّى لَوْ وَجَدْتُ شُفَعاَّءَ اَقْرَبَ اِلَیْکَ مِنْ مُحَمِّدٍ وَاَهْلِ بَیْتِهِ الاَْخْیارِ الاَْئِمَّةِ الاَْبْرارِ لَجَعَلْتُهُمْ شُفَعاَّئى فَبِحَقِّهِمُ الَّذى اَوْجَبْتَ لَهُمْ  عَلَیْکَ اَسْئَلُکَ اَنْ تُدْخِلَنى فى جُمْلَةِ الْعارِفینَ بِهِمْ وَبِحَقِّهِمْ وَفى  زُمْرَةِ الْمَرْحُومینَ بِشَفاعَتِهِمْ اِنَّکَ اَرْحَمُ الرّاحِمینَ وَصَلَّى اللَّهُ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرینَ وَسَلَّمَ تَسْلیماً کَثیراً وَحَسْبُنَا اللَّهُ وَنِعْمَ  الْوَکیلُ

متن کامل زیارت جامعه کبیره در مفاتیح الجنان هست مراجعه بفرمایید.
التماس دعا  -  عارف ۲۶-۱۰-۸۴

۰ نظر ۲۶ دی ۸۴ ، ۱۲:۵۰
فتحی
دوشنبه, ۱۹ دی ۱۳۸۴

قیامت میقات

قیامت میقات

امروز در کشور ما هشتم ذیحجه است . و در برخی نقاط زمین نهم ذیحجه . چه ترکیب زیبایی! و نیز امروز نوزدهم دی ماه است . ببین تاریخ و جغرافیا باهم دست به یکی شدند و قیامتی بر پا کرده اند ، تا من و تو ساعتی را به تماشای قیامت بنشینیم .  با من بیا ! بیا . .  نگاه کن !


آنجا را ببین ! حجاز را می گویم . روز نهم ذیحجه است  بعد از نماز ظهر و عصر. بیرون از مکه ، کنار آن کوه ، جبل الرحمه  . در آن صحرا  خیمه هایی برپاست . حسین ( علیه السلام ) از خیمه اش بیرون می آید . و خانواده و دوستانش با عشق و اشتیاق به دنبالش. در کنار کوه رو به طرف کعبه می ایستد . چه وقار و ابهتی ! اما چقدر متواضع و فروتن ! دستها را بالا می گیرد و زمزمه می کند :  الحمد لله الذی لیس لقضائه دافع . . .
نزدیک غروب است اما حسین ( علیه السلام ) همچنان در حال خواندن دعا است . ازچشمان مبارکش بی وقفه اشک می ریزد . . .

مولای همه آزادگان و جوانمردان حسین ابن علی ( علیه السلام ) دعای عرفه را می خواند و می گرید  . . . . . . اِلهى اَنَا الْفَقیرُ فى غِناىَ فَکَیْفَ لا اَکُونُ فَقیراً فى فَقْرى اِلهى اَنَا الْجاهِلُ فى عِلْمى فَکَیْفَ لا اَکُونُ جَهُولاً فى جَهْلى

***************

دل نمی کنی ؟  بیا تا صحنه دیگر را با هم نگاه کنیم
ببین ! آنجا را ! حجاز ، مکه ، هشتم ذیحجه است . همه حجاج با شوق و امید مکه را ترک می کنند . تا خود را به صحرای عرفات برسانند . شب همه باید در عرفات باشند . وقوف در عرفات را درک کنند . . . اما گروهی به صورت یک کاروان مسیر دیگری را می پیمایند . آنها از مکه خارج می شوند ولی راه آنها به طرف عرفات نیست !  این چه کاری است که می کنند ؟ مگر نمی دانند که اتمام اعمال و مناسک حج واجب است ؟  آنها باید شب را در عرفات بمانند و بعد از آن هم وقوف در مشعر و بعد منی و قربانی و  . . .
کسانی دارند می روند تا به آنها تذکر بدهند . وظیفه را به آنها یاد آوری کنند . . . . اما وقتی با آنها روبرو می شوند بیشتر تعجب می کنند !! این کاروان از آن حسین ابن علی
 ( علیه السلام ) است !!!   
-        
یابن رسول الله ! حسین جان ! شما چرا ؟؟  مگر به عرفات نمی روید ؟ چرا حج خود را نیمه تمام گذاشتید ؟ شما باید به عرفات و مشعر بروید باید در منی قربانی کنید و باید اعمال حج را کامل کنید !
-         قربانگاه می روم ولی قربانگاه من جای دیگری است . من قربانیانی  همراه خودم دارم . از قربانی شش ماهه تا سیزده ساله ، و هفتادساله !!  میقات من در کربلااست . . . . . .

*******************
حالا یکبار دیگر نگاه کن ! نوزدهم دی ماه سال پنجاه شش شمسی . ایران .  قم . ببین چه قیامتی است ! مردم فریاد می زنند . نام مراد خود را می برند : خمینی رهبر ماست . . . درود بر خمینی
آنها مصمم و با اراده قیام کرده اند تا اعلام کنند که بندگی طاغوت وشیطان را نمی پذیرند . . . . این شروع شعله ور شدن قیامی است که تا چند صباح دیگر دنیا را  به تعجب و تمکین وا می دارد . انقلابی که دنباله همان حرکت کاروان حسینی است .  . . . .

باز هم ببین ! این بار هم ایران . همان ایران که نوزدهم  دی را دیدی . خوزستان شلمچه . جبهه های نبرد با شیطان . نوزدهم دی ماه است.  سال شصت و پنج . عملیات کربلای پنج !
چه قیامتی برپاشده است ! جوانان با ایمان ، عاشق ، دلاور ، دل از دنیا شسته و به یار  دلبسته ، کربلای دیگری برپا کرده اند ! کربلای پنج . عاشقان خمینی با درس از مکتب حسینی  چه زیبا دشمن تا دندان مسلح را که از تمام دنیا حمایت می شود زمین گیر و خوار کرده اند .
آنجا را ببین ! آن سنگر تیربار ، یکی به طرف آن می رود ، تصمیم دارد شر آن تیر بار لعنتی را از یاران هم رزمش دور کند ! ببین او موفق می شود ! تیر بار خاموش شد ! سنگر منفجر شد !!! آفرین به این دلاور . . . .
 اما  چرا بر نمی خیزد . . . چرا . . بیا جلوتر ! آخ ! ببین ! این که غلام است  .  . برادرت  . . .  تیر به سینه اش خورده  . . . . . .  برادر شهیدم شهادتت مبارک !!!

حالا دیگر خودت می دانی ! راحت باش . این قیامت را دیدی ! دیگر به فکر تاریخ یا جغرافی نباش ! زمین و زمان را نادیده بگیر ! هر جا و هر زمان ! چه فرقی دارد ! همه جا کربلاست ! همه جا عرفات است . همیشه روز عرفه است ! و همیشه روز کربلای پنج است !
برو به فکر خودت باش ! در ایران یا حجاز ، روز نهم یا هشتم ! چه می دانم در عرفات یا در یک مسجد ، حسینیه ، گوشه اتاقت  هر جا شده یگ گوشه ای را اختیار کن ! ببین دلها را چه اشتیاقی برای مناجات با خدا دارند ! ببین جوانها را ! ببین عرفات را ! دعای عرفه را بخوان !
می خواهی چه کنی ؟؟؟  یک کاری بکن !     ۱۹-۱۰-۸۴

۰ نظر ۱۹ دی ۸۴ ، ۱۲:۴۸
فتحی
شنبه, ۱۷ دی ۱۳۸۴

سلام بر شکافنده علم

سلام بر گسترش دهنده علم اولین و آخرین

روز هفتم ذی الحجه سال 114 قمری پنجمین امام معصوم شیعیان و جانشین برحق رسول الله حضرت امام محمد باقر ( علیه السلام ) به شهادت رسید . این مصیبت بزرگ را به همه دوستداران و پیروان اهلبیت ( علیهم السلام ) خصوصا حجت خدا مهدی فاطمه ( علیه السلام ) تسلیت عرض می کنیم .
آن حضرت در اول ماه رجب سال 57 قمری به دنیا آمد . پدر بزرگوارش امام سجاد ( علیه السلام ) و مادرش فاطمه دختر امام مجتبی ( علیه السلام ) بود . لذا  ایشان هم از طرف پدر و هم از مادر علوی بود .
در چهار سالگی در کربلا حضور داشت و شاهد همه حوادث عاشورا بود . و با همان سن کم مصائب کربلا و اسارت را تحمل کرد و یکی از راویان کربلا می باشد .   بیشتر دوران امامتش مصادف با حکومت هشام ابن عبدالملک ظالم و ستگر اموی بود . که امام ( علیه السلام ) را شدیدا تحت نظر و سانسور قرار می داد.
 به سبب ضعف و آغاز افول حکومت اموی فرصتی پیش آمد که امام ( علیه السلام ) توانست حوزه تدریس و تعلیم تشکیل دهد و معارف ناب اسلام محمدی را به مردم بیاموزد .

آن حضرت را باقر لقب دادند چون علوم اولین وآخرین را شکافت و ظاهر ساخت . و دلش دریای پهناور و چشمه جوشان علم و دانش بود . 
جابر ابن عبدالله انصاری که از اصحاب رسول خدا ( صلی الله علیه و آله وسلم) بود نقل کرده که پیامبر ( صلی الله علیه و آله وسلم) به من فرمود : (( ای جابرتو زنده می مانی تا پسرم محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابیطالب را ، که در تورات به باقر معروف است ملاقات می کنی . پس چون او را دیدی از جانب من به او سلام برسان ))
بیشترین احادیث و روایات که شیعیان در علوم دینی و تفسیر قرآن و آداب و احکام استفاده می کنند از حضرت باقر ( علیه السلام ) و فرزندش حضرت صادق ( علیه السلام ) می باشد .

جلوه هایی نورانی از باقر العلوم:
1- کمال ، و تمام کمال : تفقه و بصیرت یافتن در دین ، صبر در مصیبت و دشواری ها ، و اندازه نگهداشتن در معیشت است .
2- سه چیز از مکارم دنیا و آخرت است : کسی را که بر تو ستم کرده عفو کنی ، آنکه از تو پیوند قطع کرده با او متصل شوی ، وبا کسی که از روی نادانی به تو ستم کرده حلم بورزی.
3- عالمی که مردم از او بهره ببرند از هفتاد هزار عابد برتر است .
4- چهار چیز از گنج های نکو کاری است : کتمان حاجت ،کتمان صدقه ، کتمان درد ، و کتمان مصیبت .
5- حیا و ایمان در یک ریسمان مقرون همند، و هرگاه یکی از آنها برود دیگری هم به دنبالش خواهد رفت .

یا وجیها عندالله ، اشفع لنا عندالله

ای دومین محمد و ای پنجمین امام 
از خلق و از خدای تعالی تو را سلام
چشم و چراغ فاطمه خورشید هفت نور
روح روان احمد و فرزند چار امام

صف تو را نگفته خدا جز به افتخار
نام تو را نبرده نبی جز به احترام
حکم خدا به همت تو گشته پایدار
دین نبی به دانش تو مانده مستدام

با آن همه جلال و مقامی که داشتی
دیدی ستم زخصم ستمگر علی الدوام
گه دید چشم پاک تو بیداد از یزید
گاهی شنید گوش تو دشنام از هشام

گاهی به دشت کرببلا بوده ای اسیر
گاهی به کوفه بر تو ستم شد گهی به شام
گه کف زدند اهل ستم پیش رویتان
گه سنگ ریختند به سرهایتان زبام

داریم حاجتی که زلطف و عنایتت
بر قبر بی چراغ تو گوئیم ما سلام
(( میثم )
)

۰ نظر ۱۷ دی ۸۴ ، ۲۲:۴۶
فتحی
يكشنبه, ۱۱ دی ۱۳۸۴

دریای علم وپاکی‎ ‎در کودکی

دریای علم وپاکی در کودکی

مبنای اعتقادی:
1-   امامت چون یک منزلت الهی است ، پس همچون نبوت توسط خداوند تعیین می شود
2-
    امامت چون منصبی الهی است ، علم امام ازجانب خدا به او اعطا می شود
3-
     امامت چون با تایید و تعیین خداوندی است ، پس مقید به سن خاصی نیست

پیشوای نه ساله :
امام جواد (علیه السلام ) در هنگام شهادت پدر بزرگوارش امام رضا  (علیه السلام ) نه سال داشت و شیعیان از کوچکی سن او نگرانی و تامل داشتند . علما و بزرگان شیعه پس از انجام اعمال حج به خدمت آن حضرت رسیدند و در این دیدار از کرامات و علوم سرشار و کمالاتی که از آن بزرگوار دیدند ، اقرار به امامت ایشان نمودند و زنگ شبهه و تردید از دلها زدوده شد .
طبق روایات وارده توسط مخالفین نیز  درچندین مجلس متوالی هزاران مسئله از مسائل مشکل و غامض از آن دریای علوم و فضائل سئوال کردند و در تمام موارد جواب کامل شنیدند .

جوان ترین امام شهید :
امام محمد تقی الجواد  (علیه السلام ) بنا بر تحمیل مامون با ام الفضل دختر او ازدواج کرد . ام الفضل نازا بود و امام  (علیه السلام ) با زنی پاک به نام سمانه ازدواج کرد که امام دهم  (علیه السلام ) از ایشان به دنیا آمد .
ام الفضل کینه امام را به دل گرفت . مرتب جاسوسی می کرد و خبر های خانه امام را برای مامون و بعد از او برای معتصم می برد . عمویش معتصم عباسی نتوانست وجود امام  (علیه السلام ) را تحمل کند و سر انجام توطئه قتل امام جواد  (علیه السلام ) به دست ام الفضل عملی شد .  او زهری در انگور قرار داد و حضرت جواد  (علیه السلام ) را  مسموم و شهید نمود .
وقتی امام  (علیه السلام ) در بستر شهادت افتاد آن زن پشیمان شد و گریه می کرد . امام جواد  (علیه السلام ) به او فر مود : (( چرا گریه می کنی ؟ گریه تو سودی ندارد . سوگند به خدا به زودی به فقر و دردی گرفتار می شوی که نه در مان دارد و نه نجات می یابی ))

مدتی پس از شهادت امام  (علیه السلام ) ام الفضل بیمار شد و هرچه دارایی داشت برای درمان صرف کرد ولی بهبودی نیافت و با وضع بدی از دنیا رفت .

علم بی کران امامت :
  
یحیی ابن اکثم قاضی بغداد بود ، او را انتخاب کردند تا در مجلسی با حضور مامون و عده ای دیگر با امام جواد  (علیه السلام ) که در سن کودکی بود، مباحثه علمی نموده و او را نزد همه شکست دهد . یحیی سئوال کرد :
-       
چه می فرمایی در مورد کسی که در حال احرام صیدی را کشته است ؟
امام  (علیه السلام ) برای اینکه نشان
دهد این مسئله شاخه های زیادی دارد و هر شاخه و فرع آن جواب خاص خود را دارد فرمود : به من بگویید که
 
1- آن شخص در محل حرم صید را کشته  یا در غیر حرم ؟

2-    به مسئله علم داشته ویا جاهل بوده ؟
3-
    از روی عمد کشته یا از خطا و غیر عمد ؟
4-
   آن فرد بنده بوده یا آزاد بوده ؟
5-
   صغیر بوده یا کبیر بوده ؟
6-
    این اولین صید او بوده یا قبلا هم صید کرده ؟
7-
     آن فرد بر کار خود اصرار دارد یا پشیمان شده ؟
8-
    در شب صید نموده یا در روز ؟
9-
    در احرام عمره بوده یا در احرام حج ؟
10-
  صید او از پرندگان بوده یا از غیر پرنده؟
11-
آن حیوان صغیر بوده یا کبیر بوده ؟

یحیی با شنیدن این همه فروعات و شاخه های مسئله حیران شد و هوش از سرش رفت و عجز و درماندگی از چهره اش پیدا شد ، زبانش در لکنت افتاد و در اینجا مامون به حاضران گفت حالا دانستید با چه کسی طرف هستید ؟

چند سخن گهر بار از امام تقی علیه السلام

1-    لا تکن ولی الله فی العلانیه و عدوا  له فی السر = در ظاهر دوست خدا و در باطن دشمن خدا نباش
2-    ایاک والمصاحبه الشریر ، فانه کالسیف المسلول ، یحسن منظره و یقبح آثاره = بپرهیز از رفاقت با آدم بد ، زیرا که مثل شمشیر کشده است . ظاهرش زیباست ولی اثرش زشت است .
3-  کفی بالمرء خیانه ان یکون امینا للخونه = در خیانتکاری انسان همین بس که برای خائنان مورد اطمینان باشد
4-  الموءمن یحتاج الی ثلاث خصال : توفیق من الله ، و واعظ من نفسه ، و قبول ممن ینصححه = موءمن به سه خصلت نیاز دارد : توفیق از طرف خداوند ، و واعظ و پند دهنده ای ازدرون خودش ، و قبول از کسی که او را نصیحت می کند.
5-  من اطاع هواه ، اعطی عدوه مناه = هرکس خواسته دل خود و هوای نفسش را اطاعت کند آرزوی دشمن خود را برآورده کرده

۰ نظر ۱۱ دی ۸۴ ، ۱۲:۱۹
فتحی
سه شنبه, ۶ دی ۱۳۸۴

حسرت دیدار

در حسرت دیدار

دلم هوایی شده بود . میل کعبه داشت ، راهم نمی دادند . که تو در برون چه کردی؟؟؟ . . . .

 به جملاتی از الهی نامه برخوردم خیلی بیشتر از ظرفیت من بود ، به شما تقدیم می کنم :

منتخب از الهی نامه استاد حسن زاده آملی:

الهى! خانه کجا و صاحب خانه کجا؟
 طائف آن کجا و عارف این کجا؟

آن سفر جسمانى است و این روحانى؛
 آن براى دولتمند است و این براى درویش؛

 آن اهل و عیال را وداع کند و این ماسوا را؛
 آن ترک مال کند و این ترک جان؛

 سفر آن در ماه مخصوص است و این راه همه ماه؛
 و آن را یک بار است و این را همه عمر؛
 آن سفر آفاق کند و این سفر انفس، راه آن را پایان است و این را نهایت نبود؛
 آن مى ‏رود که
برگردد و این مى رود که از او نام و نشانى نباشد؛

 آن فرش پیماید و این عرش؛
 آن مُحرم مى ‏شود و این مَحرم؛
 آن لباس احرام مى‏پوشد و این از خود عارى مى شود؛
آن لبیک مى گوید و این لبیک مى شنود؛

آن تا به مسجد الحرام رسد و این از مسجد الاقصى بگذرد؛
 آن استلام حجر کند و این اشتقاق قمر؛
آن را کوه صفاست و این را روح صفا؛
 سعى آن چند مرّه بین صفا و مروه است و سعى این، یک مرّه در کشور هستى؛

 آن هروله مى کند و این پرواز؛
 آن مقام ابراهیم طلب کند و این مقام ابراهیم؛
 آن آب زمزم نوشد او این آب حیات؛
 آن عرفات بیند و این عرصات؛

 آن را یک روز وقوف است و این را همه روز؛
 آن از عرفات به مشعر کوچ کند و این از دنیا به محشر؛
 آن رمى جمرات کند و این رجم
همزات؛
آن حلق رأس کند و این ترک سر؛

آن را «لافسوق و لاجدال فى الحج» است و این را « فى العُمر»؛
 آن بهشت طلبد و این بهشت آفرین؛
 لاجرم آن حاجى شود و این ناجى؛
 خنک آن حاجى که ناجى است؛

 الهى توانگران را به دیدن خانه خوانده اى و درویشان را به دیدار خداوندِخانه؛
 آنان سنگ و گل دارند و اینان جان ودل؛
 آنان سرگرم درصورتندو اینان ‏محو در معنا؛
 خوشا آن توانگرى که درویش است.

الهى! تن به سوى کعبه داشتن چه سودى دهد آن را که دل به سوى خداوند کعبه ندارد؟

۰ نظر ۰۶ دی ۸۴ ، ۲۱:۱۸
فتحی
سه شنبه, ۲۹ آذر ۱۳۸۴

دلم برای خودم تنگ شده

دلم برای خودم تنگ شده

خیلی از خودم  دور شدم ، خیلی به خودم بدی کردم  از من زده شد ، فاصله گرفت.  دیگه حالی از من نمی پرسه نمی گه من به اون عادت کرده بودم . نمی گه هوای دیدنش  رو می کنم . این همه فاصله ! این همه دوری ! این همه جدایی !

من با اون انس داشتم ! او به دردهام می رسید و من هم همراه با اون برای درمان دردها دنبال دارو بودم . شب و روز من ، لحظه لحظه من  مراقبت و کشیک از اون بود . و همه وقت و همه جا نور پیدا در ضمیر او به من جان می داد . وای که چه روز و شبهایی با خودم  داشتم ! اون ماه شعبان ! چه حرص و ولعی داشتم برای آماده شدن بیشتر ، آراستگی بیشتر ، تا بتونم ماه رمضان سرم رو بالا بگیرم و با صاحب خونه حرف بزنم ! . . . . بعد که گفتند ماه رمضان داره میاد  با شوق و ذوق رفتم استقبالش ، مثل جان شیرین در آغوشش گرفتم و اونم منوحسابی تحویل گرفت . چه وصلی ! چه وصالی ! چه شوری و چه حالی ! روزها پر از نور و سرور عارفانه عشق ، وشبها روشن و نورانی از سوز عاشقانه عرفان ، دیگه بیداری شب و زمزمه سحر  یه چیز عادی شده بود . !!

من همه جا مواظب بودم که اون ضرر نکنه ، عقب نمونه ، سرافکنده نشه . خودمو میگم .  از روسیاهی فردا می ترسیدم ، و از خالی بودن دستم موقع رسیدن به خط پایان ، به خودم می لرزیدم . برای همین هم حسابی کار می کردم . ورد زبونم شده بود صلوات و حتی با دهان بسته و برای دوری از ریا  همیشه کلمات نورانی رو تکرار می کردم.

وقتی شبهای قدر گذشت اونقدر از توشه هایی که جمع کرده بودم خرسند بودم که احتمال هم نمی دادم یه روز بازهم به گدایی و مفلسی می افتم .  روز عید فطر هرچی گفتن توی این سرمای اول صبح ، خوب همین مسجد سرکوچه که نماز عید برگزار میشه برا چی می خوای بری مصلی ؟؟  اونقدر این حرف برام بی اهمیت بود که حتی جواب ندادم .  آخه وقتی یه کم اون طرفتر خروار خروار ثواب می دادند چطور راضی باشم که به برداشت اندکی قناعت کنم ؟؟؟؟

. . . .  حالا با اینکه خیلی از اون روزا نگذشته ، ولی چقدر من عوض شدم ! چقدر عقبگرد کردم ! چقدر جا موندم ! 
وای ی ی ی ی ی  که چه بلایی سرم اومد ! با خودم چه کردم . .چه کردم  . .چه کردم ؟؟؟ 
کارم به جایی رسیده که دیگه  خودم رو از دست دادم ، بی توجه ، بی مسئولیت ، بی همت ، بی . . . .!    این چه بلایی بود که سرمن اومد ؟ من از کجا خوردم ؟ چی شد که اینطوری شدم ؟؟؟

من خودم رو از دست دادم ، از خودم جدا شدم ، بریدم ، فاصله گرفتم  . .  . وقتی فکر می کنم که چقدر اون خود من  خوب بود دوست داشتنی بود  . . . وای ی ی  چقدر دلم برا خودم تنگ شده !!  چقدر حسرت می خورم که بازم همون باشم ، ولی آخه  کو؟  کجا  ؟ چطوری میشه باز همون بشم ؟؟ اون خیلی خوب بود  خیلی خوب بود  خیلی . . .  دلم براش خیلی تنگ شده . .  شاید یه نامه براش بنویسم . بگم  من پشیمونم  ،غلط کردم ، میخوامت ،  بیا که دلم برات یه ذره شده ، دلم برات تنگ شده ، دلم برات تنگ شده !!  ولی اون بر میگرده ؟؟؟     ۲۹-۹-۸۴

۰ نظر ۲۹ آذر ۸۴ ، ۱۴:۱۶
فتحی
پنجشنبه, ۲۴ آذر ۱۳۸۴

یا ضامن آهو

یا ضامن آهو

بیا ای دل که ذکر هو بگوییم
ثنای ضامن آهو بگوییم
خوشا آنان که دایم با رضایند
کبوتر های آن حال و هوایند
پناه ماسوایی یابن زهرا
گل باغ خدایی یابن زهرا
قلوب عاشقان دیوانه تو
تویی شمع و جهان پروانه تو
نه شرقی و نه غربی اصل نوری
به هر مشکوه داری یک ظهوری
کلام طیبی چون نخل جانی
به اذن حق ثمربخش جهانی

مزارت کعبه حج فقیران
منای عشق تو سرچشمه جان
همه دل بسته روی چوماهت
همه شیدای یک برق نگاهت
ضریح پاک تو قلب جهان است
مطاف جمله پیغمبران است
ستاره چون به شب دیده گشاید
سلام عشق تقدیمت نماید
به تعظیمت که هرشب ماه خیزد
برآن گلدسته عطر نور ریزد
سحرگه مهر با مژگان نورین
زند جاروب بر ایوان زرین
بهشت ما سرای تو رضاجان
رضای حق رضای تو رضاجان
فدای آن کبوتر های کویت
منم سرمست احسان سبویت
من ودل بسته موی تو هستیم
نمک پرورده کوی توهستیم
به چشم مست تو حیرانم ای دوست
به کوی عشق تو مهمانم ای دوست
شدم پروانه گل دسته تو
منم آن زایر دلخسته تو
رضا جان من گدایم من گدایم
گدای یک سبو سلم و رضایم
بده زان می که در خمخانه داری
به این مهمان که می نالد به زاری
سرا پا غرق الطاف تو هستم

می عشقت نموده مست مستم
ألا یاضامن آهو کرم کن
نگاهی گوشه صحن و حرم کن
منم آهوی دربند و پریشان
تو ضامن شو رهایم کن رضاجان
زخوی تو سخاوت می تراود
زلبهایت کرامت می تراود
به هر دردی دوا خاک مزارت
شفای هر غمی باشد غبارت
منم عبدی که آزاد تو هستم
به هر جا پا نهم یاد تو هستم
شهادت می دهم از روی ایمان
که می دانی مقام و حال مهمان
تو آگاهی به اوراد و کلا مم
جوابت شامل عرض سلا مم
در این درماندگی و بی پناهی
نوازش کن دلم را با نگاهی

« مشهد مقدس - عارف »

 

۰ نظر ۲۴ آذر ۸۴ ، ۱۲:۴۳
فتحی
چهارشنبه, ۲۳ آذر ۱۳۸۴

سلام بر امام رئوف

آقا امام رضا سلام !

سلام آقاجان ، سلام گل بهشی فاطمه ، سلام پاره تن رسول الله ، سلام حجت خدا در میان خلق ، سلام نور خدایی ، سلام بهترین نعمت الهی ، سلام چراغ روشنی بخش راه زتدگی ، سلام پرچم هدایت ، سلام ضامن سعادت ، سلام کشتی نجات ، سلام محرم راز های ناگفته دلم ، سلام دوای دردهای نهفته در وجودم ، سلام عزیزم ، سلام امیدم ، سلام پناهم ، سلام امام عزیزم ، سلام سنگ صبورم ، سلام امام رضا  تولدت مبارک  . . . . . . .


کاش قابل بودم که فدات بشم ، کاش معرفت داشتم که پیروت باشم ، کاش سعادت داشتم که شیعه ی توباشم ، کاش . . .کاش الان توی حرمت بودم  . .  توی اون شلوغی زائرای عاشقت گم می شدم .. . خودم را رها میکردم در اون موج دریای عاشقات ، لحظاتی یادم می رفت که چقدر بدم  ، چقدر ازتو دورم ، چقدر  دست خالی ام !!! آقاجان هروقت دلم می گیره هر جا که باشم رو می کنم طرف حرمت ،  اگر بتونم خودمو به حرم تو می رسونم ، اگه زائرات بذارن و اذیت  نشن میام سرمو به ضریح با صفات می چسبونم و عقده های  دلم رو با اشک خالی میکنم . آخه تو مملکت ما تو نماینده همه اونها هستی . تو برای من  پیغمبر ی  ، توعلی هستی ، تو گمشده ی پهلو شکسته علی هستی ، تو حسینی ، تو همه کس منی . تو همه چیز منی  ، تو امام منی ، تو مولای منی

آقاجون دلم میخواد یک گوشه حرمت بشینم به ضریحت نگاه کنم باهات حرف یزنم و گریه کنم ،  . . . دلم گرفته ، عقده دارم  آقاجون آقا جون آقاجونم  . . . توهم به من جواب میدی ؟؟ تو هم منو دوس داری ؟؟ تو هم به من نگاه می کنی ؟؟

 آقا جون تولدت مبارک

۰ نظر ۲۳ آذر ۸۴ ، ۱۲:۱۲
فتحی
شنبه, ۱۹ آذر ۱۳۸۴

شهید محراب - گناهان کبیره

شهید محراب - گناهان کبیره
 

20 آذر 1360 حضرت آیت الله سید عبدالحسین دستغیب نماینده امام و امام جمعه شیراز توسط منافقین در نماز جمعه به شهادت رسید 

او از یارن مخلص وهمدل و همرا ه امام خمینی ( ره ) بود و شهادتش برای امام بسیار تلخ و غم افزا بود. و در مدت عمر پر برکت خود هم در پرورش شاگردان شایسته وهم در نشر و ترویج تعالیم مقدس اسلام بسیار موفق بود . در سال های اول انقلاب به خصوص پس از شهادتش ، بیشتر افراد اهل مطالعه و علاقمند به اسلام با کتاب ها و نوشته هایش انس خاصی داشتند . بیانات شیوا و رسا و دل پاک و نیت خالصش این جاذبه را مضاعف می کرد . حدود به چهل عنوان کتاب ازآن بزگوار به چاپ رسیده . و در میان کتابهایش‌ " گناهان کبیره " از همه بیشتر مورد توجه و مطالعه قرار گرفت . روح مطهرش شاد و با اجداد معصومش محشور باد                             برای شادی روحش صلوات و فاتحه 

 کتابهای شهید:
    1- ایمان   2- بندگی راز آفرینش ( شرح خطبه فدکیه )  3 -  گناهان کبیره ( 2 جلد )  4- توحید 5- آدابی از قرآن ( تفسیر سوره حجرات )  6- اخلاق اسلامی  7- نبوت  8- راز گویی و قرآن ( تفسیر سوره مجادله )  9- مظالم  10- معاد  11- حقایقی از قرآن ( تفسیر سوره قمر )  12- نفس مطمئنه  13 – عدل 14- قیامت و قرآن ( تفسیر سوره طور )   15- شرح خطبه شعبانیه  16-  امامت  17- قلب قرآن ( تفسیر سوره یس )  18- صلواة الخاشعین  19- فاطمه زهرا (سلام الله علیها ) 20- معراج ( تفسیر سوره النجم )  21- استعاذه  22- سید الشهداء (علیه السلام )  23- معارفی از قرآن ( تفسیر سوره حدید )  24- 82 پرسش 25- زینب کبری (سلام الله علیها )  26- سرای دیگر ( تفسیر سوره واقعه )  27- داستانهای شگفت  28- مهدی موعود  29- بهشت جاویدان ( تفسیر سوره الرحمن )  30- فاتحة الکتاب  31- قیام حسینی  32- قلب سلیم ( 2 جلد )    33- خطبه های جمعه

کتاب گناهان کبیره

گناه کبیره چیست ؟
 
1- هر گناهی که در قرآن و حدیث به کبیره آن تصریح شده باشد
 
2- هر معصیتی که در قرآن یا سنت معنبر صریحا برای ارتکاب آن وعده آتش رسیده باشد
 
3- گناهی که در قران و سنت معتبر از گناه کبیره مسلم بزرگتر شمرده شود ( مثلا = فتنه از قتل بزرگتر است )
 4- گناهی که دین داران آن را بزرگ می دانند 

 از آنجا که دانستن گناهان کبیره بر هر مسلمانی واجب است تا از آنها پرهیز کند ، گناهانی که کبیره بودنش مسلم است و در این کتاب مشروحا بیان شده است  فهرست وار ذکر می گردد

گناهان کبیره: 
1-    
شرک و ریاء  2- یاس از رحمت خداوند 3- بدگمانی به خدا 4- نترسیدن از قهر خداوند 5- آدم کشی 6- عقوق والدین 7-قطع رحم  8- خوردن مال یتیم 9- ربا خواری 10- زنا 11-لواط  12- قذف 13- شراب خواری 14- قمار 15- سرگرمی به لهویات و.. 16- غناء 17- دروغ 18- سوگند دروغ 19- شهادت دروغ 20- گواهی ندادن  21- پیمان شکنی 22- خیانت به امانت 23- دزدی  24- کم فروشی 25- حرام خواری 26- حبس حقوق 27- فرار از جهاد 28- تعرب بعد از هجرت 29- کمک به ستمگران 30- کمک نکردن به ستمدیدگان 31- سحر و جادو 32- اسراف  33- تکبر ورزیدن 34- جنگ با مسلمانان 35- خوردن مردار و گوشت خوک 36- ترک عمدی نماز  37- ندادن زکات  38- سبک شمردن حج  39- ترک یکی از واجبات  40- اصراربرگناه و کوچک شمردن گناه  41- ستم کردن به ورثه در وصیت  42- غیبت  43- نمامی  44- استهزاء مومن  45- سب و طعن مومن 46- خوارکردن مومن 47- رسوا کردن مومن  48- هجو مومن با شعر و نثر 49- اذیت مومن  50- همسایه آزاری  51- مکر و نیرنگ  52- دورویی  53- احتکار  54- حسد  55- دشمنی با مومن  56- مساحقه  57- قیادت و دیاثت  58- استمناء  59- بدعت  60- حکم ناحق  61- جنگ در ماه حرام  62- بازداشتن از راه خدا  63- کفران نعمت  64- فتنه انگیزی 65- فروختن اسلحه به کفار  66-بهتان و سوء ظن  67- هتک قرآن  68- هتک کعبه  69- هتک مساجد  70- هتک مشاهد مشرفه و تربت امام حسین ( ع )

گناهانی که احتمالا کبیره است:
دانستن سایر محرمات که ممکن است مورد ابتلاء مومن واقع شود ، ضروری وواجب است که آنها را دررساله های توضیح المسائل بیان کرده اند.  
( شهید دستغیب در این مورد هم 22عنوان را بیان کرده اند که برای اختصار ذکرنکردم )  خداوندا توفیق شناخت گناهان و دوری از آنها را به ما عطا بفرما              ۱۹-۹-۸۴
۰ نظر ۱۹ آذر ۸۴ ، ۱۲:۵۰
فتحی
سه شنبه, ۱۵ آذر ۱۳۸۴

قاب خیال

قاب خیال
 

در دل خسته ام از هجر تو غوغاست هنوز
مرغ جان در طلب آن گل رعناست هنوز

دمبدم میل دلم جانب کویت باشد 
باده وصل تورا غرق تمناست هنوز

غم هجران تو کی می رود از سینه برون
هرکجا می نگرم روی تو پیداست هنوز

لن ترانی تورا گرچه شنید این دل من
طور جان تشنه آن جلوه سیناست هنوز

صفحه خاطر من قاب خیال توشده 
چشم دل عکس تورا محو تماشاست هنوز

وعده وصل که دادی زپس شام فراق
 همه شب دیده دل در ره فرداست هنوز

من و دل روز و شبان ذکر تو با هم گوییم
عمر من رفت و دل از وصف تو گویاست هنوز


قصه عشق تو پایان نپذیرد هرگز
این همه گفته سرآغاز الفبا ست هنوز

نه همین آتش غم قلب مرا می سوزد
چشمه دیده ام از هجر تو دریاست هنوز
                                    «عارف »

۰ نظر ۱۵ آذر ۸۴ ، ۱۲:۰۷
فتحی
سه شنبه, ۸ آذر ۱۳۸۴

اسوه ی صداقت و راستگویی

اسوه ی صداقت و راستگویی

اول :  نهضت علمی

زمان امام صادق ( علیه السلام ) برای ترویج و گسترش علوم اسلامی زمینه و اوضاع مساعد تری بود . زیرا از یک طرف در اثر انتشار حدیث های امام باقر ( علیه السلام ) و تبلیغ پرورش یافتگان مکتب وی مردم نیاز خود را به معارف اسلامی و علوم اهلبیت  ( علیهم السلام ) بیشتر احساس کردند و برای یادگیری حدیث تشنه تر بودند . و از طرف دیگر امویان منقرض شده و هنوز عباسیان استقرار کامل پیدا نکرده بودند و بنی عباس هم در اوایل کار برای جلو بردن مقاصد خود به اهلبیت  ( علیهم السلام ) روی خوش نشان می دادند.

امام صادق ( علیه السلام ) به نشر و گسترش علوم پرداخت و مشتاقان علم ودانش از هر طرف به سوی ایشان روی آوردند .  در رشته های مختلف معارف اسلامی ، اخلاق ، حکمت ، موعظه، تاریخ انبیا و امم بهره های فراوان بردند .
در این مکتب پر برکت شاگردانی پرورش یافتند و چهارصد کتاب از احادیث و بیانات علمی آن بزرگوار تالیف کردند که به هریک اصل میگفتند . و اصول چهارصدگانه ( اصول اربعماة ) در میان علمای شیعه معروف است .  ابهام هایی که در مقاصد و مسائل دینی شیعه بود ،از برکت آن حضرت  ( علیه السلام ) بکلی روشن شد ، و مجهولات مذهبی حل گردید . به همین سبب مذهب شیعه که در اصل همان اسلام حقیقی و مذهب اهلبیت ( علیهم السلام ) می باشد در میان مردم به مذهب جعفری معروف شد . و شیعه نه یک شاخه جدا شده از اسلام ، که همان اسلام پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) بدون کم و زیاد می باشد .

دوم:  ضمانت بهشت

ابو بصیر روایت کرده : همسایه ای داشتم که از راه جور و ستم مال فراوانی به دست آورده بود . کنیزان آوازه خوان گرفته و همیشه عده ای اهل خوشگذرانی و لهو ولعب را دور خود جمع می کرد و مجلس شراب و آواز راه می انداخت .
من از کارهای زشت او اذیت می شدم . چندبار به او شکوه کردم اما اثری نداشت . چون اصرار من زیاد شد او گفت : ای ابو بصیر من مبتلا به هوا و هوس هستم و نمی توانم رها کنم . تو برو حال مرا به امام خود بیان کن شاید مرا نجات دهد .
سخن او در من تاثیر کرد و هنگامی که به مدینه رفتم جریان او را به حضرت صادق ( علیه السلام ) عرض کردم . امام ( علیه السلام ) فرمود : وقتی به کوفه برگشتی او به دیدن تو می آید ، پس به او سلام برسان و بگو جعفر ابن محمد گفته است اگر کارهای منکر و گناه را رها کنی من ضامن می شوم که خدا تو را به بهشت ببرد.

به کوفه برگشتم ، وقتی آن مرد را دیدم به او گفتم : حال تو را به امام صادق ( علیه السلام ) عرض کردم . ایشان به تو سلام رساند و فرمود : اگر کارهای منکر و گناه را رها کنی من ضامن می شوم که خدا تو را به بهشت ببرد.
با شنیدن این سخنان گریست و گفت تورا به خدا آیا جعفر ابن محمد چنین گفت ؟ من قسم یاد کردم که :آری . او گفت : همین برای من بس است . و رفت .

چند روز بعد به من پیغام داد که به دیدنش بروم . به خانه او رفتم ، دیدم برهنه است و لباس برتن ندارد . گفت هرچه داشتم از حرام بود و همه را از خانه بیرون کردم . حالا لباسی ندارم . برایش لباس حلال تهیه کردم تا خود را پوشاند.
مدتی بعد خبر شدم که مریض است . به عیادتش رفتم . خیلی امیدوار بود . من مرتب به دیدن او می رفتم . هنگام مرگش رسید . در حال جان کندن چند لحظه بیهوش شد . وقتی به هوش آمد گفت : ای ابو بصیر امام تو حضرت جعفر ابن محمد( علیه السلام ) به وعده خود وفا کرد. . . این را گفت واز دنیا رفت .

در ایام حج من به مدینه رفتم . خواستم به زیارت امام صادق ( علیه السلام ) بروم . وقتی اجازه ورود گرفتم و خواستم داخل خانه شوم ، در همان لحظه حضرت صادق ( علیه السلام ) از داخل مرا صدا زد و فرمود : ای ابوبصیر ما به آنچه برای رفیقت ضامن شده بودیم وفا کردیم ....

سوم: آخرین سفارشها

نقل شده است امام صادق ( علیه السلام ) در آخرین لحظات عمر خود به دو چیز تاکید فراوان کردند ( که مضمون آنها چنین است ) :
1-   حتی بوی بهشت به دو کس نمی رسد ، کسی  که پدر و مادر از او ناراضی باشند(عاق والدین ) و کسی که صله رحم ( رفت و آمد با بستگان ) را قطع کند.
2-   شفاعت ما اهلبیت به کسی که نماز را سبک بشمارد نخواهد رسید .

******* سلام و درود بی پایان خداوند بر او و بر اجداد و اولاد طاهرینش باد** ۸/۹/۸۴

این متن را به عنوان تشکر از دقت نظر و دلسوزی مسئولین محترم پارسی بلاگ اضافه می کنم - عارف
بنام خدا
((پارسی بلاگ پیشرفته ترین سیستم مدیریت وبلاگ فارسی))

مدیر محترم وبلاگ آینه های عارف
در تاریخ
سه‏شنبه 8 آذر 1384نوشته (اسوه راستگویی) شما به فهرست متون برگزیده در صفحه اصلی پارسی بلاگ افزوده شده است. موفق باشید.

رونوشت :
خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)
روزنامه آسیا
روزنامه جام جم
روزنامه شرق
هفته نامه سروش
ماهنامه دختران
ماه‏نامه سروش جوان

با تشکر        
مدیریت
پارسی بلاگ

۰ نظر ۰۸ آذر ۸۴ ، ۰۹:۴۶
فتحی
چهارشنبه, ۲ آذر ۱۳۸۴

جلوه های عشق

 بسیج شجره طیبه و درخت تناور و پرثمری است که شکوفه های آن بوی بهار وصل و طراوت یقین و حدیث عشق می دهد. بسیج مدرسه عشق و مکتب شاهدان و شهیدان گمنام است که پیروانش برگلدسته های رفیع آن اذان شهادت و رشادت سرداده اند          (حضرت روح الله  12/9/67 )

                   جلوه های عشق

 دل بیاتا عشق رامعنی کنیم              عقده های عا شقی راوا کنیم
سردهیم ازشهرجان آوازدل               هرچه بادابادگفتم رازدل !!
عشق تفسیرقشنگ بندگی است          عشق پروازبلند زندگی است
عشق هر جاجلوه ای سرمی دهد         هرکجاگل می کند برمی دهد

عشق فرداراتجسم میکند                  عشق باجانهاتکلم میکند
عشق زیبامی کندلبخندرا                  بال می بخشد دل دربندرا
عشق باخودآوردگل دسته را              شاخه های میخک آهسته را
عشق یعنی یک لباس پولکی               باعروسک های خوب کودکی

عشق لبریزاست ازناگفتنی                رازهای سربه مهردیدنی
عشق غم هارا فزونی می دهد            عشق فریاد درونی می دهد
عشق خواب ازچشمهایت می برد        باتمنا نازهایت می خرد
عشق آغازجنون آدم است                عشق گردن گیرخون آدم است

عشق پیغام جماران می دهد               عشق بوی یاس وباران می دهد
عشق عین مرتضی آوینی است          باشهیدان خانه زاد دینی است
عشق بویی ازخمینی می دهد             بر دلت رنگ حسینی می دهد
عشق آتش می زندکانون دل              می بردمارابه باغ خون دل

عشق هرجاگل کندآنجا خوش است         هرکه باگل خونگیرد ناخوش است
ناخوش عشق از همه سالم تراست        عامی عشق از همه عالم تراست
عشق مارا تا سلامت می برد               تالب نهر محبت می برد
عشق راجای تجلی سنگر است            عاشق آن باشد که عبد رهبر است

عشق هنگام اذان سر می دهد                بوی خوب نام دلبر می دهد
عشق را درجبهه ها رنگی دگر              میرسد در گوش آهنگی دگر
عشق سرخ کربلایی خوش تراست          باشهیدان آشنایی خوشتر است
عشق می گیرد به آب خون وضو            در نماز دوست از زیر گلو

عشق تا فردا نشانت میبرد                    عشق شک را از گمانت میبرد
عشق را بادل ببینی بهتر است               عشق با چشم یقینی بهتر است
عشق باسوز ودعا هم خانه است             عشق بارنگ وریابیگانه است
عشق فریاد است مثل آسمان                 عشق می گوید بیا صاحب زمان

عشق غوغایی است اما خامش است        اوسمیع است وبصیر است وهش است
عشق هرکجا می رود گل می کند             رنج مارا هم تحمل می کند
عشق شب رامی نویسد تا سحر             عشق تسبیحی است سوغات سفر
عشق راباید نگه داری کنی                  صبرکن شاید تو هم کاری کنی

عشق باعقلت تصادف می کند               جام زهری را تعارف می کند
عشق یک جا آبرو را می برد                هرچه داری غیر ((هو)) رامی برد
عشق دلها رازیارت میکند                   عقل سودای تجارت میکند
عشق یک عالم صفا می آورد               عقل آدابی به جا می آورد

عشق اشک دیده را جاری کند               عقل صورت راقلم کاری کند
عشق می خواند نماز جمعه را              می دهد عطر خوش روح خد
عشق پیغام ولایت می دهد                  بردلت نور هدایت می دهد
عشق یعنی سیدی از خامنه                 نایب مهدی میان آینه

عشق طوف خانه دلبر کند                   سعی بین زمزم و هاجر کند
عشق اسماعیل را قربان دهد               سربریدن دشنه را فرمان دهد
عشق سرپیچد زفرمان خلیل                برزبان آیدکه ینهانی الجلیل
عشق رابارنگ وبی رنگی چه کار        نقش او پیداست در برگ بهار

عشق می داند زبان خامه را               عشق می بیند دوروی نامه را
عشق عطر جانماز دلبر است              در تب وتاب جهانی دیگر است
عشق میثاقی است با عشق آفرین         عشق حرف اولین وآخرین

« عارف »

  بسیجی یعنی علی (علیه السلام) که تمام وجودش وقف اسلام بود و آنچه رهبر و پیامبرش می خواست و خدا را خشنود می ساخت انجام می داد. 
           
 ( مقام معظم رهبری )

۰ نظر ۰۲ آذر ۸۴ ، ۱۲:۳۴
فتحی
يكشنبه, ۲۹ آبان ۱۳۸۴

حضرت عبد العظیم علیه السلام

حضرت عبد العظیم علیه السلام

حضرت عبدالعضیم حسنی از مفاخر خاندان نبوت و اهل بیت عصمت (علیهم السلام ) می باشند .

 عبد العظیم ابن عبدالله ابن الحسن ابن زید ابن حسن مجتبی ( علیه السلام )هم زمان با امام دهم می زیسته  آن بزرگوار مورد اعتماد و وثوق حضرت امام هادی (علیه السلام ) و نمونه والای پرهیزکاری و تقوا بود . وفات ایشان در 15 ماه شوال و قبر مطهرشان در شهر ری زیارتگاه اهل دل و پیروان ائمه هدی است.

مهرخوبان دل و دین او را ربوده بود و همه عمر بابرکت خود را در خدمت امام زمان خو د بود. با همه سرمایه علمی و ایمانی خود باز هم روزی در خدمت امام دهم ( علیه السلام ) اعتقادات وباورهای دینی خود را عرضه  کرد  و از امام علیه السلام درخواست کرد اگر اشکالی در عقیده او هست راهنمایی فرماید
در مورد شناخت خداوند ، نبوت حضرت رسول (ص ) ، امامت علی ( ع) و فرزندانش ، و اینکه ولایت و دوستی و پیروی آنان را بر خود واجب می داند و دوستی با دوستان و دشمنی با دشمنان واجب است ، و اینکه معراج  حق است و سئوال در قبر ، و بهشت و دوزخ خق است ، صراط و میزان و قیامت حق است و نیز پس از ولایت اهلبیت ، نماز واجب است و روزه و حج و جهاد و امر به معروف و نهی از منکر واجب می باشد

و امام علیه السلام اعتقادات او را تایید فرمودو بر او آفرین گفت و فرمود :‌ای اباالقاسم به خدا سوگند این همان دین خداست که آن را برای بندگانش پسندیده و خواسته  است . پس همین عقیده را حفظ کن خداوند در دنیا و آخرت تو را با قول و عقیده ثابت استوار بدارد .
مردی از ری به خدمت امام هادی (علیه السلام ) رفت  حضرت پرسید کجا بودی ؟ عرض کرد به زیارت امام حسین (ع) رفته بودم . حضرت فرمود :اگر قبر عبدالعظیم را زیارت می کردی که نزدیک شماست ، مثل کسی بودی که زیارت امام حسین کرده باشد .

 

بیایید برای هم دعا کنیم که عقیده و عمل ما هم مورد پسند امام زمان ما باشد - 
لینک به سایت آستان حضرت عبدالعظیم (ع)
اگر به زیارت این آقای بزرگوار رفتید التماس دعا                یا علی مدد

مهر خوبان

مهر خوبان دل و دین از همه بی‌پروا برد
رخ شطرنج نبرد آنچه رخ زیبا برد
تو مپندار که مجنون سر خود مجنون گشت
از سمک تا به سمایش کشش لیلا برد
من به سرچشمه خورشید نه خود بردم راه
ذره‌ای بودم و مهر تو مرا بالا برد
من خس بی سر و پایم که به سیل افتادم
او که می‌رفت مرا هم به دل دریا برد
جام صهبا  زکجا بود  مگر  دست که بود
که در این بزم بگردید و دل شیدا برد
خم ابروی تو بود و کف مینوی تو بود
که به یک جلوه ز من نام و نشان یکجا برد
خودت آموختی‌ام مهر و خودت سوختی‌ام
با برافروخته رویی که قرار از ما برد
همه دل باخته بودیم و هراسان که غمت
 همه را پشت سر انداخت مرا تنها برد

ازعارف بزرگ  علامه طباطبایی رحمة الله علیه

۲۹/۸/۸۴

۰ نظر ۲۹ آبان ۸۴ ، ۱۲:۰۲
فتحی
دوشنبه, ۲۳ آبان ۱۳۸۴

او از فرشته بر تر بود

او از فرشته بر تر بود

سال 1281 شمسی در تبریز به دنیا آمد و او را محمد حسین نامیدند
از طرف پدر اولاد امام حسن مجتبی (علیه اسلام ) و از مادر اولاد امام حسین علیه السلام  بود . در 5 سالگی مادر و در 9 سالگی پدرش را از دست داد.

سید محمد حسین طباطبایی در تبریزبه تحصیل پرداخت وپس از فراگرفتن قرآن و ادبیات فارسی به حوزه علمیه رفت و تحصیل علوم دینی را آغاز کرد . در دوره نوجوانی به همراه برادرش برای ادامه تحصیل به حوزه نجف هجرت نمود  و پس از ده سال به علت مشکلات معیشت ناچار به تبریز بازگشت . و تا ده سال در این شهر به کار کشاورزی پرداخت و در سال 1325 شمسی به حوزه علمیه قم مهاجرت نمود . در قم به همراه خانواده زندگی بسیار ساده ای را در دو اتاق اجاره ای که با پرده ای جدا شده بودند ادامه داد.

در مدت تحصیل زیر نظر استادان ارزشمند و مبرز مدارج کمال را طی نمود ودر فلسفه - فقه - حدیث- تفسیر - عرفان و سیرو سلوک - در صرف و نحو - معانی و بیان - اصول و کلام - اخلاق  - ریاضی ( حساب ، هندسه ، جبر ) - ستاره شناسی - به مقامات عالی استادی رسید و به حق شایستگی عنوان علامه را داشت .
علامه طباطبایی  در خطاطی - نقاشی - طراحی- سرودن شعر- تیر اندازی- سوارکاری نیز تبحر داشت .

آن یگانه عزیز در سیر و سلوک و مجاهدات نفسانی از عارف کامل سید علی آقا قاضی ( ره ) بهره برد . خودش در این باره فرموده : پس از ورودم به نجف اشرف به بارگاه امیرالمومنین علیه السلام رو کرده و از ایشان استمداد کردم . در پی آن آقای قاضی نزدم آمد و فرمود (شما به حضرت علی علیه السلام عرض حال کردید و ایشان مرا فرستادند . از این پس هفته ای دو جلسه خواهیم داشت )
در قم پس از بررسی نیازهای جامعه اسلامی و وضعیت حوزه علمیه  تدریس فلسفه و تفسیر را پیش گرفت و شاگردان شایسته ای که در دوران حاضر هریک شخصیت ارزشمندی برای اسلام هستند تربیت نمود .

برخی آثارو خدمات و ابتکارات علمی علامه :
1- به صحنه آوردن قرآن و درس تفسیر قرآن به طور مستقل و شایسته .
2- تدریس فلسفه اسلامی به طور رسمی که تا آن زمان مهجور و منزوی و راکد بود
3- با محتوای فلسفه اسلامی  پوچی و بی ارزشی فلسفه مادی را اثبات نمود
4- طرح مسائل و شبهه های فکری مورد نیاز و ارئه پاسخ های عمیق با استفاده از فلسفه و معارف اسلام
5- آسان کردن کتابهای درسی فلسفی
6- بیان و روشن نمودن پیوند ناگسستنی دین و فلسفه
7- تالیف بیش از سی کتاب ارزشمند و ماندگار که یکی از آنها تفسیر قیم و ابتکاری المیزان است و نیز کتاب های :  سنن النبی - خلاصه تعالیم اسلام - مصاحبه ها با پرفسور کربن فرانسوی - قرآن در اسلام - شیعه در اسلام  - بدایة الحکمه - نهایة الحکمه - اصول فلسفه و روش رئالیسم - علی و فلسفه الهی - ولایت نامه - تعلیقه بر اسفار ملاصدرا - تعلیقه بر بحارالانوار - و  . . . .

علامه بزرگوار طباطبایی پس از عمری تلاش و مجاهدت در راه بندگی خدا و نشر اسلام عزیز در روز یکشنبه (18 محرم 1402 ) 24 آبان 1360 شمسی به محضرپروردگار و رفیق اعلی رحلت فرمود .  قبر او در مسجد بالاسر حضرت معصومه سلام الله علیها است و زیارتگاه اهل ولا.
از معنویت ، اخلاق ، و عرفان ایشان داستانها نقل شده و ارادت ایشان به اهلبیت عصمت زبانزد اهل دل است .
**** یک هفته مانده به رحلت دیگر جواب کسی را نمی داد . و سخن نمی گفت . فقط زیر لب (لا اله الا الله ) را زمزمه می کرد
**** در روزهای آخر کسی از او پرسید در چه مقامی هستید؟ فرمود : مقام تکلم . پرسید تکلم با چه کسی ؟   فرمود :با حق ****آخرین بار که حالش بد شد و راهی بیمارستان شد به همسرش فرمود : من دیگر بر نمی گردم
****ارادت ایشان به اهلبیت زبانزد بود . می فرمود :
باطن دنیا صلوات بر محمد و آل محمد  صلوات الله علیهم اجمعین  است .
**** هر سال در ایام فاطمیه ده روز در خانه اش عزا می گرفت.
**** میفرمود :
همه امامان علیهم السلام لطف دارند اما لطف امام رضا علیه السلام  محسوس است .
**** می فرمود :
من به حال این مردم که اینطور عاشقانه ضریح را می بوسند غبطه می خورم .
**** جایی فرموده بود : ای کاش بنده یک مرثیه خوان حضرت سیدالشهدا علیه السلام بودم .
**** در مجلس عزای امام حسین علیه السلام می رفت و می فرمود :
ما برای سیاهی لشگر بودن شرکت می کنیم .
**** ایشان اشعار زیبایی هم دارند ولی  یک شعراز ایشان نقل می کنم و در صورت توفیق در فرصت دیگر شعری از آن عزیز درج می کنم

مـــهر خـوبان دل و دیــن از همه بـی پروا برد
رخ شــــطرنج نبرد آنــــچه رخ زیبا بـــــرد
تو مـــپندار که مجنون سَرِ خود مجنون گـشت
از ســمک تا به سمایش کِشش لیـــلی بــرد
من به ســرچــشمه خورشید نه خود بـردم راه
ذره ای بــــــودم و مــهر تو مـــرا بالا بـــرد
من خسی بی ســر و پایم که به سیل افــــتادم
او که مـی رفـــــــت مرا هم به دل دریا بـرد
جام صهبا ز کــجا بـود؟ مگر دســت کــه بود
که به یک جلوه دل و دین ز همه یک جا برد
خم ابــــروی تو بود و کــف میــــنوی تو بود
که دریـــــن بزم بـــگردید و دل شیدا بـرد
خودت آموختی ام مهر و خودت سوخـــتی ام
با برافروخـــــته رویی که قرار از ما بــــرد
همه یاران به ســـــر راه تـــو بودیم ولــــــی
غــــم روی تو مرا دید و دلم یــغما بــرد
همه دل باخته بودیم و پریشان که غمت
همه را پشت ســر انداخت مرا تنــها برد

۰ نظر ۲۳ آبان ۸۴ ، ۱۲:۰۰
فتحی
يكشنبه, ۱۵ آبان ۱۳۸۴

بیاساقی

بیاساقی

حافظ ( ۷۹۲ هـ. ق )

ساقی بیار باده که ماه صیام رفت  
درده قدح که موسم ناموس و نام رفت
وقت عزیز رفت بیا تا قضا کنیم
عمری که بی حضور صراحی و جام رفت

مستم کن آن چنان که ندانم زبی خودی
درعرصه خیال که آمد کدام رفت
بر بوی آنکه جرعه جامت به ما رسد
در مصطبه دعای تو هر صح و شام رفت

دل را که مرده بود حیاتی به جان رسید
تا بویی از نسیم می اش در مشام رفت
زاهد غرور داشت سلامت نبرد راه
رند از ره نیاز به دارالسلام رفت

نقد دلی که بود مرا صرف باده شد
قلب سیاه بود از آن در حرام رفت
در تاب توبه چند توان سوخت همچو عود
می ده که عمر در سر سودای خام رفت

دیگر مکن نصیحت حافظ که ره نیافت
گمگشته ای که باده نابش به کام رفت

ملا صدرا (۱۰۵۰ هـ . ق)

ساقیا از سر بنه این خواب را
آب ده این سینه پرتاب را
مطربا یکدم به کف نه بربطی
زورق تن را بیفکن در شطی
 

از دف و نی زهره را در رقص آر
درنوای چنگ و بربط جان سپار
لشکر غم کرد در دل رستخیز
زین قیامت در پناه می گریز

عقل رفت عشق بر جایش نشست
وارث عقل است عشق ای حق پرست
تو برو تدبیر کار خویش گیر
ترک این جان خطا اندیش گیر

مصلحت را با دل من کار نیست
اندر این ویرانه کس را بار نیست
عاقلان گر می کنند از عقل نقل
من سلامت دیده ام در ترک عقل

۱۵/۸/۸۴

۰ نظر ۱۵ آبان ۸۴ ، ۲۰:۵۳
فتحی
سه شنبه, ۱۰ آبان ۱۳۸۴

عید رمضان آمد و . . .

عید رمضان آمدو ماه رمضان رفت


سلام ، بر تو ای ماه عشق و پاکی


راستش نمی دانم چه بنویسم . حالتی دارم که قابل وصف نیست . هم ناراحتم و هم راضی و خوشحال . هر روز که دعای همان روز را می شنوم و یا می خوانم ، احساس می کنم باید خود را برای خدا خافظی آماده کنم . امروز هم دعای روز بیست و هشتم بود ! ! !  اما با چه دلی می توانم از  تو جدا شوم .؟؟
تا می خواستم آمدنت را احساس کنم و با تو انس بگیرم می بینم داری آماده رفتن می شوی.  چه زود گدشت . خیلی حیف شد !‌ ! چه روز ها و شبهای قشنگی بود ! !  چه حال و هوایی داشتیم ! !

سحر و بیداری و مناجات و دعا   . . . .  اللهم انی اسئلک من بهائک بابهاه  . . . . . و حتی خوردن سحری  در آن ساعت چه دلچسب بود . روزها برخوردهای صمیمانه . . .  قبول باشه !    التماس دعا !  . . .  و هنگام افطار . . .  ربنا . . . .   الهم لک صمنا  . . . .  قرائت قرآن . . . دعای افتتاح  . . اللهم  انی افتتح الثناء بحمدک . . . .
نماز جماعت یا فرادی . . . هیئت   . . . سخنرانی  . . .   مناجات . . . .    روضه  . . .گریه  . . . سینه زنی   . . . . 
شبهای قدر . . . .قرآن به سر . . . .   بک یا الله . . . . .  بمحمد  . . . . بعلی . . . .   . . .

و حالا باید در نماز عید فطر بخوانیم  اللهم اهل الکبریاء  والعظمه  . . . . . 
چه زود گذشت  ! ! ! ! !  چه زود رفتی !   ماه عزیز   . . . ماه برکت  . .  ماه عشق . . . ماه پاکی  . . .  ماه   . . .همه خوبی ها   . . . .  تا یک سال دیگر باید چشم انتظارت باشم  . . .

۰ نظر ۱۰ آبان ۸۴ ، ۰۶:۵۰
فتحی
شنبه, ۷ آبان ۱۳۸۴

خالی

 
 
 
 
 
 
 
 
 
۰ نظر ۰۷ آبان ۸۴ ، ۱۱:۴۱
فتحی
يكشنبه, ۱ آبان ۱۳۸۴

سی هزار شب !!!

سی هزار شب !!!
 

( به نام خداوند رحمان و رحیم - ما این قرآن را در شب قدر نازل کردیم - و تو چه میدانی که شب قدر چیست ؟- شب قدر از هزار ماه بهترو بالاتر است - در این شب فرشتگان و روح به اذن خدا از هر فرمان نازل می شوند- این شب رحمت و سلامت و تهنیت است تا صبحگاه)

  ***********************************

خدای مهربان و کریم که بندگان خود را به مهمانی خاص در ماه مبارک رمضان دعوت کرده ، برای این پذیرایی سنگ تمام گذاشته . در یک شب قیمت همه کار های خوب را تا بیش از سی هزار برابر بالا برده

و اعلام کرده که بشتابید و از مزایای استثنایی بورس بازار خدا استفاده کنید . . . . .
 همه قرآن در شب قدر نازل شده ( و بعد هم به تدریج مناسب با زمان و مکان نازل گردیده )  شب قدر یکی از شبهای ماه رمضان است و در هر سال تکرار می شود ومخصوص سال نزول قرآن نیست . شب قدر از ابتدای خلقت بوده و تا قیامت نیز خواهد بود .

شب اندازه گیری و تقدیر است و خداوند حوادث یک سال را تا شب قدر سال بعد تقدیر می کند یعنی زندگی ، مرگ ، رزق ، سعادت ، شقاوت ، و . . . . در این شب عنایت الهی شامل همه بندگانی که به خدا روی آورند می گردد. و باب نقمت و عذاب بسته است . این که شب قدر از هزار ماه برتر است ، از جهت فضیلت عبادت است که انسانها با عبادت به تکامل می رسند و به قرب الهی نائل می شوند .پس عبادت شب قدر از عبادت سی هزار شب غیر از شب قدر بالاتر است.ادراک حقیقت شب قدر برای پیامبر محقق است ولی برتر از ادراک انسانهای عادی است . تقدیر و تفسیر امور یک سال در این شب باید به حجت خدا و امام زمان نازل شود و در زمینه روحی او محقق گردد. هریک از پیامبران در این شب امر خدا به سویشان آمده که آن را به وصی بعد از خود واگاذار نموده اند.

در شب قدر اعمال صالح و کار نیک قدر و قیمت سی هزار برابر می یابد یعنی کارهایی مانند خدمت به خلق خدا ، صدقه دادن ، صله رحم ، اطعام و دادن غذا ، مطالعه و تفکر علمی ، و  . . . . .لکن انسانهای کامل و معصومین (علیهم السلام ) راهنمایی کرده اند و اعمال مشخصی را یاد ما داده اند که در کتاب های روایتی و خصوصا در مفاتیح الجنان آمده است  مانند :
1-   نماز شب قدر
2-   صد رکعت نماز
3-   دعای مخصوص قرآن به سر گرفتن
4-   زیارت امام حسین (علیه السلام )
5-   خواندن قرآن به خصوص سوره های روم ، دخان ، عنکبوت
6-   دعای امام زمان ( علیه السلام
7-   استغفار و آشتی با خداوند
8-   توبه از کارهای خطا و تفکر در مورد بد حالی خود و اینکه علم و قدرت خداوند می تواند  او را نجات دهد. . . .
9-   و  . . . .

خدایا به همه ما توفیق بهره برداری از لحظه لحظه ی شب قدر را عطا بفرما     ۱/۸/۸۴

۰ نظر ۰۱ آبان ۸۴ ، ۰۷:۵۹
فتحی
دوشنبه, ۲۵ مهر ۱۳۸۴

تولد کریم اهلبیت

تولد کریم اهلبیت

امام سجّاد زین العابدین  ( (علیه السلام ))مى فرماید:
چون حضرت فاطمه زهراء علیها السلام اوّلین نوزاد خود را به دنیا آورد، از همسرش امام علىّ  ( (علیه السلام ))درخواست نمود تا نامى مناسب براى نوزادشان انتخاب نماید.
امام علىّ  ( (علیه السلام ))فرمود: من در این امر هرگز بر رسول خدا (صلى الله علیه و آله) سبقت نخواهم گرفت
.
هنگامى که حضرت رسول (صلى الله علیه و آله) وارد منزل شد، قنداقه نوزاد را تحویل حضرتش دادند
.
. . . .ایشان  به امام علىّ  ( (علیه السلام ))خطاب کرد، و فرمود: آیا اسمى برایش تعیین کرده اید؟

حضرت على  ( (علیه السلام ))اظهار داشت : یا رسول اللّه ! ما بر شما سبقت نخواهیم گرفت ، و حضرت رسول (صلى الله علیه و آله) فرمود: و من نیز بر پروردگارم سبقت نمى گیرم .
در همین بین خداوند متعال توسّط جبرئیل  ( (علیه السلام ))وحى فرستاد: اى محمّد! چون علىّ بن ابى طالب براى تو همانند هارون براى موسى است ؛ پس اسم این نوزاد را همنام فرزند هارون قرار ده
.
حضرت رسول (صلى الله علیه و آله) پرسید: فرزند هارون چه نام داشته است ؟

جبرئیل  ( (علیه السلام ))پاسخ داد : شُبَّر.
حضرت رسول اظهار داشت : زبان من عربى است و زبان هارون عِبْرى بوده است ، جبرئیل پاسخ داد، نام او را حسن بگذارید
.
و آن گاه رسول خدا (صلى الله علیه و آله) در گوش راست نوزاد اذان ؛ و در گوش چپ اقامه گفت و سپس فرمود: خداوندا! این نوزاد را از تمام آفات و شرور شیطان رجیم در پناه تو قرار مى دهم

*************************************

1-  مَنْ عَبَدَاللّهَ، عبَّدَاللّهُ لَهُ کُلَّ شَىْءٍ
ترجمه : هر کسى که خداوند را عبادت و اطاعت کند، خداى متعال همه چیزها را مطیع او گرداند.

2-  وَ إ نّ حُبَّنا لَیُساقِطُ الذُّنُوبَ مِنْ بَنى آدَم ، کَما یُساقِطُ الرّیحُ الْوَرَقَ مِنَ الشَّجَرِ.
ترجمه : همانا محبّت و دوستى با ما (اهل بیت رسول اللّه (صلى الله علیه و آله) ) سبب ریزش گناهان - از نامه اعمال - مى شود، همان طورى که وزش باد، برگ درختان را مى ریزد

3-  مَنْ قَرَءَ الْقُرْآنَ کانَتْ لَهُ دَعْوَةٌ مُجابَةٌ، إ مّا مُعَجَّلةٌ وَإ مّا مُؤ جَلَّةٌ.
ترجمه : کسى که قرآن را - با دقّت - قرائت نماید، در پایان آن - اگر مصلحت باشد - دعایش سریع مستجاب خواهد شد - و اگر مصلحت نباشد - در آینده مستجاب مى گردد

4- مَنْ أ کْثَرَ مُجالِسَة الْعُلَماءِ اءطْلَقَ عِقالَ لِسانِهِ، وَ فَتَقَ مَراتِقَ ذِهْنِهِ، وَ سَرَّ ما وَجَدَ مِنَ الزِّیادَةِ فى نَفْسِهِ، وَکانَتْ لَهُ وَلایَةٌ لِما یَعْلَمُ، وَ إ فادَةٌ لِما تَعَلَّمَ.
ترجمه : هر که با علماء بسیار مجالست نماید، سخنش و بیانش در بیان حقایق آزاد و روشن خواهد شد، و ذهن و اندیشه اش باز و توسعه مى یابد و بر معلوماتش افزوده مى گردد و به سادگى مى تواند دیگران را هدایت نماید.

5-  مَنْ عَرَفَ اللّهَ اءحَبَّهُ، وَ مَنْ عَرَفَ الدُّنْیا زَهِدَ فیها.
ترجمه : هرکس خدا را بشناسد، (در عمل و گفتار) او را دوست دارد و کسى که دنیا را بشناسد آن را رها خواهد کرد
.
6-  هَلاکُ الْمَرْءِ فى ثَلاثٍ: اَلْکِبْرُ، وَالْحِرْصُ، وَالْحَسَدُ؛ فَالْکِبْرُ هَلاکُ الدّینِ،، وَبِهِ لُعِنَ إ بْلیسُ. وَالْحِرْصُ عَدُوّ النَّفْسِ، وَبِهِ خَرَجَ آدَمُ مِنَ الْجَنَّةِ. وَالْحَسَدُ رائِدُ السُّوءِ، وَمِنْهُ قَتَلَ قابیلُ هابیلَ

ترجمه :هلاکت و نابودى دین و ایمان هر شخص در سه چیز است : تکبّر، حرص ، حسد.
تکبّر سبب نابودى دین و ایمان شخص مى باشد و به وسیله تکبّر شیطان - با آن همه عبادت ملعون گردید
.
حرص و طمع دشمن شخصیّت انسان است ، همان طورى که حضرت آدم  ( (علیه السلام ))به وسیله آن از بهشت خارج شد
.
حسد سبب همه خلاف ها و زشتى ها است و به همان جهت قابیل برادر خود هابیل را به قتل رساند.

7-  بَیْنَ الْحَقِّ وَالْباطِلِ اءرْبَعُ اءصابِع ، ما رَاءَیْتَ بَعَیْنِکَ فَهُوَ الْحَقُّ وَقَدْ تَسْمَعُ بِاءُذُنَیْکَ باطِلاً کَثیرا
ترجمه : بین حقّ و باطل چهار انگشت فاصله است ، آنچه که را با چشم خود ببینى حقّ است ؛ و آنچه را شنیدى یا آن که برایت نقل کنند چه بسا باطل باشد.   

 از سایت غدیر

۰ نظر ۲۵ مهر ۸۴ ، ۲۱:۳۷
فتحی
شنبه, ۱۶ مهر ۱۳۸۴

جرعه ای ازجام ابوحمزه

جرعه‌ای از جام ابوحمزه

عزیز دلم!
چند وقته  که احساس می‌کنم یه جورایی مشکل‌دارم. نمی دونم چی شده. فقط می دونم هر وقت می خوام با تو خلوت کنم و کمی درد دلم رو بگم نمیشه! یا تونمی ذاری!
هر وقت می گم این دفعه دیگه آماده شدم. میام پیشت و حرفامو می زنم، مانع سر راهم پیدا میشه و یه جوری فرصت از دستم می ره! یا خوابم می گیره،  یا مشغول کارای بی اهمیت میشم ، یا گرفتاری و غفلتی برام پیش میاد! 
 اگر هم  با هزار امید خودمو می رسونم و میخوام مشغول راز و نیاز بشم تو تحویل نمی گیری!
هر وقت گفتم دیگه درست شد! بقیه متن در ادامه مطلب
۰ نظر ۱۶ مهر ۸۴ ، ۲۱:۲۸
فتحی
سه شنبه, ۱۲ مهر ۱۳۸۴

نذر جمال تو

نذر جمال تو

گر قسمتم شود که به کویت گذر کنم
از هرچه جز هوای تو صرف نظر کنم

تا در هوای میکده جان را جلا دهم
آسیمه سر هزار بیابان سفر کنم

در آرزوی جرعه ای از باده وصال
نذر جمال تو دل بی پا وسر کنم

آیا شود که نیم نگاهی کنی به من
تا رونمای تو سر و جان سر به سر کنم   «عارف» ۱۲/۷/۸۴

۰ نظر ۱۲ مهر ۸۴ ، ۱۱:۲۵
فتحی
يكشنبه, ۱۰ مهر ۱۳۸۴

دعوت نامه رسول خدا برای همه

دعوت نامه


در آخرین جمعه ماه شعبان پیامبر اکرم مردم را به مهمانی خدا دعوت کردند 

 

ای مردم!
ماه خدا با برکت و رحمت و آمرزش به سوی شما رو کرده است.
ماهی که نزد خدا، بهترین ماههاست و روزهایش بهترین روزها و شبهایش بهترین شبها و ساعتهایش بهترین ساعتهاست.

ماهی که در آن شما را به مهمانی خدا دعوت کرده اند و شما در آن از اهل کرامت خدا شده اید.
نفسهای شما در آن ثواب تسبیح و ذکر خدا دارد و خواب شما ثواب عبادت.
اعمال شما در آن پذیرفته است و دعاهای شما مستجاب، پس، از پروردگار خویش با نیت های راستین و دلهای پاک، بخواهید که توفیق روزه این ماه و تلاوت قرآن در آن را به شما عنایت فرماید. شقی و بدبخت، آن کسی است که در این ماه بزرگ، از آمرزش خدا بی بهره شود.
در این ماه با گرسنگی و تشنگیتان، گرسنگی و تشنگی روز قیامت را بیاد آورید.
به فقیران و درماندگان کمک و تصدیق کنید.
  
به پیران و کهنسالان احترام و ارج بنهید.
به کودکانتان ملاطفت و مهربانی کنید.

۰ نظر ۱۰ مهر ۸۴ ، ۱۱:۲۳
فتحی
شنبه, ۹ مهر ۱۳۸۴

یک مهمانی با حال

یک مهمانی با حال

سلام به تو یار همدل و همراه
دوس داری توی  یه مهمونی باحال شرکت کنی ؟
دلت می خواد اونی که از همه بیشتر تو رو دوس داره و از همه هم بیشتر به تو خوبی کرده ، حالا سر سفره ش بشینی ؟

آخ خ خ خ که چه مهمونی باصفایی !!!!  فکرشو بکن ، در همه عالم ، از اول تا حالا ، چقدر مهمونی برگزار شده ؟ صاحب خونه ها کیا بودن ؟ چه آدمایی توی مهمونی ها شرکت کردن ؟ پذیرایی ها چه جوری و با چی بوده ؟؟
همه ی اونا رو که مقایسه کنی ( البته اگر بتونی ، من که نمی تونم . فکرشو که می کنم سرم سوت می کشه ) اما اگر بشه و بتونی مقایسه کنی و نمره بدی ، کدوم مهمونی بیشترین نمره رو می گیره ؟

کدوم مهمونی ؟ کدوم صاحب خونه ؟ کدوم پدیرایی ؟؟؟
معمولا تو پذیرایی هایی که میشه ، چه چیزایی به مهمون میدن ؟ بهترین چیزی که میدن فایدش چقدره ؟ تا کی اثرش میمونه ؟ ضرر هم داره یانه ؟؟   
حالا یه مهمونی رو در نظر بگیر که لذتش موندنیه ، از بین نمیره و برا همیشه می مونه  (مگر من و تو خودمون بخوایم ازبین ببریم )  با بهترین دوستها و بهتریت آدم ها همنشین بشی .

وای ی ی ی ی ی  که چه حالی داره !!
می خوای توی این مهمونی شرکت کنی ؟  لذت ببری ؟ حال کنی ؟؟ با کسانی سر سفره همنشین بشی که تو تموم عالم بهتر از اونا نیست . دوس داری ؟؟؟
یه کارت دعوت برات اومده . بخونش  . آماده شو برو مهمونی . مواظب باش جانمونی . دست خالی بر نگردی !!!

( متن کارت دعوت چون کمی طولانی بود من اونو اینجا ننوشتم . توی پستهای دیگه قبلی  و اینجا هست بخونش و بعد هم اگه نظری داشتی بگو)

دوست دارم منم به این مهمونی بیام – خدا کنه ببینمت – یا علی مدد

۰ نظر ۰۹ مهر ۸۴ ، ۰۷:۲۲
فتحی
سه شنبه, ۵ مهر ۱۳۸۴

درد دل با محبوبم

  درد دل با محبوبم

 سلام به دوستان عزیزم
مطلب این پست کمی طولانی شد و لی لطفا تا آخر بخوانید امیدوارم بپسندید

عزیزترینم  !
 نمی دانم از کی و چند سال پیش ، اما می دانم که سال هاست این تجربه برایم تکرار شده و دیگر قلق کارم وزیر و بم رابطه ام با تو خوب برایم جا افتاده .  یادم هست که در هر سال به اولین روز اردوی مهمانان تو با افسوس وارد شدم . هیچ وقت نشد مثل یک دوست که نزد دوستش از موقعیت خودش مطمئن هست ، با تو روبرو شوم . و این آرزو هنوز برایم برآورده نشده ، و این عقده همچنان بر دلم سنگینی می کند.
محبوبم !
 برایم گفته اند ، در نوشته ها خوانده ام  ، و می دانم که شرط تحقق این آرزو آمادگی قلبی و قبلی است. باید پیش از رسیدن موعد به فکر باشم . خانه تکانی کنم . وبه قول یک دوست خودم را با زینت هایی که تو می دانی و من ، مزین کنم . از گرد و غبار هایی که تو می دانی و من شستشو دهم . و رنگ و عطر دوستی
محبت تو را به خود بگیرم . که اگر این گونه باشد ، دیدار تو و اجابت دعوت تو و داخل شدن در جمع دوستان تو ، حال و هوا و لذت دیگری دارد.
عزیز دلم !
 این ها را می دانسته ام و می دانم ، اما هر سال چون کودک دبستانی  بودم ، که از اول سال همه فرصتها را به بازی و سرگرمی از دست داده ، وهمه امکانات
ظاهری و باطنی را به غفلت صرف کرده ، وتنها زمانی که امتحاناتش شروع می شود باور می کند که باید بادست پر وارد امتحان شود ، تا با روسفیدی و نمره خوب بیرون بیاید. اما دیگر دیر شده و این باور و توجه کردن کارساز نیست .
نازنینم !
 آری من هم مثل چنین کسی ، فقط وقتی که که می فهمم ماه رمضان شروع شده ، یکمرتبه از خواب بیدار میشوم ۀ و باز افسوس و حسرت تکرار می شود . . .
ای وای ! دیدی این بار هم نتوانستم تا فرصت بود خودم را برای دیدار یار آماده کنم ؟
مولایم !
 اکنون می خواهم از خودم نزد تو شکایت کنم .
از بی خبری و غفلتم .
از امروز و فردا کردنم .
تو هم مرا خوب می شناسی و هم خطاهایم را می دانی . می خواهم با تو درد دل کنم . غصه هایم را ، نیاز هایم را، برایت بگویم .
بیا و لحظاتی درد دل این شکست خورده و عبرت ناگرفته را بشنو !
نگو چه وقت برای گفتن حرفهایت و راز و نیاز آمدی که راهت ندادم ؟ کی درد دل داشتی که نشنیدم ؟ نگو  . وبیش از این خجالتم را سنگین نکن . حال که آمدم
بگذار تا من بگویم و تو بشنو !
حبیب قلبم !
نمی دانم چرا . ولی می دانم که اگر چه از همه کاستی ها و دردهای من با خبری ، اگر چه احتیاج و نیازم را می دانی ، اگر چه دردها و رنجهای پنهان و آشکارم برایت معلوم است ، با این حال از عمق دلم و صمصم قلبم دوست دارم برایت حرف بزنم . گویا این گفتن و بر زبان آوردن خودش دارویی است . می دانم که تو هم دوست داری که من حاجتم و گرفتاری ام را بر زبان بیاورم و باز گو کنم
پس بشنو تا برایت بگویم !!
امید من !
 بگذار در پناه تو باشم . لحظاتی را سر بر دامان مهر تو بگذارم . بگذار از همه نامردمی ها ، نا راستی ها و ناصواب ها شکایتم را به تو ابراز کنم .
راستش بیشتر از همه از نفس و قلب خودم شکایت دارم . بگذار از هجوم ناگهانی اما مکرر و یورش بی رحمانه شیطان برایت بگویم ، که او با دشمن داخلی من – یعنی دشمن ترین دشمنانم – همدست می شود و به قصد ربودن و ویران کردن و بر باد دادن هرچه که دارم بر من می تازند.
تنها پناه من !
انتظارم این است که این بار با کمک و هدایت خودت و در پناه تو ، با مدد خودت به تو نزدیک شوم . درخواستم را اجابت کن .
عزیز جانم !
 تو آنچه را که در قلب و درون من می گذرد ، نیک می دانی و به نیاز من آگاهی . و هیچ چیز در باره من نیست که از تو پنهان باشد ، حتی آنچه که در حال و آینده بر زبان می آورم و با تو در میان خواهم گذاشت ، می دانی. 
ای غنی بی نیاز ! اشگ چشمانم گواهی می دهد که دلم با زبانم یکرنگ و همراه است .
به این فقیر نیازمند رحم کن که جز تو کسی را ندارد.
مرا از خودت نران ، که غیرتو یار و یاوری ندارم .
 اگر تو محرومم کنی چه کسی نیاز مرا بر می آورد و دستگیری ام می کند؟ و اگر تو مرا خوار نمایی و طردم کنی دیگر به چه کسی روی آورم و کیست آنکه یاری ام کند ؟؟؟

الهی ! ان حرمتنی فمن ذاالذی یرزقنی ؟ و ان خذلتنی فمن ذاالذی ینصرنی ؟ !!!

۱ نظر ۰۵ مهر ۸۴ ، ۲۰:۱۸
فتحی
دوشنبه, ۲۸ شهریور ۱۳۸۴

بهار بی تو

میلادمهدی زهرا مبارک باد

 

  بهار بی تو

 

    بهار بی تو ندارد بهایی ای مهدی
   جمال توست بهارم کجایی ای مهدی

   اگر که دور ز دیدار و محضرت باشم

   حضور لاله ندارد صفایی ای مهدی
 

    مریض عشق ندارد طبیب جز وصلت

    تمام درد و توتنها دوایی ای مهدی
 

   رفیق راه رضا و توکل ورحمت

   مراد و مرشد عبد خدایی ای مهدی
 

   حلاوت ثمر صبر سرخ برلب تو

   تو نغمه خوان سرود وفایی ای مهدی
 

   توروح صوم وصلواتی تورکن ایمانی

   تو معنی نبأ و هل أتایی ای مهدی
 

   سپیده از لب سجاده تو شد طالع

   قمر ز روی تواش روشنایی ای مهدی

   الا که رنج سفر در مسیر تو شیرین

   زپا فتاده ام از این جدایی ای مهدی

 

   زپشت پنجره انتظارکن نظری

   که دل دوباره بیابد نوایی ای مهدی


   به سوی وادی حیرت بتاب ای خورشید

   یقین ببخش که کان ولایی ای مهدی
 

   به نام دوست که احلی من العسل باشد

   بخوان برای ظهورت دعایی ای مهدی 
 « عارف »

 
۰ نظر ۲۸ شهریور ۸۴ ، ۱۱:۱۰
فتحی
دوشنبه, ۳۱ مرداد ۱۳۸۴

اعتکاف

اعتکاف

خوشا آنان که که در بزم تو باشند

  در نمازم  خم  ابروی تو در یاد آمد   حالتی رفت که محراب به فریاد آمد 

چه زیباست سه روز را در خانه دوست به اعتکاف نشستن و چشم از همه رنگ ها و نیرنگ ها بستن  خوشا بحال آنان که لایق بودند و به مهمانی دعوت شدند

کسی که سر به خاک آستان کریم بگذارد و اشک ندامت بریزد دیگر سر بر هیچ آستانی برای به دست آوردن اندک متاع دنیا نمی ساید

گوارایتان باد شراب طهور خلوت با معشوق

۰ نظر ۳۱ مرداد ۸۴ ، ۱۸:۰۸
فتحی
دوشنبه, ۲۴ مرداد ۱۳۸۴

مست محبت

 مست محبت

مادری بود و دختر و پسری
پسرک از می محبت مست
دختر ار غصه پدر مسلول
پدرش تازه رفته بود از دست
یکشب آهسته با کنایه طبیب
گفت : با مادر این نخواهد رَست
ماه دیگر که از سموم خزان
برگها را بود بخاک نشت

صبری ای باغبان که برگ امید
خواهد از شاخه حیات گُست
پسر این حال را مگر دریافت
بنگر اینجا چه مایه رقت هست
صبح فردا دو دست کوچک طفل
برگها را به شاخه ها می بست   

(شهریار)

۰ نظر ۲۴ مرداد ۸۴ ، ۱۱:۰۲
فتحی
چهارشنبه, ۱۹ مرداد ۱۳۸۴

خدا و خواب

 خدا وخواب

آورده اند که :

قوم موسی به او گفتند که : آیا خدای تو می خوابد ؟

موسی گفت خدایا تو عالم  به سخن این قوم هستی

خطاب آمد که ای موسی یک شبانه روز خواب مکن تا تو را بر این نکته آگاه کنم

موسی امر خدا را اطاعت کرد و یک شبانه روز نخوابید . پس فرشته ای دو ظرف شیشه ای آورد و گفت :

خداوند فرموده است امشب این دو شیشه را در دست خود نگه دار تا روز شود .

موسی به امر الهی آن دو شیشه را در دست نگاه داشت و مراقب خود بود تا خوابش نبرد . عاقبت خواب براو غلبه کرد و دستانش به هم خورد و شیشه ها شکستند .

موسی از خواب بیدار شد و چون شیشه ها را شکسته دید پریشان شد .
جبرئیل آمد و گفت : خداوند می فرماید که تو در خواب نتوانستی دو شیشه را نگه داری  اگر من بخوابم آسمان و زمین را چه کسی نگه داری می کند ؟؟؟

لا تاخده سنة و لا نوم

۰ نظر ۱۹ مرداد ۸۴ ، ۰۷:۵۴
فتحی
شنبه, ۱۵ مرداد ۱۳۸۴

حال عاشقی

حال عاشقی

در نمازم خم ابروی تو در یاد آمد             حالتی رفت که محراب به فریاد آمد 

اویس قرنی در بعضی از شب ها می گفت : امشب شب رکوع است . و تمام شب را در یک رکوع به سر می برد .

در شب دیگر می فرمود : امشب شب سجود است . و شب را به یک سجود به صبح می رسانید.

کسی به او گفت : ای اویس چگونه طاقت داری که شب ها به این درازی را به یک حالت می گدرانی ؟

اویس گفت : کجا شب دراز است ؟  کاشکی از ازل تا ابد یک شب بود تا من به یک سجود آن را به آخر ببرم و در آن ناله های زار و گریه های بی شمار نمایم .

۰ نظر ۱۵ مرداد ۸۴ ، ۱۲:۵۱
فتحی
شنبه, ۲۵ تیر ۱۳۸۴

بی تو

بی تو

من بی تو دمی قرار نتوانم کرد  

احسان تو را شمار نتوانم کرد

گر بر تن من زبان شود هر مویی

یک شکر تو از هزار نتوانم کرد

۰ نظر ۲۵ تیر ۸۴ ، ۰۸:۴۸
فتحی
پنجشنبه, ۲۳ تیر ۱۳۸۴

ای کاش !!!

ای کاش !!!

سلام خوب نازنینم

امیدوارم خوب و سر حال باشی و مثل من گرفته نباشی

خیلی  دلم گرفته  می خوام برات نامه  بنویسم  از حال خودم برات بگم درد دل کنم  خیلی به تو احتیاج دارم

راستش حال خوبی ندارم این روزها عجیب گرفتار تشویشم  خیالم راحت نیست - گویی نگران پیش آمدن حادثه ای هستم

انگار یه اتفاقی میخواد بیفته  اما من  نمی دونم چی میشه

دلم گرفته - شاید هم ناراحتی جسمی که دارم باعث شده این احساس رو داشته باشم  گرچه این چیزی نیست  خودم می دونم

کاش پیش هم بودیم کاش میتونستیم تمام حرفهامونو برا  هم بگیم کاش میشد همه احساس ها همه نگرانی ها دل مشغولی ها تشویش ها  رو بیان کرد  کاش تو بودی و دیگه نیازی به نوشتن نبود

دلم تنگه  خیالم راحت نیست . تنها هم نیستم خیلی ها رو می بینم اما انگار هیچ کسی رو دور و بر خودم نمی بینم . یک سره باید به حرف این و اون گوش بدم - اما انگار سال هاست که کسی برام حرف نزده عطش شنیدن حرفای تو رو دارم

از بس حرف میزنم خسته میشم اما احساس میکنم هنوز یک کلمه از حرفامو نزدم

راستی این چه حالتیه ؟؟  نکنه فکر می کنی من دیوونه شدم ؟؟ ولی باور کن اینطوری نیست - یعنی عقلم کار می کنه تشخیص میدم - پاسخ میدم .. .ولی ....

اگه تو بودی !!! چی میشد !! راحت بودم آرام بودم - نشاط داشتم  وای پس تو کی میای ؟؟؟  من که مردم !!!!

از بس چشمم به در مونده خسته شدم  از بس هرکه زنگ زد  فکر کردم تو هستی   هرکه در زد فکر کردم تو پشت در هستی

راستی چرا پیش من نمیای ؟؟؟  من خیلی بدم ؟؟ حوصله منو نداری ؟؟ خسته ات می کنم ؟؟  تحمل من برات مشکله ؟؟  . . .  . ؟؟  پس چی ؟

کاش بودی . .  کاش بودی . .  کاش بودی !!!

۰ نظر ۲۳ تیر ۸۴ ، ۱۹:۴۶
فتحی
پنجشنبه, ۹ تیر ۱۳۸۴

سر عشق

             سرعشق

هزار جهد بکردم  که سر عشق بپوشم
نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم
بهوش بودم از اول که دل بکس نسپارم 
شمایل تو بدیدم نه عقل ماند و نه هوشم
حکایتی ز دهانت بگوش و جان من آمد 
دگر نصیحت مردم حکایت است بگوشم
مگر تو روی بپوشی و فتنه باز نشانی         
که من قرار ندارم که دیده از تو بپوشم
                                                  
                    ******
مرا بهیچ بدادی و من هنوز برآنم  
که از وجود تو موئی بعالمی نفروشم
بزخم خورده حکایت کنم زدست جراحت 
که تندرست ملامت کند چو من بخروشم
مرا مگوی که سعدی طریق عشق رها کن 
سخن چه فایده گفتن چو پند می‌ننیوشم

                                              سعدی

۰ نظر ۰۹ تیر ۸۴ ، ۱۰:۲۹
فتحی
پنجشنبه, ۹ تیر ۱۳۸۴

گمشده ی من

گمشده ی من

عمری است که می گردم

من گمشده ای دارم

می پویم و می جویم

دلخسته و بیمارم


ای - هرکه - بگو با من

از او چه نشان داری

یک راه نشانم ده

هر جا که گمان داری

ای - هرکه - مرا دریاب

می میرم از این دوری

دردی است چه جان فرسا

مشتاقی و مهجوری

هر جا سخن از او بود

آن سوی سفر کردم

با شوق وصال او

هر کوی گذر کردم

من گمشده ای دارم

بی تابم و بی تابم

آیا تو نمی دانی

او را زکجا یابم ؟  

                 « عارف »

۰ نظر ۰۹ تیر ۸۴ ، ۰۸:۳۲
فتحی
چهارشنبه, ۸ تیر ۱۳۸۴

نازک تر ازخیال

نازک تر ازخیال

ای آن که گاه گاه ز من یاد می کنی
پیوسته شادزی که دلی شاد می کنی
گفتی: «برو!» ولیک نگفتی کجا رود
این مرغ پر شکسته که آزاد می کنی
پنهان مساز راز غم خویش در سکوت
باری، در آن نگاه، چو فریاد می کنی
ای سیل اشک من! ز چه بنیاد می کنی؟
ای درد عشق او! ز چه بیداد می کنی؟
نازک تر از خیال منی، ای نگاه! لیک
با سینه کار دشنه ی پولاد می کنی
نقشت ز لوح خاطر سیمین نمی رود
ای آن که گاه گاه ز من یاد می کنی.

(محمد علی بهمنی)

۰ نظر ۰۸ تیر ۸۴ ، ۱۸:۲۵
فتحی
سه شنبه, ۳ خرداد ۱۳۸۴

دنیای بی ثبات

دنیا متحول است و ثبات و قرار ندارد

 
روِیَ عَن رسولِ الله صلّی الله علیه و آله و سلّم:
الدُّنْیَا دُوَلٌ فَمَا کَانَ لَکَ أَتَاکَ عَلَى ضَعْفِکَ وَ مَا کَانَ مِنْهَا عَلَیْکَ لَمْ تَدْفَعْهُ بِقُوَّتِکَ وَ مَنِ انْقَطَعَ رَجَاؤُهُ مِمَّا فَاتَ اسْتَرَاحَ بَدَنُهُ وَ مَنْ رَضِیَ بِمَا قَسَمَهُ اللَّهُ قَرَّتْ عَیْنُهُ.[1]
ترجمه حدیث: از رسول خدا (صلى اللَّه علیه و آله) منقول است که فرمود: دنیا متحول است و ثبات و قرار ندارد. آنچه که براى تو مقرّر شده است به تو خواهد رسید، گرچه در نهایت ضعف و ناتوانى باشى؛ و آنچه که به ضرر و زیان تو باشد باز هم به تو خواهد رسید، گرچه در کمال قدرت و نیرومندى باشى و هرگز جلوی آن را نتوانى گرفت. و هر کس که امید خود را از آنچه که از دست رفته قطع کند، بدنش آسایش خواهد داشت و آن کس که راضى باشد به آنچه که خدا روزى او نموده دل و چشمش روشن خواهد شد.
شرح حدیث: «الدُّنْیَا دُوَلٌ». حضرت در ابتدا وضع دنیا را بیان می­فرمایند. دنیا در گردش است. یعنی دنیا هیچ­گاه برای هیچ‏کس ثابت نیست. دنیا هیچ ثبوت و قراری برای هیچ‏کس ندارد. این وضع دنیا است.
«فَمَا کَانَ لَکَ أَتَاکَ عَلَى ضَعْفِکَ». آنچه که خدا تقدیر کرده به تو خواهد رسید گرچه در نهایت ضعف و ناتوانى باشى. چه بسا انسان فکر می­کند که از نظر امور دنیایی توان به دست آوردن فلان منفعت را ندارد، ولی چون مقدّر شده است به او خواهد رسید.
«وَ مَا کَانَ مِنْهَا عَلَیْکَ لَمْ تَدْفَعْهُ بِقُوَّتِکَ» در جایی هم که مواردی به ضرر و زیان تو باشد باز به تو خواهد رسید هر چند تو در کمال قدرت و نیرومندى باشى؛ هرگز نمی­توانی آنها را از خودت دفع کنی. بنابر این، تو نه می‏توانی برای خودت ‌جلب منفعت کنی و نه می­توانی از خودت دفع ضرر کنی.
«وَ مَنِ انْقَطَعَ رَجَاؤُهُ مِمَّا فَاتَ اسْتَرَاحَ بَدَنُهُ». اگر انسان از چیزهایی که دلش می­خواسته به دست بیاورد امّا ‌به دست نیاورده قطع امید کند، بدنش راحت می­شود. به عبارت ساده ‌ضعف اعصاب نمی‏گیرد! یعنی در فکر این نباش که ای کاش به دست می­آوردم! ‌ای وای که فلان چیز از دستم رفت!... این افکار و خیالات، باعث فشار عصبی و ‌روحی برای تو می‏شود. این به نفع تو است که به چیزهایی که به آن دست پیدا نکردی امید نبندی. به دست نیامده که نیامده! نشد که نشد!
«وَ مَنْ رَضِیَ بِمَا قَسَمَهُ اللَّهُ قَرَّتْ عَیْنُهُ». اگر کسی به آنچه که خدا داده است ‌خشنود باشد، چشمش روشن می‏شود. چون خدا داده است خوشحال هم می­شود.
هسته مرکزی این جملات چیست؟ این است که خیال نکن که تو می‏توانی کاری انجام بدهی. نافع خدا است، ‌ضارّ‌ هم خدا است. او است که امور را برای تو تقدیر می­کند. بی­جهت خودت نقشه نکش. اگر نقشه بکشی،‌ خدا به نقشه ات ضربه می­زند. بنابر این، ‌تو ‌برو به وظیفه‏ات عمل کن. این چیزها را به او واگذار کن. برو سراغ خودش که سرنخ منافع و مضارّ به دست او است. این را بدان که تو هیچ کاره‏ای. او گفته در محدوده شرع بلند شو و به دنبال روزی برو، تو هم بگو چشم! بقیه‏اش را به او واگذار کن. نفع مال او است، دفع ضرر هم از او است. منافع را از او بخواه، ‌از او این را هم بخواه که ضررها را از تو دفع کند.
روی خودت، ‌توانت و‌ فکرت هیچ‏وقت تکیه نکن. هنگامی هم که ‌او برای تو تدبیر کرد و ‌به دستت رسید، آن را که به تو داده قبول کن، ‌خوشحال شو و راضی شو. اگر این رضایت باشد، آن‏وقت یک زندگی شیرین پیدا می‏کنی؛ نه ضعف اعصاب می­گیری،‌ نه بی­جهت دنبال دنیا می­دوی، بی­جهت خودت را، فکرت را و بدنت را هم ناراحت نمی­کنی. هم روحت راحت است هم بدنت. در آخر هم خوشحال و راضی هستی و چشمت روشن می­شود.
اینها همه در صورتی است که به او اتکا کرده باشی. از او خواستی، ‌او هم به تو عطا کرده است. و ‌آنچه را هم که به تو نداده صلاحت نبوده است. اگر این حالت در تو باشد زندگی تو در همین نشئه دنیایت،‌ همراه با خوشی درونی و حتی خوشی بیرونی خواهد بود و ناخوشی بیرونی هم به سراغ تو نمی­آید.                     از سایت آیت الله مجتبی تهرانی
 
[1]. بحارالانوار، جلد 74، صفحه 145                                                     
۰۳ خرداد ۸۴ ، ۲۳:۳۰
فتحی